خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

تکریم هدیه استاد و پروردگار ما


سلام و صبح همه عالی

پرواز ذهنی و تفکر و تدبر و تصور در پهنه ی گیتی و آفاق و انفس و لحظات و آنات، واقعا قشنگ است.

ممنون خداوند که چه احسن الخالقین آفریده است انسان، رو .

یکی از اساتید و آیات عظام، آقای جوادی آملی رو میگم، صحبت میکرد که هر کسی هر هنری داشته باشد، در کلاس درسش همان رو تدریس می کند، و خداوند که فرمود:  اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ(العلق/3)  الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(العلق/4)

بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود،

در کلاس درس خداوند که دستور و سفارش به خواندن کرده، و خودش را استاد بزرگوارتر معرفی کرد، معلومه که چه تدریس می کند، درس بزرگواری و کرامت تدریس می کند. و اگر دنبال کرامت و بزرگواری هستی که بیاموزی و به بزرگواری و کرامت برسی ، در کلاس درس خداوند و شاگردان واقعی خداوند بنشین ای انسان.

اگر بر اساس تفسیر قرآن به قرآن مورد نظر علامه طباطبایی حرکت کنیم، در آیه دیگر داریم که إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (الحجرات/13).

  گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛  

شاید این آیه بیان راهبرد گرامی شدن و بزرگواری و کرامت رو بیان کند، که اگر می خواهید اکرم و گرامی تر و بزرگوارتر باشید، تقوی الهی پیشه کنید.

از زبان و تعبیر یک ظریف و نکته سنجی یک جایی خواندم که تقوی آن است، که در مقابل غیر خدا «تق» «وا» نشود. یعنی فرز و زود باز نشود.

خدا کند در این ماه مغفرت و کرامت، اولا از گذشته های بی کرامتی پاک شویم و در شب های قدرش، تقدیر کرامت و بزرگواری بگیریم و بعد از این بزرگوار باشیم. و درسهای الهی رو خوب گوش کنید، که هر چه بزرگواری و کرامت و آرامش و آسایش و هر چه هست درب این بارگاه است.

تا باشد که چنین باشیم.

 

 

 

 

زندگی های و یادها

روز دهم ماه مبارک فیض

سلام

لحظات افطار و عروج و انتظار و قشنگترین لحظه ای که یک معشوق برای وصال رضای حق می تواند خلق کند.

از هیاهوی شهر و افکار پریشان و داشتن ها و خواستن ها می نویسم.

از قرآن کتاب قشنگ زندگی می نویسم، امروز بحثش رو با حجت زندگی ام می کردم، چه زیباست تامل و تدبر در زندگی ها.

چند تا وبلاگ رو جسته گریخته خوندم، از لحظات و شرایط زندگی های انسانهای همسایه و روی این کره زمین صحبتهایی شنیدیم.

از جمله اینکه یکی گفته بود، امسال دو طلاق در فامیلمون داشتیم، و یکی از اونها شرایطش طوری شده که دختره هفده ساله هنوز ازدواج نکرده و در دوران نامزدی ، طلاقش رو به ازای پرداخت صد میلیون تومان دریافت کرده است،  و به شرایط ها و روحیات پدران دقت کردم، که چه پولهایی رو از چه راههای به دست می آورند و در چه راههای مصرف می کنند.

در فامیل خودمون اگرچه در میان نسلهای گذشته الحمدلله طلاق به ندرت و بسیار نادر اتفاق افتاده ولی در میان تازه عروسا و دامادا متاسفانه کشمکش طلاق و جدایی و دخالت های خانواده ها مخصوصا مادران از دماغ فیل افتاده، دارد مواردی اتفاق می افتد، و پدران بیچاره که تابع اوامر خانم، طفلکی ها مجبورند کش کش کرده ، راه بیایند.

امروز اتفاق خاصی که قابل عرض باشد رخ نداد ، جز اینکه هوای گرم  و زبان روزه و دغدغه های شیطانی و ....... که یاد خدا رو ازمون دور می کند، یاد آوری می کند که این دنیا زندان مومن است، و جای ماندن نیست، و آرامش واقعی با یاد خدا رخ می دهد، همانطوریکه خودش فرموده .

انسانهای ضعیف و خلوع و عجول و منفعت طلب، هر چه که معروف و زبان زد و روحانی باشند، جای معصوم را نمی گیرند، و اشکالات و هواهای نفسانی و ... در کارشان هست، و این باعث می شود که دلمان برای ظهور آقای انسان کامل تنگ شود، و دلتنگ لبخند ترش گردیم، که وقتی آمد این دغدغه ها از بین می رود ، و خالص از ناخالص باز شناخته می شود، و آن زمان چه لذتی دارد که ما هم از جمله یاران و سردارانش باشیم.

ای سفر کرده جانم، به کجایی که چنین جان در طپش توست

ای عزیز همه دلها کجایی که ظهورت آروزی همه خوبان و منتظران واقعی است.

ای عزیز و همه ی خوبیها کاش همیشه برایت دلم تنگ باشد، تا با قدومت این دل آباد و روحم جاودان گردد.

از همسر و ملکه ی عشق و مهربانی و محبتم ممنون، و امتنان که خالصانه در کاشانه مان زحمت می کشد، و گلهای بهشتی و صالحی رو در چمنزار عشقمان به بار نشانده است.

آجرک الله .....

فدای خوبیهاتون

بفرمایید افطار در جمع با صفای عاشقان معصوم و نازم

یا حق و یا علی.

 

فقر و توسعه نیافتگی، خاطره

سلام

0 - سرآغاز

بدون هیچ مقدمه ای برویم سراغ پاسخ در خور توان به سوال یکی از دوستان نهایت گرامی و نکته سنج  که می فرماید:
همیشه یک سوال در ذهن من است که چرا فقیر ترین مردم و مظلوم ترین مردم دنیا مسلمانها هستند؟

با اجازه بگذارید اولا سوال رو تفکیک ، حلاجی و تحلیل کنیم، عرض کنم که سوال متشکل از دو سوال است، اول اینکه؛ چرا فقیرند، و دوم اینکه چرا مظلوم ترین هستند؟

در مورد مظلوم ترین بودن هم در فرصت دیگر، که بیشتر   تحلیل سیاسی و اجتماعی می طلبد، که جای خودش باید بحث شود. و البته می خواهم نظر شما رو هم در این زمینه بدانم. که چرا مظلومترین هستند؟

1- فقر

در مورد پاسخ به قسمت دوم سوال  و اینکه چرا فقیر هستند؛ اول از همه باید سوال کنیم مگر مسلمانان فقیرند؟ که بعد دنبال علت و چرایی آن بگردیم؟

 باید بگویم که؛ من فکر می کنم دوست عزیزمون باید بین دو واژه ی «فقیر» و «توسعه نیافته» فرق بگذارند.

با توجه به تعریف فقر؛ که اگر به معنی نداری و نداشتن ثروت در نظر بگیریم ، با مقایسه وضیعت ثروت بالقوه و بالفعل ، یا بررسی میزان تقسیم سرانه ی کشورهای مسلمان ، به این نتیجه می رسیم که از این جهت کمتر کشوری با داشتن بیش از پنجاه درصد مسلمان ، ذخایر معدنی و نفتی و ... نداشته باشند، که کفاف خیلی از مخارج زیرساختی و جاری آنها را نداشته باشد. و حتی در این زمینه بعضی کشورهای اسلامی مثل کشورهای نفت خیز خلیج، تقسیم سرانه کشورشون از خیلی از کشورهای اروپایی و غیر مسلمان بیشتر است. مثلا کویت با جمعیت اندکش و ثروت سرشار نفتی، تقسیم سرانه و درآمد سرانه اش خیلی بالاتر از خیلی کشورهای اروپایی هست.

چرا راه دوری برویم در مورد کشور خودمان، که اگر خبر مهم کشف معادن لیتیم و اورانیم که قیمت و ارزش تقریبی آن بیش از دو تریلیون دلار تخمین زده شده است، که آمریکایی ها و روسها دو تریلیون دلار و مقامات دولتی سه تریلیون دلار یا برعکس این مسئله، و تحلیلهای اقتصادی که بعد از آن به وجود آمد، کشورمان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان می شود، و اگر خبرش درست باشد که به نظر من درست هست، یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان هستیم، این جدای از سایر معادن غنی دیگر.

( برای بررسی خبر کشف ذخایر لیتیم و ... کشورمان می توانید جستجوی اینترنتی کنید، و لیتم ماده بسیار حیاتی و مهم که به عنوان منبع ذخیر انرژی و مورد نیاز تکنولوژی روز دنیا از قبیل؛ باطری های موبایل و لبتاب و در صنعت الکترونیک به عنوان صنعت برتر و درآمد زای حال حاضر دنیا استفاده می شود. )

همین طور در مورد سایر کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان، ما کشور فقیر به معنی ندار که ذخایر معدنی و ثروت ملی نداشته باشند یا کم داشته باشند، نداریم.

2 توسعه نیافتگی

اما اگر منظور سوال شما، توسعه نیافتگی مسلمانان و کشورهای اسلامی است، و اینکه سرمایه های انسانی فعال و مبتکر و فرهنگ عالی کار و تلاش و سازندگی ندارند، و هنوز توان استخراج و سرمایه گذاری بهینه برای کشور رو ندارند، و قدرت اقتصادی فنی و نیروی ماهر کار اقتصادی و سرمایه ضعیف انسانی و .... در دست ندارند، در این صورت سوال شما جواب دیگری پیدا می کند.

در این صورت پاسخ شما به بررسی دلایل توسعه نیافتگی و عدم پیشرفت مخصوصا پیشرفت اقتصادی بر می گردد، چون پیشرفت و توسعه یک معنی عامی هست ،که شامل پیشرفت فرهنگی و اجتماعی هم می شود، که البته متاسفانه شاخص های بررسی آن بر اساس مبانی غیر اسلامی چیده شده است، و اگر بر آن اساس شاخص های پیشرفت فرهنگی رو در نظر بگیریم، رتبه خوبی در جهان نخواهیم داشت. ( البته این بحث هم زیر موضوعات و تحلیلهای دیگری می طلبد.)

پس توسعه نیافتگی کشورهای اسلامی در فنون پیشرفت اقتصادی و علمی در قرنهای اخیر، مخصوصا پس از رنسانس غربی و اروپایی، سابقه ی تاریخی دارد، و قبل از رنسانس رو هم که می دانید که کشورها و تمدنهای اسلامی پرچم دار علم و پیشرفت های همه جانبه بوده است، و در خلال رنسانس و بعد از آن؛ علم و پیشرفت های علمی از سرزمین های اسلامی به اروپا و غرب منتقل شده است، و اصلا یکی از دلایل رنسانس علمی غرب، ارتباط با مسلمانان در جنگ های صلیبی و رونق ترجمه متون علمی اسلامی و الگو برداری پیشرفته از وضعیت زندگی مسلمانان و امپراطوری های اسلایم بود، اینکه طب ابن سینای مان پایه و اساس طب غرب قرار گرفته نشان از سابقه و قدمت و پیشرفت علمی مسلمانان در دوران قبل از رنسانس دارد.

عمده دلایل عقب ماندگی و عدم پیشرفت های اقتصادی و به تعبیر و شاخص های غربی در بخش اجتماعی و فرهنگی، ( از جمله در عدم نهادینه شدن فرهنگ اصیل کارو تلاش و علم آموزی و ...) در کشورهای اسلامی، در بررسی تغییر و تحولات بعد از رنسانس و استیلای استعماری و خودخواهانه و برتری طلبی و منفعت طلبی های غربی ها در کشورهای اسلامی و بی کفایتی داخلی سران حکومت و عمل نکردن به قوانین و آموز های پیشرفت ساز اسلام می تونیم در نظر بگیریم.

شما نگاه بفرمایید؛ وقتی مارتین لوتر کینگ ، پایه گذار مکتب پروتستانیسم در اوایل رنسانس علمی و اقتصادی اروپا و غرب، مهمترین آموزه ی مکتبش رو عبادت دانستن کار و تلاش می داند ، که به تعبیر برخی از غرب شناسان یک آموزه ی اصیل  اسلامی است، و   ایشون رو و مذهب جدیدش رو بسیار نزدیک به اسلام می داند، و برخی از خوش ذوقان اجتماعی مکتب ایشون رو که باعث تحولات شگرفت علمی و اقتصادی در اروپا و غرب شد، رو مثل مکتب شیعی در میان مسلمانان می داند، این مکتب در جامعه رو به تغییر اروپا ، پا می گیرد و نهادینه می شود، و ساختارهای همسو برای تحقق آن ساخته می شود، و مردم  و زمامداران هم اقبال می کنند ، اروپا و غرب بعد از آن رو پیشرفت های اقتصادی و صنعتی می گذارد ، و رفاه و توسعه نسبی پدید می آید.  

اما همین آموزه ها و آموزه های حیاتی دیگر از قبیل سفارش اکید به علم آموزی و نظم و امانت داری و سرمایه اجتماعی و اصلا تفکر پیشرفت ، که به فرمایش حضرت علی علیه السلام؛ اگر کسی امروزش از دیروزش تغییر نکرده باشد، این فرد زیان کرده است، و تاکید بر پیشرفت و تعالی دارد، ولی متاسفانه عمل نمی شود، نتیجه اش عقب ماندگی و عدم پیشرفت علمی می شود، و نیروی انسانی نخبه و اینترپرینر و فعال و مبتکر به وجود نمی آید، که به فعالیت های سازندگی و ... بپردازد، و روی دریای ثروت و لیتیم و اورانیم خوابیده ایم، ولی دست گدایی پیش کشورهای کفر استعمارگر دراز می کنیم، و اگر هندوها برایمان سد بسازد، خوشحال می شویم و قدردانش هستیم.!!

یک بحثی داریم به نام فرهنگ سازی و نهادینه کردن آموزه های پیشرفت، که دغدغه ی این روزهای من است، که دارم روش کار می کنم،  می خواهم با توجه به سابقه و تجربه ی جهانی و غربی و در نهایت از دیدگاه اسلامی می خواهیم ببینیم که چیکار کنیم که مثلا آموزه ی عبادت بودن کار و آموزه هایی که برای پیشرفت همه جانبه ی یک کشور لازم هست، در جامعه نهادینه و فرهنگ سازی شود، و اجرا شود.

فک کنیم بحث کمی طولانی شد.  

امیدوارم که یک کم توانسته باشم در پاسخ شما تلاش کرده باشم .

پیشرفته و متعالی باشید. یا حق و یاعلی.

3-  خاطره نمایشگاه و تفکر انحرافی

در مورد این یاحق و یا علی گفتنم هم ، یک خاطره دارم، در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران سالها قبل با یک عالم اهل تسنن( کمی با تفکر وهابی ) صحبت و مراوده داشتیم، موقع بلند شدن و یا بلند کردن یک بار سنگین و .... ما شیعیان عادت داریم که بگوییم ؛ «یاعلی». ایشون از باب نصیحت گفت یاعلی دیگه چیه؟ چرا نمی گویید؛ «یا خدا»

ایشون شاید نمی دونند و نمی دونستند که از مولا علی علیه السلام کمک گرفتن هم به اذن و کمک الهی هست، و اراده استقلالی کمک از مولایمانمان نداریم، و به طور کلی ائمه علیهم السلام هم وسیله های کمک و شفاعت و مدد رسانی به بندگان خداوند هستند.  

این بحث هم قصه مفصل دارد.

پس یا حق و یا علی........

محب اهلبیت نجات باشیم و باشید.

 

 

چرا مسلمونا فقیرند؟؟؟

امروز سه شنبه بود.

روز هشتم ماه مبارک

تازه تازه رسیدم

امروز روز قشنگی بود، چون با ایده های جدیدی آشنا شدم

و دوستان صحبت های جدیدی کردند، و اساتید ایده پردازی های قشنگی کردند، از جمله منظومه ی فکری، حل مسئله کاربردی از جامعه و ..... و مبانی روش شناسی و متدولوژیکی مباحث و ....... مسائل قشنگی هستند که واقعا مهم و حیاتی می باشد.

افطار قشنگ ما در حضور عزیزانم، حسنای شیطون وووووو برقرار است، و دست پخت عزیز بهتر از جانم، و بازهم شیرینی های شیرکاکویی و زردآلو و شل برنج و مرغ و ..... سبزی و خیار و وه که چه لذتی دارد، در جمع خانواده و افطار بی نظیر و رضایت حضرت حق.

از اخبار بدورم، خوشحالم که قیل و قال خبرهای جهت دار و جناحی که هر کدام دنبال منافع حزبی و به قول بعضی ها کاسبان تحریم و فتنه هستند.

بروم که همه منتظرند.

امید و آروزی بهترین ها برای همه ی عزیزان

سوال یکی از دوستان رو داریم که می فرماید:
همیشه یک سوال در ذهن من است که چرا فقیر ترین مردم و مظلوم ترین مردم دنیا مسلمانها هستند؟

با اجازه بگذارید روی این مسئله هم برای جلوگیری از پست امشب، و هم با حوصله و دقت بیشتری پاسخ دهم در حد توان و بضاعت علمی.

فقط بگویم که با روش مقایسه ای باید برویم جلو که آیا واقعا این طور است؟

فعلا استراحت و خانواده و بازی و .... بعد عمری بود در خدمتیم.

یا حق و یا علی ..... مستدام باشید و شکوهمند


 

لحظات قبل از افطار ، اوج لذت و اشتیاق

لحظات قبل از افطار ، اوج لذت و اشتیاق

سلام امروز هم به لطف خدا ، برخوردار از نعمات سلامتی، امنیت، آگاهی و معنویت و خانواده و انواع روزی شدیم، و بودیم.

تازه از کتابخانه و جلسه نقد کتاب آمدم، ضمن اینکه مادر عزیزم رو هم همراه با دعا و ثنایش   آوردم به خانه و سر سفره افطار.

بچه ها از جمله حدیث در خنکای حیاط با حال و تمیز و فرش انداخته و تشکچه ها و  پشتی ها پهن شده، دارد شربت رو هم می زند، حسابی خوشحال است، قیصی ها و سبزی و خرما و سوپ و .... بد جوری چشمک می زنند، و از همه مهمتر چهره های نورانی عزیزانم ،

خدایا شکرت ......

اگر حالی بود بعد از افطار ادامه اش رو می نویسم ، اگرنه .... همین رو پست می کنم.

ممنونم از کسانی که به من نوشتن آموخت و سپاس از عزیزانی که مشوق نوشتنم هستند.

یا حق و یا علی .......

راستی جلسه نقد کتاب یکی از پژوهشگران و دکاتره محترم و نورانی بود، در مورد اقتصاد تعاون و ... و مباحث اقتصاد سرمایه داری و مارکسیتی و صحبت های ناقدان محترم که زیبا و دلنشین و مستدل صحبت می کردند، و انصافا زحمت کشیده بودند، ضمن اینکه مولف محترم در توصیف اهمیت اثر سنگ تمام گذاشت و آن را به فرمان رهبری و وزارت تعاون و سفارش خاص پیوند داد که بر اساس احیای اصل قانون اساسی هست، و پیش زمینه ی مطالعاتی قبل در زبانهای مختلف دیگر نداشته است.

برایم جالب بود، ولی متاسف شدم که اقتصاد اسلامی چقدر مظلوم است، که موضوعاتش کار نشده است، و یا به قول یکی از اساتید، بعضیا فقط آمده اند و موضوعات رو زخمی کرده است ،و رفته اند. و کار اصولی در مباحث ارائه نداده است.

مادر قشنگم کنارم نشسته است، و می گوید چطور تند تند می نویسی، خوش به حالت، ( تایپم رو می گوید)

و یاد حاجی پدرم افتادم که هر چی بهش میگم ، ده انگشتی تایپ کن،   میگه خیلی سخته.

 

به امید روزهای قشنگ خدا و آرزوی رضایتش و توفیق اطاعتش.

شب خوش برم سراغ تلگرام و اخبار روزمره  و جهان

یا حق و یا علی مجدد.

 

 

یک گزارش کوچولو

سلام

کوتاه وبی کلام اضافه فقط دقایقی تا افطار مونده است، که بگویم.

امروز رو من و مادر عزیزم، رفتیم خونه شون ، قفل درش کمی گیر داشت، و به سختی باز و بسته می شد، کمی کوبیدیم و بلاخره تعمیرش کردم، و دعا  و ثنای مادر رو صاحب شدم، و می خواستم کتابخانه بروم، ولی دلم نیومد مادر رو تنها بذارم و لباسامو درآوردم و خونه مادر تا الان که دم افطار هست، مقیم شدم،  و حسابی رسیدگی مادرانه و قصه خاطرات برادر و کولر و بالشتهای قشنگش رو از هر طرف برام چید، و حتا گذاشت که زیر پام هم بگذارم و روی میز پدر لبتابم رو گذاشتم، و مقاله رو ور رفتم، و گفتیم و خوابیدیم و تا اینکه بالاخره از راهمون هلو، و زرد آلو و گوشت و .... گرفتیم آمدیم خانه.

خسته نباشی به هلن نازم که بازهم بوی غذای خوشمزه و نابش و پیراشکی خوشمزه اش که بو و عطرش فضا رو پر کرده است، و حدیث نازم که امروز پنجمین روز ، روزه گرفتنش هست، و .. بچه های غیور که هر کدام یک وظیفه ای کوچیک در خانه دارند، از نان آوردن و خرید های کوچک و ...

به هر حال بفرمایید که اذان هم از ال ای دی و ماذنه ی مسجد پخش شد، و مادر به نماز ایستاده است، و بچه ها دور سفره جمعند، و چه شوقی دارد افطار .........

بفرمایید که جایتون خالی ..

خدایی باشید و سعادتمند

یا حق و یا علی

عصر روز پنجم


سلام عصر روز پنجم ماه رمضان است، چه صفای داره خنکای کولر و انتظار برای قشنگ ترین الله اکبر گفتن موذن ، و روزه ای قبول انشاء الله

با برادر کوچکتر و ....  تو آلمان امروز صحبت کردیم، کلی تریپ دوستت دارم برداشت و خیلی مهربونانه صحبت می کرد (یعنی می نوشت تو تلگرام) و اظهار دوستی می کرد. خدا حافظ جانش.

دلش برای دختراش تنگ شده ، البته این حرفای دلتنگی برای دختر و قدر نعمت های اینجا رو ندونستن و ... رو با زنداداشش گفته بود،  و اینکه اقامت سه ساله اش درست شده است، و بعد سه سال دنبال زن و بچه اش می آید. و اینکه تا اون زمان باید زبانش فول و کار و درآمد پیدا کنه. و از این حرفا.

خب اینهم از سرنوشت ما و خانواده دو فرزندی ما. بدون آبجی. من و داداش کوچیکم.

خبر خاصی امروز رخ نداد ، جز اینکه حسنا حسابی شیطون و ناقلا شده و به قول حدیثی که داریم: فرزند تا هفت سالگی پادشاست، حسابی سر داداشا و آبجی حدیثش ، پادشاهی می کنه.

امروز وبلاگ یک همسر دوم رو که لینکش در وبلاگ یک دوست محترم بود، خوندم، واقعا جالب بود برام.

از انسانیت و صمیمیت و عدالت ورزی و رضایت این زندگی خیلی خوشم آمد، و این است اسلام واقعی که در کمال صفا و صمیمیت و مهر با ملاحظات حدود شرعی و عدالت ناب مورد توصیه دو زندگی رو زیر سایه ات داشته باشی، و فرزندان صالحی هم داشته باشی. از نوع نگاه نویسنده همسردوم به زندگی و به آقاجونش خیلی خوشم آمد ، کاش فرهنگ جوامع اسلامی در همه زمینه ها اسلامی باشد، و همراه با شریعت و حقیقت.

اسلام به ذات خود ندارد عیبی ، عیب از مسلمانی ماست.

مادرم مهمون دارد، و حسابی صحبتشون گرفته، و یک خانم  اهل دل و روزگار و بقیه ماجراها.

 

خیلی نمی خواهم حرفهای درد دلانه بگویم، ولی به برخی واقعیت ها باید اشاره کرد، ضمن اینکه کاستیها و نواقص رو تحت مشیت خدایی می دانم، که در هر لباس و مکان و موقعیتی که هستیم امتحان می شویم.

و لحظه لحظه ی زندگی ما تحت نظر خداست، و بسته به موقعیت و عملکردمان قضاوت می شود ،و دنیا سرای تغافل نیست، و دنیا سرای اختیار و تلاش و توکل است.

حدیث نازم با لب تاب مامان حسابی مشغول است، و نرم افزارهای آموزشی و فیلمهای آموزشی از داداشا رو دارد مرور می کند، و حسنا هم در این زمینه راه افتاده است، و برای خودش کارشناسی شده است.

نمی خواهم پست خیلی طولانی بشود، ارزوی بهروزی برای همه و امنیت و صفا وصلح برای همه عزیزان در سراسر عالم، و توفیق هدایت و عبادت برای همه خوبان.

یا حق و یا علی ........ آسمانی و نورانی و مهربان باشیم.

 

به خاطر دخترم

دومین روز ماه رمضان است، و ساعت حدود پنج عصر است، در اتاق خاطرات و آرامشم نشسته ام

حسنای نازم چه ناز در خواب عصرگاهی غنوده است.

می خواهم از خاطره دیشب و دی سحر بگویم

امسال بر اساس اینکه روزها خیلی بلندتر از شبهاست، بر اساس تاثیر پذیری از زندگی بعضی دوستان و همسایگان، این سبک زندگی در ذهن هلن نازم و فرزند ارشدم، شکل گرفته است، که بیاییم کل شب بیدار باشیم و یکسره سحری بخوریم و بخوابیم، مخصوصا اینکه برنامه های مسجد محلمون ( قرآن و دعا و سخنرانی و ورزش و بازی برای بچه ها) تا حدود ساعت یک شب طول می کشد.

خلاصه با نظر این نوگلان و عزیزانم موافقت کردم ، که باشه این سبک و روش رو هم تجربه می کنیم هر طور که شما راحتید، و شبانه می تونید بگییم و بخندیم و بخوریم و بیدار باشیم.البته همگی بیدار باشیم.

القصه دیشب بر همین قرار بودیم، ولی یکی یکی خواب بهشون غلبه کردند و رفتند و لالا کردند، که خواب در وقت نیاز چه لذتی دارد.

 در آخرای شب  یعنی قبل از سحر   خواب بر من و مادر عزیزم  که این ماه رمضان میهمان ماست، هم غلبه کرد و خوابیدیم ، پس این ما نیستیم که تعیین می کنیم که کی بخوابیم ، بلکه جناب خواب است که ما رو می خواباند.

و بچه ها هم که کلید خانه را دارند آمده بودند و آنها هم خوابیده بودند.

و در نهایت فرزند ارشد هم آمده بود و می خواسته بیدار بماند، پیش تلویزیون دراز کشیده و گوشی مامانش رو که آلرامش، ساعت و هنگام قبل از اذان و سحری را کوک کرده بوده ، برداشته و کنارش گذاشته و در اثر شدت خواب و خستگی به زنگ موبایل بیدار نشده است.

من یک وقتی بیدار شدم که داشت صدای قرآن و دینگ دینگ قبل از اذان ا ز ماذنه ی مسجد به گوش می رسید، و خلاصه دومین شب جمع ما مخصوصا حدیث نازم که تازه امسال مکلف شده است، و روزه بهش واجب شده است، تقدیر شد که بدون سحری روزه بگیره .

اما امروز بعد از ساعت نه صبح دیدیم که این طوری به این طفلک خیلی سخت می گذرد، مخصوصا اینکه دیروز اولین روز روزه اش بود، و به روایت مامانش خیلی بهش سخت نگذشته بود.

گفتیم که بهش سخت نگذره و طفلک گناه داره، تصمیم گرفتیم فقط ما دو تا قبل از ظهر مسافر بشیم و بعد از طی مسافت 25 کیلومتری و جای تون خالی افطار در آن محله که یک روستای اطراف قم ( فک کنم اسمش قلعه چم بود) دوباره به منزل  برگردیم.

صبح به همسر نازم ضرب المثل معروف رو زدم که : کبک می خواست راه رفتن کلاغ رو یاد بگیره ولی راه رفتن خودش یادش رفت.

و ایشون هم موافق بود که کل شب بیدار موندن خیلی سخته ،همون زندگی خودمون رو بکنیم و سر شب زودتر بخوابیم که سحر سرحال بیدار شیم و دیگه هم خواب نمونیم.انشاء الله

این بود اولین بدون سحری روزه گرفتن بقیه و مسافر شدن ، من و حدیث که دخمل نهایت عزیز و ناز محجوب و با ادب و زرنگم هست.

ایشاء الله که همیشه روزه هاتون با سحری و مقبول باشه که مجبور نشوید مثل ما و دختر مسافر بشید و روزه افطاری نکنید.

سربلند باشید و شادمان.

از امام تا نازنین دختر

روز پانزدهم خرداد است، سالروز قیام مردم متدین و مسلمان   علیه ستمگری طاغوت و ..........

و دیروز روز ارتحال امام خوبان ، خمینی کبیر ، انسانی که با ضمیری آرام و قلبی مطئمن به سوی خداوند رهسپار شد. و هر چه از شخصیت و والاییش بگویم زبان قاصر است.

رهبری معظم هم حرفهای قشنگ و قابل توجهی در سالگرد ارتحال زد که خیلی برایم جالب و دلنشین بود و انصافا رهبری شایسته   است.

یکی از حرفهایش که برایم تازگی داشت و از سر تواضع و حقیقت است گفتند که انقلابی بودن فقط مخصوص ما پیر پاتالا نیست، حتی ممکن است که یک جوان این دوران از ما هم انقلابی فکر کند و عمل کند. نمی دانم روی سخن این مرد سیاستمدار به کدام قشر و یا افرادی بود  ولی جالب و دلنشین  بود.

یا حرف دیگری که در دیدار خداحافظی خبرگان   گفتند: که  اگر خبرگان کسی مناسب تر از من برای رهبری دارند حتما پیش نهاد کنند، که متاسفانه تعبیری دقیقش  به دلیل غرور جوانی ام یادم نیست، گفتند و حرف از خداحافظی زدند، که واقعا این حرف از سران و رهبران کمتر توقع می رود، و این مرد الهی گفتند.

به هر حال مردم ایران که اکثرشان بزگورانه محبت به مظلوم دارند ، و رهبری شان که عنایت خاصی اخیرا به تحصیل فرزندان مهاجر کردند، نزدیکترین و با محبترین به مردم مظلوم وطنم هست، خدا انشاء الله روابط دو ملت همچنان مستدام باشند و روز به روز بهتر شود.


دختر کوچولوی پنج ساله ی برادرم نازنین کوثر، از وقتی طی این شش ماه پدرش به آلمان رفته است، دنیایی از تنهایی و بی پشتوانه ای در زندگی و چشمانش موج می زند،

اگر چه خنده های ظاهری می کند، ولی ته نگاه و ته کلامش غریبی  و تنهایی هست، و این با احساس ظریف یک دختر هرگز هم خوانی ندارد. الهی پدر جدایی و مهاجرت و ..... بسوزد که این نوگلان رو این طور پژمرده نکنند.

دیروز دایی اش دنبالش آمده است که ماه مبارک رو پیش پدربزرگ مادری اش بروند، و خدا از دل پدران و دختران کوچولویی مثل نازنین ما خبر دارد که چه حسرت و تنهایی و رنجی و غبطه ای به هم سن و سالانش می خورد که بابایشان پیششان هست.

نگین زندگی ام می گوید که نازنین،  کوه پشتیبان پشت سرش را از دست داده است، و به دختران هم سن و سالش گفته است که فلانی خوش به حالت بابات پیشته و آلمان نرفته .

حسنای شیرین زبون ما همچنان شیرین زبونی می کند ، وای دختر که شیرین است و پسر پرغرور و قابل افتخار

خدا همه شون را عاقبت بخیر و باقیات و صالحات کند برای همه عزیزان و خودمان

ماه میهمانی خدا و یا میزبانی خدا فرا می رسد ، هنوز فک نکردم که کدام بنامیمش .

نگین زندگی ام میگفت که میزبانی خدا بگیم مناسب تره .....

چون ما میهمان هستیم و خدا میزبان

ولی من نظر خاصی در این مورد نداشتم و گفتم  چون خدا رازق ماست ما همیشه روزی خور خداوند هستیم و بر این اساس خدا همیشه میزبان است.

به هر حال ماه ضیافت الله هست. پیشاپیش گرامی داریم و آماده پاک کردن دل و جان برای رفتن به پیش معبود و نزدیکتر به معبود باشیم.

یا حق و یا علی .......

ممنون از چشمان قشنگتان و صبر و حوصله تان که تحمل کردید  و با نظر نازو نابتان تشویق گر و راهنمایم هستید..........

آسمانی و خدایی باشیم و باشید.

حدیث داریم که : پیش خدا آنکسی محبوبتر است که برادر مومنش رو بیشتر دوست داشته باشد، یعنی هر کس عاشقتر و دوستدارتر عزیزان و دوستان مومنش باشد، پیش خدا محبوب تر است

وه  چه دین خوبی داریم ...... مبارکتون باشه عاشقی و محبت دوستان. و این دین سراسر عشق و محبت .......

و انشاء الله که من بیشتر دوستتون دارم  و داشته باشم......... و خوشبختی و سعادتتون رو بخواهم .

اگر می تونید با من مسابقه بگذارید که فاستبقوا الخیرات ..... توصیه قرآن است.



اعلام حضور و چند جمله

غروب روز دوشنبه است، صبح از ساعت یازده تا دوازه و نیم سانس سالن فوتسال حسابی چسپید و حسابی شارژ روحی و جسمی شده ام، و فعلا در خانه و در اتاقم تنها پشت لب تاب نشسته ام، بچه ها رفته اند خانه آقا بزرگ

داشتم مقاله ای   می نویسم، مطالبی رو با زحمت و دقت مطالعه و تدوین کرده ام، ولی ترکیب و تالیف نهایی خیلی سخته و حسابی حوصله و تمرکز می خواهد.اهلش می داند که چقدر سخته .

سری به وبلاگ دوستان زدم، چون دوستان نوشته اند، حس نوشتن گرفتم که فقط یک تک پا بیایم و چند جمله ای  بنویسم و برگردم .

 یا حق مستدام باشید و بهشتی...... در کنار گلهای بهشتی تان. و خانواده طیب و ایمانی تان.