خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

دور و نزدیک

سلام

از یک سفر تازه آمدم

از یک دیدار و باز دید از کلی صنعت و ساخت و ساز و طرحهای اقتصادی و ملی

از میهمان نوازی و توضیحات مهندسین و باغ و راغ و کلی خاطره از دوستان و نقل 

و نُقل ها و تجربه های قشنگ زندگی شون و برنامه هاشون...

از برنامه هایی برای آینده و از تلاش و تلاش و استفاده از فرصت ها

آمدم و حسنا و نوگلان نازم

آمدم و باز هم زندگی

آینده و حال زیباست و گذشته را هم زیبا و پر از خاطره می دانم و می بینم

فقط لبخند خدایی را می خواهم که همه چیز است

و چقدر این سرزمین پهناور است و چقدر می توان طرحها و تلاش ها داشت....

و چقدر امنیت و سازندگی زیباست


ممنون آن خدایی هست که نور امید و تلاش و توکل را در دلهای بندگانش زنده و جاوید می دارد.

و خدایی در همین قلب و نزدیکی هست که بهش تکیه می کنیم


و لبخندهای بی خیالانه بچه ها و فرشته ها زیباست

اشتیاق زندگی در دل و امید به آینده و توکل بر ذات پاکش

و آرامش را به ارمغان می آورد.

عشق زیباست

دوست داشتن قشنگتر و زیباتر

و دلتنگی برای عزیزان یک فصل کوچک از زندگی است که وصال را شیرینتر می کند.


و چقدر به برنامه و داشتن و عمل بهش مشتاقم

 و چقدر ......

فعلا همین آخه تازه رسیدم

و چشمان عزیزانم را می بوسم

و ممنون چشمان شما که می خوانید و نظر می دهید

و ما را قابل و لایق گفته ها و لبخندهایتان می سازید

یاعلی


خوشبخترین منم

سلام

خوشبخترین بودن بستگی به نگاه آدما و قلب و مرام و محبت و نیت پاکشون و رابطه خوب و دوستانه و عاشقانه با مصدر و خدای عشق و عاطفه داره......

یک عزیزی که نه خودش و نه وبگاهش را معرفی نکرده،  راجع به پست قبلی نوشته:

 سلام
خوبیید؟؟؟؟؟
اومدین بعد مدتها؟؟؟؟
چرا غریبانه؟؟؟؟؟
چرا خوشبختانه پیام نذاشته؟؟؟؟؟
یعنی باید پیام میگذاشته؟؟؟؟؟

حالا کی باید پیام میگذاشته؟؟؟؟؟

---------

در جوابش نوشتم:

ممنون پیام پر از پرسش شما
اونم با چند علامت سوال
از دست ما و شما
حالا همه شو باید جواب بدم؟؟؟
ممنون خوبم و پست بعدی در مورد مقدار خوب بودن و خوشبخترین بودنم می نویسم
:: چون وقتی می نویسم خودم و خودم هستم و عزیزی نظر نمی گذاره ، نه خوب میگه نه بد. و این سکوت خیلی غریبانست.....
::: این خوشبختانه پیام نذاشته از اون جملات معکوسه .. یعنی که همون .. که آنقدر .... که از اون ور  رسیدم به خوشبختی... یعنی سیصد و شصت و یک درجه چرخیدم...( یاد دایره مثلثاتی بخیر)
::: آره دیگه باید پیام بذاره و بذارن . دنیای قشنگ مهر و محبت آدما با سخن و پیام و همدلی و همزبانی زیباتر می شود.
::: هر عزیزی که دلش برای خدا و آرامش و محبت و خوشبختی می تپد و نوری از نور خدا تو وجودش هست.منتظر پیامش هستم.


و اما خوب بودنی که گفتم می نویسم ازش:

الان در این لحظه از صمیم جانم به خاطر داشتن تمام داشته هایم و نداشته هایم ( که اگر می داشتمش این چیزها را نداشتم مخصوصا نگاه قشنگ خدا رو ) شاکرم

مخصوصا عزیزان بهشتی ام

تک تک عزیزان زندگی ام که هر کدامشان عطر و بوی بهشتی ومهر و صفای نابی در جایگاه خودشون دارن.

از هر نسبت سببی و نسبی که باهاشون دارم ، همه شون را عالی و قشنگ می بینم و هر گلی در جای خودش در باغ دل و خاطرم شکوفا

و معطر است

و از همه مهمتر بینشی دارم به خدا  و جهان و انسان و انسانیت و خوبی و عشق و محبت .....

این روزها گاهی که فرصت می کنم، امدادهای غیبی شهید مطهری رو مطالعه می کنم، چقدر دقیق و با حالا سخن گفته این بشر

این نور مطهر ، این بچه ی فریمان و استاد شهید


خدایش بیامرزد و با اولیاء و خوبان محشورش کند.

هر وقت حرم حضرت معصومه علیها سلام می روم، یک سری سر مزارش که درون حرم  و در قسمت علماء هست، می روم و یک احساس دوستی و صمیمتی باهاش دارم . انگار عزیزی از عزیزانم هست که حرفهای زیادی ازش یاد گرفته ام.


:: وقتی  تنها می شم و کمی به فکر جور و واجور دنیایی می افتم، قرآن بیشتر می خونم... چون آرامشم و کلام قشنگترین و عزیز  ترین و قدرتمندترین و مهربانترین موجود عالم است... چون می دانم این دنیا جای ماندن نیست که ارزش خاصی داشته باشد

وقتی قراره از ش غریبانه و حریصانه بر ماندن درش، ازش بریم، همان بهتر که با بهترین چیزها جایگزینش کنیم.

و ممنون خدا و عزیزانی که دوستم داره و هر لحظه و هر کلام و مرام و محبتشون دریایی از صفا و ارامش و محبت است.


فک کنم طولانی شد...

اذان مغرب شد و چقدر دوست دارم این بار خالصانه تر و جور دیگر با معشوق ومعبود طور دیگر و خاصتر و ناب تر، انگار که بار آخر و فرصت آخر عاشقی کردن و اثبات عاشقی کردنمان هست.


":: پ . ن: پدرم امروز خسته بود و مادرم  همچنین..فدای یک لحظه ی نگاه خسته شان....

::: پر از شکر و شکوه و نیایش و آرامشم ....... چون خدای آرامش را دوست دارم و همیشه می خواهمش.


یاعلی بدرود


و همه چیز نور وصل او

سلام

عصرتون باحال و با عشق

خوبین؟

بعد از مدتها آمدم که بازم کمی خلوت دل و اگر چی هیچ کس نپرسید و خوشبختانه پیامی هم نگذاشت و چقدر این طوری غریبانه است.


به هر حال می نویسم که به یادگار بماند تا شاید روزی برای این روزهایم دلم تنگ شود

که عشق و مرام و حرکت و طراوتی هست و چه داشته های ارزشمندی داریم و پیش به سوی آینده و آینده که باید رفت


این روزها پدر سخت مشغول بازسازی خانه اش در کنار حرم و چقدر چهره اش خسته و گرما و غیرت هر دو جوش و پر از خروش


و این روزها گاهی مادر را می آورم پیش خودم  و چقدر چهره و نگاه و احساسش مادرانه و واقعی هست و از دلسوزی هایش عشق می کنم


این روزها بچه ها مشغول کار و ما هم گرماگرم مقاله و نوشتن

و البته برادری که آن ور آب طفلکی مشغول زندگی خودساخته ی خودش و البته شاید شاید چشم انتظار دیدن ( قطعا چشم انتظار )


خودش می گفت اینجا به عرفان تنهایی رسیده ام. خدا حفظش کند...


حاجی میگه: به درد ما که نخورد ....خخخخ خدا کنه به درد خودش بخوره.

نمی دانم منظورش از  این به درد خوردن چیست اگر چه یه حدسهایی می زنم


دوستان را خبری نیست و تولد امام رئوفمان هم گذشت و نشد که سری بزنیم تا حالا


گنبد و گلدسته هاشو دوست دارم و خیلی شرمنده ی آقایی اش هستم


اوضاع اقتصادی سخت بغرنج و عجیب و غریب است...

و تکیه بر اقتصاد داخلی خیلی ضعیف رونق می گیرد و البته دستهای خارجی سخت در کار ست و ضعف کیاست داخلی


من در عجبم این دلار کجای زندگی روزانه ی این مردم است که ثانیه ای بالا می رود و ما را هم فشل کرده است

و البته هر کسی مشکلات مخصوص به خود دارد.

این هفته نشد که سالن برم، دلم هوای تحرک می خواهد


آخه ساعتش یک به بعد است و آدم دلش نمیاید تو  این گرمای 45 درجه قم بیرون بزند


البته میشه قبلش که خنک تر است کتابخانه رفت و بعد از آنجا سالن ولی خب گیرایی و کشش و ماندن در خانه عجب می چسپد


بیشتر خسته تون نکنم

یک مقاله در سطح علمی ترویجی قراره برای جایی بنویسم که کمی از وقتش داره می گذره

باید نوشت و تکمیل کرد

مثل بناهایی که خانه ی آقا بزرگ را داره تکمیل می کنه و چه سرسرای سرامیکی شده ماشاء الله


فعلا همینا

یاحق و یاعلی

پ. ن: مشکل بزرگی به نام گرفتن و خریدن  چیزی هست که به دلار بند و خیلی خاطرم را مشغول کرده است.

پ. ن: با خودم میگم هر زمانی دغدغه ای داشته ام، این زمان این دغدغه ، این هم می گذرد..... ولی باز افکار و بضاعت تلاشی قاراش میش بازار در می آورد.

پ. ن: یک کار تحقیقی را تمام کرده ام، مزه ی تمام شدن لذت نابی داشت، ولی در ترجمه اش کمی نگرانم که عالی نبود . تا بینم که چی پیش آید.


یاحق و یاعلی مجدد

تا درودی دیگر

بدرود