سلام
اولین خاطره و نوشتن در سال نود و هفت
اول از همه تبریک به همه به خاطر سال نو
و تصحیح و تاکید می کنم که در ابتدای این سال ، عمری با برکت و پر از سعادت و معنویت و مهربانی برای همه آرزومندم
اما حضرت خضر ما می گفت: زحمت رو زمین کشیده و 365 روز دور خورشید گردیده
اونوقت ما پایان گردیدن زمین و آغاز دور جدید آن را به همدیگر تبریک می گوییم
و اضافه می کند: وقتی ما کاری کردیم کارستان و دور خدایمان و خوبیها گشتیم و نثار و تلاش کردیم ، جای تبریک به همدیگر و به خودمان داره
همون حدیث معروف که روزی که در آن روز گناه نکنی عید است. و جای تبریک داره
زیباترین خاطره ام جدای از دید و بازدید ها و صله رحم ها و دیدن ها و شنیدن ها و بوسیدن ها و ....
خاطره سه روز اعتکاف رجبی ام هست همراه پدر ناز و بزرگوار و نسل قبلی ام
مخصوصا یه دوست گمنامی که وقتی بهترین آرزویش رو از در صحبت و گفتگو ازش پرسیدیم:
بعد از آرزوی عاقبت بخیری ، اشک مردانه در چشمانش حلقه زد و گفت: خصوصی ترین آرزویم گرچه لیاقتش را ندارم و انشاء الله که برآورده بشه
این هست که موقع مرگم و رفتنم ، چهارده معصوم پیشم بیاد.. و به فریادم برسد.
و این در شب دوم اعتکاف بود که نزدیک سحر و در حیاط مسجد ازش پرسیدم و چقدر عاشقانه و عارفانه و مشتاقانه ، با اشک و نگاه قشنگ
آرزو کرد و برایم بیان داشت و تکانم داد که چی آرزوهای قشنگی وجود دارد و چی آدمهای قشنگتری که به ظاهر هیچ کس نباید قضاوت کرد.
ممنون عزیزانم و گلهای زندگی ام و دوستان مثبت بین و زیبا بینم هستم
چون نظرات دوستان برام محترم هست، چکیده ای تقدیم شد
مشتاق قشنگترین ها برایتان
تا درودی دیگر بدرود
یاعلی
سلام
بابت حضورتون در وبلاگم ممنونم و همینطور نظراتتون.
خوش به حالتون امسال معتکف بودین
بیست واندی سالی که دارم خوشحالم حداقل یکبار قسمت شد و من معتکف شدم.
سه روززمهمون خونه خدا بودن بینظیره
سلام آره بی نظیره
کاش همیشه معتکف یاد خدا باشیم