سلام
من در کویر گرم زمانه گیر کرده ام
من آلاله های کوهستانی را عاشقم که ساده و بی الایش و خودمانی حرف می زند
من در میان گلهای باغ و بهشت خودم آرام پشت لبتابم به بینهایت ها فکر می کنم
من از چهره ها تابلو می سازم و با نگاه به چشم و مژگان و قلب پاکشان، عشق و محبت صید می کنم
من خدای بزرگی دارم که دوستم دارد و دوستش دارم و همه چیز را با او و همراه او کسب می کنم
و بهترین تکیه گاهم هست که تنها با خواندن و کرنش و عبادت او آرامتر می گردم
من آینده را با امروزی می سازم که سخت تلاش و تدبیر و تکاپو و توسل و پرستش کرده ام و می کنم
من به آنچه ماندنی است دل می بندم و آنچه ناپایدار است مثل شرایط زودگذر روزانه را فقط می شنوم
من مهر می ورزم به آنچه خدایم قشنگ و با محبت آفریده است
دل و جان و قلب و روح من آفریده ی زیبا آفرینی هست که به بینهایت وصلش کرده و با خدایی خودش
پر از عشق و لطف و مهربانی می کندش .
من می دانم روزی از این دنیای موقت و زودگذر خواهم رفت و البته از الان برای تهیدستی آن جهان
ابدیم کمی نگرانم چون مجال جبران و کسب نیست.
من می نویسم که برایم یادگار باشد که روزهای قشنگی با احساسهای قشنگی داشته و دارم
و چقدر زود دیر می شود بعضی بودنها و بوسیدن ها و درک و حس کردنها
به خورشید سلام می کنم و به صبح خوش آمد می گویم چون در پس آن باز هم خدایی است
عالم گیر و خورشید آفرین و ماه نشان در آسمانهای دل و جانمان
در رساله غرق می شوم گاهی چون خیلی مطالب قشنگ هست و نمی دانم کجای دل رساله ام بگذارمش
می روم تو دنیای فکر نویسنده و وقتی به خود می آیم که یا اذان می شود یا کاری پیش می آید
با پاکانی هم کلامم که قلبی آسمانی و پر از عشق و نگاه و خواستن دارد
با ارادت و صلح و صفا و اندیشه و زیبایی باید ره پویید و خداروشکر
همه چیز آرومه و آروم و آرام جانم آرام ترین ترانه را با طعم خدا و رنگ توکل در روح و روانم زمزمه می کند
البته در اکثر اوقاتم ، اون یک کمش هم بر اصل ان الانسان فی کبد می شود تفسیرش کرد. و گریزی نیست
ممنون نگاهتون
ترکیبی از خاطره و اندیشه و دغدغه و عشق و بن مایه از شکر و شکوه و شور و شرار می خواهم
اینجا بنویسم که خودش برای خودش سبکی می شود از نوشتنم
اینکه مثل سایر دوستان روایت و گزارش روز و قشنگ و استاندارد آنان نمی نویسم خب
من این جوریم، که سعی می کنم نکته ای از موضوع نماند و جمع کنم همشو در یک عنوان و نوشته ها
و این می شود که موسسه بروم و تا لنگ ظهر و تا مسئول کتابخانه نیامده که آقایون نماز، نگفته ، یک ریز
بخوانم و بنویسم و جمع و نظم دهم. این می شود روزانه های این روزهایم که چه خواهد عشق و معشوق
و خدایی که مقدر می کند بهترین ها و قشنگترین ها را
هر چیزی پایانی دارد جز انتظار، عصر جدید هم به پایان رسیده و زمان مند شده است. تا 27 مرداد فک کنم .
بیا بازی کنم اونم هر چی تو بخواهی و چقدر خنده هایت و خنگول بازی ها و خنداندن هایمان قشنگ هست
وقتی بازی تیز بین می کنیم و چقدر دخملا تیز بین ان.
جمعه شاید برویم کرمجگان، اگر شرایط جور شود.
ممنون که خواندید
ممنون که هستید و ممنون که ........ می خواستم بنویسم ممنون که نظر می دهید که دیدم نگم بهتره
چون هم هوا گرم شده و هم کارهای مهمتری دارید البته، فقط ممنون که خوب و عالی و مهربونید
یاعلی
سلام برحسب مطالبی ک درباره خودتون نوشتید (آرام ومتین ومنطقی و کمی شاعروشعردوست و...) حدس زدم ک باید ظاهری آرام داشته باشید.
سلام
جالب بود ممنونم
ظاهر و باطن باید اروم باشه. آرامش در مسیر خدا
آرامش در مسیر زندگی
آرامش و گاهی خروش و جهش در مسیر رسیدن و خوشبختی
مممنون نگاهتون
سلام وخداقوت
نوشته هاتون جالبه
ظاهرا درونتون غوغاست برعکس ظاهر آرامتون...
شایدم برداشت من از از پست اخیر این بود...
ان شاالله هرچی خوبی و صلح و صفا و رحمت و مودت و آرامش است نصیب همه بشریت و شما و ما بشه...آمییییین
سلام
ممنونم
شما ظاهر آروم منو از کجا دیدین؟؟؟
دیگه هر کسی یه برداشتی از یه چیزایی می تونه داشته باشه.
مممممنون دعای قشنگتون
آمییییییین
ممنون نظرتون