سلام
این روزها غرق کار و پروژه و انتظارم
این روزها کمی از غلطیدنهای چرخکهای عمرم متوقف شده است
این روزها با شبهایش به هم می دوزم صبر و انتظار را
این روزها حسنای شیرینم رو بیشتر می بوسم و بیشتر باهاش بازی می کنم.
چی شیرین است دختر و چی مهربون است چشمان زلال دخترانه و احساسهای دخترانه تر شان
این روزهاا به مریضهای فامیل فک می کنم که کی نوبت ما می رسد که روی تخت بیمارستان دراز به دراز بیفتیم و چشممان به سقف باشد و وای خدایا همه مریضا رو شفا بده و عاقبت ما رو هم ختم به خیر کن.
این روزها سعی می کنم بنده ی خوبتری باشم و به چشمان مادرم و صورت ماه و نگاه های مهربان و تنهای پدرم بیشتر زل بزنم و بیشتر و بیشتر قدرشان را بدانم و دستانشان را بتوانم ببوسم. اگر این غرور لعنتی بگذارد
این روزها درگیر خودم و لحظاتم هستم و البته دیدن رفتن ها و افتادن های رفتگان.
حججی چی چهره ی آرامی دارد وقتی به دیدار معشوق می رود.
به دنبال آرامش بیشترم از خدا و خوبیها و مهر ورزیدنها
مهرورزی زیباست
حق کسی را نخوردن و بخشیدن زیباست
دوستتون دارم همه تون رو
حتی اونهایی که ناخواسته تنهایمان می گذارند، شاید عذر موجهی داشته باشند که دارند.
دوستت دارم را دوست دارم به همه ی عزیزانم بگویم. کاش
مثل همیشه پراز معنا و نشان دهنده ی درک بالای شما...
سلام و ممنون از نگاه قشنگ شما