سلام
عصر جمعه تون پر از طراوت و انتظار و امید
سرشار از امید و طراوتم چون خدای بزرگی دارم که همیشه همیشه باهام بوده
سرشار از شور و شرارم چون احساس می کنم خوشبخترینم
سرشار از اعتماد به نفسم چون می دانم که می توانم ولو به سهم و اندازه ی خودم
سرشار از سرشارم به طور کلی و زین جهت خوشحالم و براتون می نویسم
یادم هست از شهید مطهری خواندم که از یکی از عرفای بزرگ پرسیده بودند که :
( البته به دلیل غرور جوانی ام ، تعابیر دقیق، از دو بزرگوار یادم نیست فقط نقل به معنی می کنم )
:: شما موقع نماز چقدر به معانی جملاتی که می خوانید توجه دارید؟ چون من ( مطهری ) به معانی جمله ها توجه می کنم.
اون عارف و استاد میگه:
مگه به معانی نماز توجه کنیم ، چیزی از نماز متوجه می شویم ؟ ؟ ؟
و اینجاست که باید گفت: عجب آدمایی و عجب مرامها و رویه هایی ؟؟؟
ما خودمون رو بکشیم به سختی به معنی جمله ها توجه می کنیم و تازه شم کلی هم خوشحالیم که
خب خدا رو شکر این نماز یک کمی یه نمه ، حضور قلب قاطیش شد .
حال اون عارف رو بنگر که چقدر بالاتر و چقدر اوج می گیرد.
و مولا علی علیه السلام که موقع نماز تیر را از پایشان کشیدند، اصلا متوجه نشد
وووووووووای نماز آنها کجا
و از ما ها با این وضعیت اصلا میشه نماز میشه اسمشو گفت؟؟ آیا؟؟
خیلی وقتا به این حالها فکر می کنم
و امروز آمدم که بگویم واقعا عجب آدم هایی؟؟
خوشا به حالشون
ممنون توجهتون
یاعلی
سلام
صبح است و باران و طراوت بهاری و نم نم باران
و البته تلاش و صد تلاش و تولید و بذرافشانی و درو های علمانی .....
یک اعتراف بکنم که کمی تنبل شده ام،
چون یه مقاله قرار بود برای نمی دونم برای تهیه و تدوین هندبوک یکی از اساتید در فرانسه ، برای مجلات فرانسوی
بنویسم و یک موضوع در جلسه ی تصویب و طرح موضوعاتش برداشتم و مورد تصویب هم قرار گرفت
این بر می گرده به بهمن سال 96 و آخر اسفند مهلت ارسالش را به زبان فارسی و انگلیسی گذاشتند
طفلکی ها آخر اسفند تماس گرفتند چون درگیر کارهای رساله بودم و کارهای متفرقه ی دیگه ، با اینکه مطالعاتی و طرحی انجام شده بود ،
ولی نهایی نشده بود
تا اینکه از دانشگاه مسئول، محترمانه خواهش کردند که مقالات را تا آخر تعطیلات تمام کنیم ،
چون استاد مربوطه در فرانسه به ناشر قول داده است، و محذوریت های قول و الوعده و فای معروف ...
با کمی تلاش و توان، کمی عزم جزم کردم که تا آخر تعطیلات تمام کنم که مراسمات و .... پیش آمد و عملا کار به جایی نرسید.
و طی این چند روز مقالات خوبی رزق معنوی و نصیب مان شد و مطالعه کردیم و لذت بردیم
که می تونه در پر باری مقاله ای با آن موضوع کمکم کنه ، ولی باز هم امروز و فردا و ......
از این جهت خودم را نمی بخشم و به خودم کارت زرد می دهم
و یکی لطفا به من تلنگری بزند که بجنبم
البته در این مورد انگیزه به اندازه ی کافی لاموجود هست ، ولی خب کار علمی هیچ وقت زمین نمی ماند
و باقیات الصالحات می شود.
بماند
ببخشید کمی موج منفی ساطع شد
فقط می خواستم شکایت از خودم به سمت خوب بودن و تلاش بیشتر داشته باشم
که نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
بی هیچ مقدمه ای عاشق سخن و مرام خوب و قلبهای مهربونی هستم که از نور زیبای خدا
برخوردار و با یاد قشنگ خدا همنشین هستند .
سلام
انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
وای چقدر هدف قشنگی برای بعثت فرموده
که زیبایی های اخلاقی را تکمیل کنم و به همه برسانم
این رو امروز از گلهای باغ آرزو پرسیدم ، که چرا پیامبر صلوات الله علیه مبعوث شد.
هر کسی چیزی گفت، به فراخور درس و درک و اندیشه اش و بعضی ها هم شرم و خجالت
از این بحث خانوادگی خوشم میاد
اما دیروز و پری روز ، روز از دست دادن یکی از عزیزانی بود که من دوستش داشتم
و عالمی ربانی و مدافع اهلبیت و یک عارف واصل که در بحث های دوستانه و گفتگوها ، معمولا خیلی محتاط آمیز و وسواس گرانه به سمت
حق و عدالت گام بر می داشت و البته ایده آل گرا فکر می کرد.
یک بار در گروه تلگرامی باهاش سر یک موضوع فلسفی بحثمون شد و جواب اندر جواب، و.. بعد از مدتی که حضوری همدیگر رو دیدیم
ازم تقدیر و تشکر کرد که نکات خوبی را مطرح کردی و بیشتر قدر خودت و اوقات و جوانی ات را بدان و آینده از شماست...
و البته تقوا و پرهیزگاری اش مثال زدنی بود.
یادم می آید در یک بحثی در مجمعی برای یک مطلبی بحث و رای گیری بود، بر اساس نگاه فرایندی و راهکاری به حالت معترضانه گفتم که
خیلی مسائل را سخت می گیرید و زیاد روش بحث می کنید، باید تابع جمع بود و حرف اکثریت را برای حل مشکل باید قبول کرد.
و بیشتر روی سخنم با ایشان بود و ایشان در کمال احترام و آزادگی مرا با اینکه در آن جمع از جمله جوانترین بودم، برای پیگیری و طرح اساس نامه و نهایی شدن کار کاندید کرد و برای ادامه ی فرایند آن کار انتخاب شدم.
بعد از آن به بزرگواری و اوج و عمق معرفتش بیشتر پی بردم که هم دنبال اتقان کار هست و هم اجرا و نظرات جمع و جوانان برایش مهم هست
روز پنج شنبه روز وداع او با دنیا و به قول برادرش منتظر وعده ی الهی بود در حق خودش که از یک سال پیش سرطان گرفته بود و به کسی نگفته بود
و چه زیبا با اطرافیانش وداع کرده بود و روز جمعه در قطعه ی علمای حوزه ی علمیه در جمع خوبان واصل آرام آرمیده است.
از روز پنج شنبه همان ساعتی که می خواستیم استخر برویم، خبر وفاتش را شنیدیم و به همراه پدر به خانه اش رفتیم
که در اتاقی که مهمانی ها و مجالس برای حضرت زهرا سلام الله علیها می گرفت، در زیر پرچم که به رویش انداخته بود، آرام گرفته بود
و عزیزانش ، برادران و فرزندان و خانم و دخترش در اطرافش ......
امروز روز عید است اما در خانه ی آنها .... غم از دست دادن هست
و پدر پیرش استاد بزرگ همه ی از جمله پدرم، تا روز پنج شنبه از ارتحال پسر با فضل و ربانی اش خبر نکرده بودند.
روحش شاد و کی باشد که وقت ما و رفتن ما باشد
که گفته اند:
در عجبم از این کاروانیان
بر آنکه زودتر
به مقصد رسیده
است
می گرید.
خدا عاقبت ما رو ختم به خیر کن
هم در دنیا
و هم در آخرت
زندگی زیباست به شرطی که زیبا بین و به سمت زیبایی ها گام برداریم
و دوست داشته باشیم
زندگی حقیقی انسان در قرآن از آقای جوادی آملی رو وقت فراغت مطالعه می کنم
نکات قشنگی دارد
شکوهمند و آرام و زیبا بین باشیم
یاحق و یاعلی
سلام
اولین خاطره و نوشتن در سال نود و هفت
اول از همه تبریک به همه به خاطر سال نو
و تصحیح و تاکید می کنم که در ابتدای این سال ، عمری با برکت و پر از سعادت و معنویت و مهربانی برای همه آرزومندم
اما حضرت خضر ما می گفت: زحمت رو زمین کشیده و 365 روز دور خورشید گردیده
اونوقت ما پایان گردیدن زمین و آغاز دور جدید آن را به همدیگر تبریک می گوییم
و اضافه می کند: وقتی ما کاری کردیم کارستان و دور خدایمان و خوبیها گشتیم و نثار و تلاش کردیم ، جای تبریک به همدیگر و به خودمان داره
همون حدیث معروف که روزی که در آن روز گناه نکنی عید است. و جای تبریک داره
زیباترین خاطره ام جدای از دید و بازدید ها و صله رحم ها و دیدن ها و شنیدن ها و بوسیدن ها و ....
خاطره سه روز اعتکاف رجبی ام هست همراه پدر ناز و بزرگوار و نسل قبلی ام
مخصوصا یه دوست گمنامی که وقتی بهترین آرزویش رو از در صحبت و گفتگو ازش پرسیدیم:
بعد از آرزوی عاقبت بخیری ، اشک مردانه در چشمانش حلقه زد و گفت: خصوصی ترین آرزویم گرچه لیاقتش را ندارم و انشاء الله که برآورده بشه
این هست که موقع مرگم و رفتنم ، چهارده معصوم پیشم بیاد.. و به فریادم برسد.
و این در شب دوم اعتکاف بود که نزدیک سحر و در حیاط مسجد ازش پرسیدم و چقدر عاشقانه و عارفانه و مشتاقانه ، با اشک و نگاه قشنگ
آرزو کرد و برایم بیان داشت و تکانم داد که چی آرزوهای قشنگی وجود دارد و چی آدمهای قشنگتری که به ظاهر هیچ کس نباید قضاوت کرد.
ممنون عزیزانم و گلهای زندگی ام و دوستان مثبت بین و زیبا بینم هستم
چون نظرات دوستان برام محترم هست، چکیده ای تقدیم شد
مشتاق قشنگترین ها برایتان
تا درودی دیگر بدرود
یاعلی