خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

یک قلب یا دو قلب؟

سلام

 

دوست کامنت گذاری فرموده اند که: « سلام ممنون از توجهتون اما فکر میکنم برای زیستن واقعا دو قلب لازم است. دو روح و دو جسم .... البته که می توان به تنهایی و با یک قلب عشق و محبت را تجربه کرد و ان هم از نوع خدایی اش. اما قلب تنها ان هم در جسم ما انسانهای لغزشگر گاهی به بن بست می رسد و توانایی پیمودن راه عشق خدایی را ندارد.
سبز باشید. »

منم بر اساس احترام به نظرات دوستان، مطالبی را عرض کرده ام که در پی می آید. امید که آنچه خیر است برایمان رقم بخورد.

عرض من در پاسخ این است که:
اینکه خودمون ببخشید بر اساس سلیقه مون چیزهایی را اعتبار کنیم که مثلا دو تا قلب داریم  و یا ... کاملا اختیار داریم و گاهی خیلی چیزای قشنگ و تعبیرات قشنگی می توان کرد.

اما ؛

با توجه به اینکه ما معلومات و اطلاعات و قضایایی حقیقی و واقعی مون را یا از نقل یا از عقل می گیریم، یک کار عرفی و روال متداول و عقلانی است.

 نقل؛ این است که کسی یا کسانی باشد که به حقانیت و استادی اش اطمینان و باور داشته باشیم و مطمئن باشیم که سخن بی راه نمی گوید که در این صورت بر اساس حرف او می توان عمل کرد و حرف و ادعای او را درست و مطابق واقع قلمداد کرد.  و تا اطلاع ثانوی سرسلسله ی نقل های برتر و قابل پیروی و عمل،  قرآن و کلام معصومین هست.  که بیشترین اعتبار را نزد ما و عقلاء دارد.

یعنی کلام و نقل فوق بشری که برای اثبات آن باز هم عقل ما دخالت دارد و باید از عقلی که نشانه های حقانیت را می بیند کمک گرفت.

همین کلام فوق بشری قرآن در این زمینه ی موضوع بحث ما که وجود یک قلب یا دو قلب در بدن انسان هست، خیلی عالی و دقیق می فرماید:  مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ ......... (الأحزاب/4)

خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده است؛  

 

و اگر از راه عقل که علم تجربی و آزمایشگاهی آن را ثابت می کند، به موضوع نگاه کنیم، باز هم معتقدند که  انسان تنها یک قلب و مغز دارد که شخصیت حقیقی او را می سازد.

 

و اگر از راه علوم عقلی مثل فلسفه هم به موضوع نگاه کنیم، فلاسفه معتقدند که شخصیت آدمی که همان روح مجرد او را تشکیل می دهد، تنها یکی است. و در اثبات وجود خود گوینده می گوید اینکه من شک می کنم که هستم یا نیستم، دلیل بر این است که من وجود دارم. عبارت مشهوری در فلسفه ( البته فلاسفه غربی ) به آن معتقد است که : من هستم چون شک می کنم. یا من شک می کنم پس هستم.

پس از این سه طریق که قابل اعتنا و استناد گزاره های واقعی هست، به موضوع نگاه کنیم، هر سه می گویند که ما تنها یک قلب و یک شخصیت و یک روح و یک وجود داریم. البته این وجود دارای گرایشها و کشش ها و میلهای متفاوت و متضاد هست که دوستی و دشمنی و ..... را می تواند انتخاب کند و با اختیار خودش آنها را انتخاب کند.

 

دیگه اینکه امروز یکی از دوستان  آمده و  همچنین تعبیری می کند که آدم دو تا قلب داره، مبنای استدلالش چیه؟ و بر چی اساسی همچنین چیزی را ادعا می کند، برای خودش محترم و برای ما فقط در حد شنیدن هست، اما باور و پذیرش آن فعلا مشکل است.

سپاس خداوندی را که به ما نعمت سلامتی و وجود بخشید که بدانیم و بشناسیمش و به سمت بندگی و اطاعتش فراخوانده و لیاقت بشخیده است که این بندگی و خواستن و حرکت کردن، عین قدرت و وجود و عشق و آرامش هست.

این روزها باز هم روزها همچنان خیلی زود می گذرد یا اینکه ما مدیریت زمان بلد نیستم و عمرهایمان کم برکت شده است.

سلامت و سعادت را برایتان آرزومندم. یاعلی

نظرات 1 + ارسال نظر
باران دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 08:49

با سلام و درود
در ابتدا باید سپاسگذاری کنم برای وقت و حوصله ای که بابت پاسخ به کامنتم صرف نمودید. و به شیوه کاملا عقلی و نقلی محتوا را استدلال نمودید. بله گفته شما کاملا صحیح می باشد.. به لحاظ فیزیولوژیکی ما یک قلب داریم .... نظرات شما هم قابل شنیدن هست و هم قابل قبول!!!! اما مطلبی که من در اولین کامنتم گذاشتم پیرو مطالب احساسی و عاطفی وبلاگتان بود. من وبلاگ شما رو با مطالبش بیشتر ازدریچه احساس دیدم.
قلب نماد و سنبل عشق هست. و اگر از این زاویه به ان بنگریم:
آدمی دو قلب دارد !
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.
قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه
و گاهی هم از دست می رود…

با این دل است که عاشق می شویم
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم…

اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود
و به جای اینکه بتپد…..می وزد و می بارد و می گردد و می تابد
این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شود
از دست هم نمی رود

زلال است و جاری
مثل رود و نسیم
و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد

این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند
وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد
وقتی تو می رنجی او می بخشد…

این قلب کار خودش را می کند
نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت
نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی
.
.
.
.
.
و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
به خاطر قلب دیگرشان
به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند .
ما را دوست دارند بی هیچ علتی!
.
.
.
نوشتم فقط برای در حد شنیدن; نه پذیرفتن و نه جسارت برای پاسخ گویی در مقابل کلامتان.
سبزو پایدار باشید.

سلام و سپاس
مممنون از این همه توضیح و کامنت


وَإِذَا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ حَسِیبًا(النساء/86)
هرگاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید؛ یا (لااقل) به همان گونه پاسخ گویید! خداوند حساب همه چیز را دارد.
بر اساس این آیه دوست دارم در حد کامننتان ، بگویم برای دانستن بیشتر از کلامتان.
در یادداشتی جدید.
یاعلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.