سلام
از یک سفر تازه آمدم
از یک دیدار و باز دید از کلی صنعت و ساخت و ساز و طرحهای اقتصادی و ملی
از میهمان نوازی و توضیحات مهندسین و باغ و راغ و کلی خاطره از دوستان و نقل
و نُقل ها و تجربه های قشنگ زندگی شون و برنامه هاشون...
از برنامه هایی برای آینده و از تلاش و تلاش و استفاده از فرصت ها
آمدم و حسنا و نوگلان نازم
آمدم و باز هم زندگی
آینده و حال زیباست و گذشته را هم زیبا و پر از خاطره می دانم و می بینم
فقط لبخند خدایی را می خواهم که همه چیز است
و چقدر این سرزمین پهناور است و چقدر می توان طرحها و تلاش ها داشت....
و چقدر امنیت و سازندگی زیباست
ممنون آن خدایی هست که نور امید و تلاش و توکل را در دلهای بندگانش زنده و جاوید می دارد.
و خدایی در همین قلب و نزدیکی هست که بهش تکیه می کنیم
و لبخندهای بی خیالانه بچه ها و فرشته ها زیباست
اشتیاق زندگی در دل و امید به آینده و توکل بر ذات پاکش
و آرامش را به ارمغان می آورد.
عشق زیباست
دوست داشتن قشنگتر و زیباتر
و دلتنگی برای عزیزان یک فصل کوچک از زندگی است که وصال را شیرینتر می کند.
و چقدر به برنامه و داشتن و عمل بهش مشتاقم
و چقدر ......
فعلا همین آخه تازه رسیدم
و چشمان عزیزانم را می بوسم
و ممنون چشمان شما که می خوانید و نظر می دهید
و ما را قابل و لایق گفته ها و لبخندهایتان می سازید
یاعلی
سلام
خوشبخترین بودن بستگی به نگاه آدما و قلب و مرام و محبت و نیت پاکشون و رابطه خوب و دوستانه و عاشقانه با مصدر و خدای عشق و عاطفه داره......
یک عزیزی که نه خودش و نه وبگاهش را معرفی نکرده، راجع به پست قبلی نوشته:
سلامحالا کی باید پیام میگذاشته؟؟؟؟؟
---------
در جوابش نوشتم:
ممنون پیام پر از پرسش شما
اونم با چند علامت سوال
از دست ما و شما
حالا همه شو باید جواب بدم؟؟؟
ممنون خوبم و پست بعدی در مورد مقدار خوب بودن و خوشبخترین بودنم می نویسم
:: چون وقتی می نویسم خودم و خودم هستم و عزیزی نظر نمی گذاره ، نه خوب میگه نه بد. و این سکوت خیلی غریبانست.....
::: این خوشبختانه پیام نذاشته از اون جملات معکوسه .. یعنی که همون .. که آنقدر .... که از اون ور رسیدم به خوشبختی... یعنی سیصد و شصت و یک درجه چرخیدم...( یاد دایره مثلثاتی بخیر)
::: آره دیگه باید پیام بذاره و بذارن . دنیای قشنگ مهر و محبت آدما با سخن و پیام و همدلی و همزبانی زیباتر می شود.
::: هر عزیزی که دلش برای خدا و آرامش و محبت و خوشبختی می تپد و نوری از نور خدا تو وجودش هست.منتظر پیامش هستم.
و اما خوب بودنی که گفتم می نویسم ازش:
الان در این لحظه از صمیم جانم به خاطر داشتن تمام داشته هایم و نداشته هایم ( که اگر می داشتمش این چیزها را نداشتم مخصوصا نگاه قشنگ خدا رو ) شاکرم
مخصوصا عزیزان بهشتی ام
تک تک عزیزان زندگی ام که هر کدامشان عطر و بوی بهشتی ومهر و صفای نابی در جایگاه خودشون دارن.
از هر نسبت سببی و نسبی که باهاشون دارم ، همه شون را عالی و قشنگ می بینم و هر گلی در جای خودش در باغ دل و خاطرم شکوفا
و معطر است
و از همه مهمتر بینشی دارم به خدا و جهان و انسان و انسانیت و خوبی و عشق و محبت .....
این روزها گاهی که فرصت می کنم، امدادهای غیبی شهید مطهری رو مطالعه می کنم، چقدر دقیق و با حالا سخن گفته این بشر
این نور مطهر ، این بچه ی فریمان و استاد شهید
خدایش بیامرزد و با اولیاء و خوبان محشورش کند.
هر وقت حرم حضرت معصومه علیها سلام می روم، یک سری سر مزارش که درون حرم و در قسمت علماء هست، می روم و یک احساس دوستی و صمیمتی باهاش دارم . انگار عزیزی از عزیزانم هست که حرفهای زیادی ازش یاد گرفته ام.
:: وقتی تنها می شم و کمی به فکر جور و واجور دنیایی می افتم، قرآن بیشتر می خونم... چون آرامشم و کلام قشنگترین و عزیز ترین و قدرتمندترین و مهربانترین موجود عالم است... چون می دانم این دنیا جای ماندن نیست که ارزش خاصی داشته باشد
وقتی قراره از ش غریبانه و حریصانه بر ماندن درش، ازش بریم، همان بهتر که با بهترین چیزها جایگزینش کنیم.
و ممنون خدا و عزیزانی که دوستم داره و هر لحظه و هر کلام و مرام و محبتشون دریایی از صفا و ارامش و محبت است.
فک کنم طولانی شد...
اذان مغرب شد و چقدر دوست دارم این بار خالصانه تر و جور دیگر با معشوق ومعبود طور دیگر و خاصتر و ناب تر، انگار که بار آخر و فرصت آخر عاشقی کردن و اثبات عاشقی کردنمان هست.
":: پ . ن: پدرم امروز خسته بود و مادرم همچنین..فدای یک لحظه ی نگاه خسته شان....
::: پر از شکر و شکوه و نیایش و آرامشم ....... چون خدای آرامش را دوست دارم و همیشه می خواهمش.
یاعلی بدرود
سلام
عصرتون باحال و با عشق
خوبین؟
بعد از مدتها آمدم که بازم کمی خلوت دل و اگر چی هیچ کس نپرسید و خوشبختانه پیامی هم نگذاشت و چقدر این طوری غریبانه است.
به هر حال می نویسم که به یادگار بماند تا شاید روزی برای این روزهایم دلم تنگ شود
که عشق و مرام و حرکت و طراوتی هست و چه داشته های ارزشمندی داریم و پیش به سوی آینده و آینده که باید رفت
این روزها پدر سخت مشغول بازسازی خانه اش در کنار حرم و چقدر چهره اش خسته و گرما و غیرت هر دو جوش و پر از خروش
و این روزها گاهی مادر را می آورم پیش خودم و چقدر چهره و نگاه و احساسش مادرانه و واقعی هست و از دلسوزی هایش عشق می کنم
این روزها بچه ها مشغول کار و ما هم گرماگرم مقاله و نوشتن
و البته برادری که آن ور آب طفلکی مشغول زندگی خودساخته ی خودش و البته شاید شاید چشم انتظار دیدن ( قطعا چشم انتظار )
خودش می گفت اینجا به عرفان تنهایی رسیده ام. خدا حفظش کند...
حاجی میگه: به درد ما که نخورد ....خخخخ خدا کنه به درد خودش بخوره.
نمی دانم منظورش از این به درد خوردن چیست اگر چه یه حدسهایی می زنم
دوستان را خبری نیست و تولد امام رئوفمان هم گذشت و نشد که سری بزنیم تا حالا
گنبد و گلدسته هاشو دوست دارم و خیلی شرمنده ی آقایی اش هستم
اوضاع اقتصادی سخت بغرنج و عجیب و غریب است...
و تکیه بر اقتصاد داخلی خیلی ضعیف رونق می گیرد و البته دستهای خارجی سخت در کار ست و ضعف کیاست داخلی
من در عجبم این دلار کجای زندگی روزانه ی این مردم است که ثانیه ای بالا می رود و ما را هم فشل کرده است
و البته هر کسی مشکلات مخصوص به خود دارد.
این هفته نشد که سالن برم، دلم هوای تحرک می خواهد
آخه ساعتش یک به بعد است و آدم دلش نمیاید تو این گرمای 45 درجه قم بیرون بزند
البته میشه قبلش که خنک تر است کتابخانه رفت و بعد از آنجا سالن ولی خب گیرایی و کشش و ماندن در خانه عجب می چسپد
بیشتر خسته تون نکنم
یک مقاله در سطح علمی ترویجی قراره برای جایی بنویسم که کمی از وقتش داره می گذره
باید نوشت و تکمیل کرد
مثل بناهایی که خانه ی آقا بزرگ را داره تکمیل می کنه و چه سرسرای سرامیکی شده ماشاء الله
فعلا همینا
یاحق و یاعلی
پ. ن: مشکل بزرگی به نام گرفتن و خریدن چیزی هست که به دلار بند و خیلی خاطرم را مشغول کرده است.
پ. ن: با خودم میگم هر زمانی دغدغه ای داشته ام، این زمان این دغدغه ، این هم می گذرد..... ولی باز افکار و بضاعت تلاشی قاراش میش بازار در می آورد.
پ. ن: یک کار تحقیقی را تمام کرده ام، مزه ی تمام شدن لذت نابی داشت، ولی در ترجمه اش کمی نگرانم که عالی نبود . تا بینم که چی پیش آید.
یاحق و یاعلی مجدد
تا درودی دیگر
بدرود