خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

آغاز یک سفر زیارتی و سیاحتی

سلام

در عصر شامگاهی پنج شنبه

در جمع با صفای عزیزترین هایم، و با دلی مملو از شادی و مهر

خدای رو از صمیم جان شاکر تمام بود و نداده اش هستم، هر چه ندارم هم از لطف اوست، چون می دانم با نگاه حکمتش، و خوبی و مصلحتش، یا لایقش نیستم یا ظرفیت محدود و خرما بر نخیل.

دلم نمی آید خبر دوری از وب و دوستان سراسر نشاط و خوبی ام، اینجا منتشر کنم، ولی چکنیم باید رفت.

باید رفت به شهر خاطرات و کودکی و نوجوانی ام، مشهد عشقم، کوچه پس کوچه ها و گنبد و سقاخانه و کتابخانه و همه ی صفایی که در حرم و بارگاه معشوق و رضایم موج می زند. و زیارت آقا که صفای ناب و خاص خودشو داره .


می روم در حالی که هم استرس اتفاقهای نیفتاده دارم و هم کشف ندیده ها و نشنیده ها، و مسافرت رو برای تجدید قوا و همراه با  زیارت و سیاحت لازم می دانم .

این روزها هم هیجان هست و هم تلاش و تکاپو برای آمادگی، و چه حس غریبی دارد خود را به دست سرنوشت سپردن، و از گوشه ی کنج عافیت و مطالعه و تحقیق و پژوهش،  سوار بر قطار سرنوشت شدن، و از پنجره خانه های گلی و شهرهای تازه را به تماشا نشستن و تخمه شکستن در پس پنجره های خاطره.

گلهای زندگی از همین الان بر سر تقسیم تخت های میانی کوپه ی دربست قطار، بحث و مجادله دارند، وقتی می پرسم چرا تخت های وسطی رو دوست دارید می گویند ، چون هم می شود یک خونه ی تنهایی با ملحفه ها درست کرد و هم می شود از پنجره بیرون رو تماشا کرد. و هم خیلی خواستن های کودکانه و قشنگ و زیبا که از دید ما بزرگترها هم پنهان هست و هم قابل درک نیست.

از دوستان وبی مهربون و ارزنده ام پوزش می طلبم که مدتی رو در خدمتشون نیستم که مزاحمشون باشم.

می روم در جستجوی یک دوست، فرید نازنینم که همکلاس ناز و نابم بود، و هیچ وقت فراموشش نکرده و نخوام کرد.

می روم شاید بتوانم پیداش کنم و در آغوشش بگیرم و به چشمان قشنگ و نازش نگاهی از سر شوق افکنم، و تجدید کنم خاطرات ناب نوجوانی رو. و از احوال و حال و زندگی اش بپرسم و این همه دوری رو از جان به در کنیم.

می روم با کوله باری از عشق و شور، همراه با گلهای بهشتی و همسر نهایت نازنین که بهانه ی اصلی این سفر خوشحالی و وصال او با مادرش هست. مادری که دختر ته تقاریش رو خیلی دوست دارد، و دختر ته تقاری هم حسابی عاشق و جون جونی مادر.

چی زیباست دیدن این وصال و پیوند و اشکهایی که از سر شوق و شفقت رد و بدل خواهد شد.

و چی زیباست به آغوش کشیدن های از سر مهر، که خدای مهربانی دریایی از آن را در وجودمان به ودیعت گذارده است.

عذر تقصیر از همه عزیزان دعا بفرمایید که هم روانتر بنویسم و هم سفر پر خیر و برکتی داشته باشیم.

بیشتر چیزی برای تقدیم به ذهنم نمی رسد، و تکاپو و کارها و مجالم نمی دهد که تمرکزی روی نوشتن داشته باشم، پس هم شما رو راحت کنم و هم خودم رفع زحمت .

در آخر یک پاراگراف حرف حساب، که برام جالب بود. ( برای جبران اینکه در نوشته ام، چیز مفیدی تقدیم نشد)

در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید .

وقتی چهل ساله میشوید، اهمیتی نمی دهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر میکنند .

و زمانی که شصت ساله میشوید، پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است !

 

وای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را؛ فقط برای دیگران و طرز فکرشان...

تا فرصت زندگی داری جانانه زندگی کن..

 

آرزومند بهترینها برایتان ................ یا حق و یا علی ............................... ارزنده و پاینده باشید

همیشه حق با خداست

سلام

دقت کردید، در قلمرو عشق، آنکه پاکتر و نازتر و دلبرتره، عزیزتره و حرفش بیشتر خریدار داره.

در هر خانه ای معمولی، مادر خانواده از همه عزیزتره، البته گاهی هم پدر و گاهی هم کسی که رابطه اش با خدا شش دونگ باشه.  

اما از مادر هم پاکتر و نازنین تر و تودلبرو تر وجود داره ، اونم کودک ناز و خوشکل و خوش زبون هست، که دل هر بیننده ای رو جذب می کنه، و اکثر قریب به اتفاق آدما خاطرشو می خوان.

قبلا هم گفتم این به خاطر نزدیکی کودک به خداست، چون هر دو پاک و ناز و زیبا و دلنشین هستند.

آدمی که کار خوب می کنه و خودش رو به خوبی و پاکی و طراوت الهی پیوند می زند، هم خوب و دلنشین هستند، البته دلهایی که قدرت جذب و تشخیص خوبی رو داشته باشه، نه هر دل ناپاکی که فقط به هوس ها و آلودگی ها و خودخواهی ها، آغشته است، این دلها شایسته گی جذب رو ندارند، و محبوب شدن پیش اونها ارزشی ندارد، چون اونها برای خودخواهی های خودشون هر چیزی رو می خواهند.

اینکه می گویند؛ آینده از مستضعفان است، شاید به خاطر پاکی و مظلومیتی هست که دلهای جهانیان طرفدار اونهاست، و پیروزی و موفقیت آنها رو می خواهند.

پ. ن 1 : برای نازنین شدن بیشتر باید خوب باشیم، با بدی و ..... ممکن است، یک نفع حرام  و باطلی گیرمون بیاد، ولی بر اساس قوانین ثابت جهان باید هم جواب پس بدهیم، و هم این نفع و لذت پایدار نیست.

پ. ن2 : رنگ خدایی و مد خدایی و شبیه خدا شدن دور از دسترس نیست، بکوشیم که به بهترین و زیباترین موجود اقتدا کنیم، و خودمون رو شبیه کنیم.

یا حق و یاعلی خدایی باشید و مهربان

سپهر وحدت با چاشنی آرامش


سلام

یک مقاله در مورد الگوی تربیتی در نظام آموزش و پرورش بر اساس آموزه های عرفان اسلامی می خوندم ، عجب مقاله ای بود.

زیبا و متین و ناب گفته بود، لینکش رو می گذارم اگه خواستید مطالعه بفرمایید.

یک کم از اون مقاله و یک کم از خودمون بگیم ، که کمی دلمون وا شه . و کمی با رویکرد رسیدن به آرامش، بپزیم ببینم چقدر خوشمزه می شه.

از جان براتون بگم اینکه:

جهان کلی، و جهان جزئی در قالب یک انسان، منظومه های منطبق بر هم هستند.

جهان کلی از واجب الوجود و کل وجود تشکیل شده است،  جهان جزئی از جمله انسان، از امر و روح و نشئه ای از وجود کلی تشکیل شده است.



هر اتفاق و حادثه ای که در جهان جزئی انسانی بر اساس میل و اراده و رضایت و مدار اصلی جهان کلی و واجب الوجود نباشد، محکوم به تزلزل و نا آرامی است.

البته این شکل دقیق نیست، چون آفریدگار حد و حدود ندارد، و در جان هر موجودی، وجود دارد با وجود دادنش.

مثل نوری است که سبب دیده شدن همه چیز می شود، و همه چیز از همین نور تشکیل شده است. چنانچه در آیه شریفه چه زیبا و دلنشین و قابل فهم برای ما  می فرماید:

  اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیتُونَةٍ لَا شَرْقِیةٍ وَلَا غَرْبِیةٍ یکَادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ(النور/35)

خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست.

 

خب کمی ساده تر اینکه ، چون منظومه کوچک جان ما یک مدل کوچیک از منظومه بزرگ و بی نهایت خداوند متعال هست، اگر در این منظومه جان ما، عمل مخربی و خرابکاری و خلاف مصلحت و الگوی اصلی اتفاق بیفتد، و چون با اصل منطبق نیست، کل منظومه ی کوچک جان را متزلزل و نا آرام می کند، تا بقایای مخرب این انفجار رو از صفحه جان جمع کند، در این صورت است که فضا و جوّ جان ما به آرامش بر می گردد.

ساده تر بگم اینکه؛ تا زنگار و گرفتگی و خرابی آثار گناه( که خلاف الگو و رضایت اصل کاره عالم) هست، در جان و روح ما باقی است، تزلزل و نا آرامی هم وجود دارد.

چطور اگر در یک جامعه ای نسبتا آرام و منظم و با امنیت، یک انفجار یا انتحاری یا تیر اندازی فجیعی صورت می گیرد و کلی تلفات انسانی و مالی بر جای بگذارد، جو جامعه برای مدتی نا آرام می شود، حالا گناه رو هم در جامعه جان پاک و آرام هر انسان ، مثل همون انفجار و خراب کاری بگیرید، که در اوایل انسان رو نا آرام و مضطرب می کند، و تا آثارش باقی هست، نا آرامی هم در آنجا هست. و تا رضایت و جبران تلفات حاصل نشود، اضطراب نسبی هم وجود دارد.

بر اساس تدبیر الهی  و انتخاب انسانی، اگر با اکسیر ناب توبه از درون و هسته ی جان، شروع به بازسازی و ترمیم اعضا و اجزای فاسد  و فرسوده کند، این جان شروع به بهبودی و توانایی درک آرامش رو خواهد داشت.

و خدا نکنه که   آنقدر گناه و انفجار در جان رخ دهد که دیگه چیزی برای خرابی و از دست دادن وجود نداشته باشه، در این صورت می شود، که قلبی سیاه و هیچ جایی برای آرامش و رضایت خدا باقی نمی ماند، و مثل سیب گندیده ای می ماند که باید دور ریخته شود. البته محرومینی که همیشه از نعمت نور و روشنایی ناب هدایت و معرفت و معنویت محروم بوده است، حسابشان جداست، آنها با قرار دیگر و در صورت درک فرصت های هدایتی و پیروی از وجدان که پیامبر باطنی آنهاست، شرایط و حساب جداگانه ای دارند.

و این است که آیه شریفه معنا پیدا می کند که: آلا بذکر الله تطمئن القلوب

با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی وقتی بر مدار خدا و رضایت خدا و انطباق جان با جانان بود، آرامش بر قرار است. و ذکر اعم از هر کار و عمل و نیتی است که رنگ خدایی و رضایت خدایی داشته باشد.

و آیه خیلی قشنگ هم در این زمینه داریم که می فرماید:

صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ(البقرة/138)

رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت می‌کنیم.

و این است این پست من ، و نا آرامی پست قبلی من، که در تب و تاب بودم و روح و روانم آرام نبود...

و خداوند نازم توبه پذیر است، و خطاهای کوچیک ( به نظر ما) و بزرگ در نظر عقل و انصاف، رو می بخشد و عفو می کند، به شرطی که از صمیم جان باشد، و صادقانه همه آثارش رو ، ولی میل کوچولویی برای ارتکاب دوباره اش، رو پاک کرده باشیم.

توبه آن وقت پذیرفته است که از صمیم جان و بینی و بین الله تصمیم گرفته باشیم که دیگه اصلا سراغ آن خطا نرویم.

تا باشد که همیشه آرام و با خدا و مشغول به ذکر و یاد خدا ( در همه ی لحظات) باشیم، و عمل به وظیفه نماییم، که در هر وظیفه ای باشیم و در صورتی که خدمت و تزکیه و تعلیم و تدریس و ..... باشد، خودش عبادت و جهاد و ذکر و برپاداشتن یاد خداست.

ممنون از نگاه قشنگتون و همراهی نابتون ....

دعا کنید که آدم بشیم و عاقبت به خیر .......

که هدف خلقت ما روزگذرانی و قبولی در مصاحبه شغلی و کنکور و ....... نیست، هدف آدم شدن و با مرام و با معرفت و ناب و ناز و تمیز و پاک شدن برای شرف یابی به بارگاه قرب زیباترین و ناب ترین خالق لذت ها و معرفت ها و خوبیهاست......

ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ...

و مصداق عبادت رو در جهان برای بندگان زیاد قرار داده است، همین که من برای شما و برای آشتی و دوستی بیشترمون با خدا می نویسم، البته با توفیق و سبب سازی خودش، و شما هم می خونید و انشاء الله بهتر و بهترین می شوید ،خودش عبادت است، و همینکه آرامشی می گیرید وقتی یاد خدا می کنید، همین خودش یاد خداست.

اصلا بیایید این طور به قضیه نگاه کنیم، هر جا آرامش داشتیم( آرامش واقعی و درونی و وجدانی) بدانیم که یاد خدا رو به جا آورده ایم، و هر جا که قلبمون آرام نبود و مضطرب و نگران بودیم، و خدای نخواسته دنبال مست کننده ها و سرگرم کننده ها رفتیم، بدانیم که یاد خدا و انطباق بر مدار اصلی و شاهراه اصلی حیات و زندگی نیستیم.

دوستتون دارم به خاطر خوبیهاتون ، و حسابی سر به سرتون می ذارم و بذارید به خاطر اصلاح بدی هامون...

انسان کامل فقط آقا امام زمان علیه السلام هست، بقیه همه عیب و نقص داریم و قبول کنیم، و سر خودمون رو با غرور و تکبر شیره نمالیم، و در صدد اصلاح و ترمیم و بازگشت بر مدار آرامش و رحمت و پاک بودن بر داریم.

بیشتر نمی گویم، فعلا همین ها در این کنج کتابخانه به ذهنم رسید که تقدیم کنم.

یا حق و یا علی ..........

شرم و دیگر هیچ

 ........................................... بعد یک بوغ مممممممممممممتد .............. و هزاران ثانیه سکوت محض ........................ و چهره ای شرمنده و سری سر بزیر و ...............     
فاش  می گویم و از گفته ی خود دلشادم         که من بنده عشقم و از دو جهان آزادم              ( البته اگه شعر رو درست گفته باشم)

 

می خواهم اوج شرمندگی رو از کلماتم و واژگان پر شرمم، ابراز دارم و بخواهم  که شما بخواهید که مرا ببخشد و پاکم کند.  

می خواهم این پست و تقدیم کنم به عشق و محبت و مهر و عطوفتی که در وصف ناید و در وهم نشاید..... 

می خوام از صمیم به دلدار بگویم که   مهر و محبت نابت محسور کننده و مستی آور است، و ناب، و زین جهت ممنون خدای زیبا آفرینم هستم.

می خوام بگویم که خدای خوبم، منو همیشه پیش خودت نگه دار ولو بنده ی سر به راهی نیستم،

می خواهم بگویم که همه عزیزان شیرین سخن و نازنین و گلهای زندگیم رو با بهترین وجه و شیوه و ناب بر بالین محبت ها و موفقیت ها قرار ده.

نگذار با   شلوغی رفتارم، حتای حتا، یک نگاه ملامت بار هم بینمون رد و بدل شود.

 خدایا منو ببخش و عزیزانم رو به سلامت دار

فقط همینو آمدم که بگم، که شما مثل من گاهی وقتا  کاری نکنید که دلدارتان خدای نخواسته مغموم گردد، و شما از حرفتون مجبور شوید، عذر خواه گردید، و آب رفته به جوی باز نگردد، گر چند دلدار ببخشد و معذورت دارد ولی در شأن هیچکدام نیست، که ذره ای خاطر مکدر گردد. 

مست می عشقم و ز دلدار نظر می خواهم ....

( ببخشید تا حدودی سخن سربسته گفتم، فقط می خواستم برای دلم داشته باشم این تذکر رو به خودم در محضر شما خوبان)

یا حق و یا علی ....... دعا کنید مستدام باشم.......

لطفا موزیک شرم ...............

شرنگ محبت و مهر

سلام و سپاس از اینکه همراهی می کنید

این روزها در خانه ام، چون هم تابستان است و هم اینکه کار خاصی برای بیرون ندارم

این روزها رو دوست دارم ، چون مثل همه ی روزهای قشنگ دیگر، بهترین روزهای عمرم هست.

این روزها رو دوست دارم، چون محبت و مهر و مهربانی و عشق و نشاط و ترنم در کالبد جانم، و لحظه لحظه ی زندگی یم و تا حدودی بندگی ام، موج می زند.

همانطوریکه گفته ام، خواهر ندارم، ولی در کاشانه ی بزرگسالی و جوانی ام، فرشته ای دارم که هم خواهر  و هم همسر و هم همدم و هم بهترین موجود هستی است، برایم.

لقمه لقمه در دهانم می گذارد، و گلهای طراوت و شور و نشاط را در بوستان معطر نابم، می پروراند و از عطر وجود و شور و نشاطش، سرمستم.

وای که چقدر خوشبختم، من و این همه خوشبختی می دونم و مطمئنم بدون وجود عزیزان بهتر از جانم، محال نیست، چون با تمام وجود و از دل و جان درکش می کنم.

هر جا که می بینم عشق است و شور و شرار و نعمت و اشتیاق و لبخند، و شخصیت و فرهیختگی و زیبایی در رفتار و گفتار، و تواضع و تسلیم و فطرت عشق ورزی و مهر بخشی و شعف و نشاط.

وای کاش همه تون حس منو داشتید.( دیالوگی از یک فیلم)

دیگه فک نکنم حرفی مانده باشد، کاش ذره ای از این حالم و احساس و مهر و محبتم به مهربانان، هدیه بر دلهای پرمهرتان گردد، که هیچ وقت زندگی رو سخت نگیرید، و با امید و تلاش و گذشت و صبر و مدیریت و مهربانی بتوانید در کاشانه و آشیانه های دلهای بهاری تان شکوفه های شکوفان لذت و طراوت را بپرورانید و تقدیم همه خوبان و عاشقان کنید. و قدر داشته ها و عزیزان شیرین سخن و با مرام و با معرفت و بی نظیران زندگی حقیقی و مجازی تان رو بیشتر و بیشتر بدانید. و می دانم که می دانید.

و چیزی که می خواهم حسن ختام نوشته ام باشد، وصل و اتصال دایمی و محکم به منبع فضل و رحمت و آرامش و همه ی خوبیها و لذت ها و مهر ورزی ها و تپیدنهاست، که هر چه داریم از اوست و هر چه می خواهیم داشته باشیم، از اوست.

و آن خدای بی همتایی است که عاشقانه دوستمان دارد و بر ماست که عاشقانه دوستش داشته باشیم. اگر چه بابت همه ی شلوغ کاریهایمان شرمنده و عذر خواهیم.

مجال گفتار را تمام، و به کردار و رفتار بپردازیم که از اندیشه ی سبز، سبزی و طراوت رفتار شکل می گیرد و جوانه می زند.

سرسبز و بهاری و با نشاط باشید، و از اندیشه ی نابتان ما رو هم هدیه دهید، که وصل اندیشه ها نشاطی صد چندان می آفریند.

یا حق و یا علی ......... مثل همیشه بهترین و خوشبخترین و ارزنده و پایدار باشید.......

نماز همه هستی من

صبح دل انگیز و مصیبت بارمان به تعزیت و بارانی

شهادت یکی از خوبان عالم، امام صادق علیه السلام، امام بزرگواری که برای هدایت ما و رساندن نعمت پیام پیامبر رحمت و هدایت به دست ما ، جام شهادت نوشید، و رنجهای فراوانی از طاغوت زمانش کشید.

امام بزرگواری که به گردن همه ی ما و شما حق دارد، و با پیروی و خوب بودنمون می توانیم ذره ای از زحمات و تلاشهایش رو جبران کنیم. ( می خواهم بعد از این روانتر بنویسم، خدا کند که بتوانم)

در جایی خواندم که عزیزی و جوان و نوجوانی از وضعیت خاص خودش صحبت کرده بود، و شرایطی رو بیان کرده بود، که در خانواده ای زندگی می کنم که به نماز و حجاب کمتر اهمیت می دهند، و در میهمانی های مختلط شرکت می کنم و اگر مقید باشم مسخره می شوم، و نمی دانم که دین رو داشته باشم یا اینکه از خیلی لذت ها و میهمانی ها بگذرم، و دیگر اینکه دوست دارم نماز بخوانم ولی نمی دانم با فشار محیط چکار کنم؟

به هر حال این کل مدعایی که از این صحبت نصیبم شد، در قدم اول یک جواب هایی براش دارم، ولی نظر شما خوانندگان فرهیخته و گرامیم هم مهم و انشاء الله راه گشا خواهد بود. جواب های شما را در صورت حوصله خواهم شنید.

اما آنچه که بر اساس مرام من و نوع نگاه من به مسائل می توان پاسخ داد، این است که:

خواهر عزیزم، که انشاء الله در شرایطی قرار دارید که می توانید خوب و بد را درک کنید، و توان و تصمیم بر ترک خیلی از چیزهایی دارید که ذاتا بد و با فطرت پاکتون در تعارض هست، چون آیه قرآن هست که می فرماید:

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ(الرعد/11)

برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!

 

و جان کلام این آیه این است که تغییر و پیشرفت و رسیدن به تعالی و رضایت خداوند هنگامی هست که خودمان تصمیم بگیریم و اراده و نفس مان را بر آن استوار کنیم.

به بیان ساده تر تنها هنگامی می توانیم که پیشرفت کنیم و آدم خوب باشیم که اولا واقعا تصمیم بگیریم و خودمون رو تغییر بدهیم، و مرام و جهان بینی و اعتقادات مون رو تغییر بدهیم.

تغییر نگرش و اندیشه باعث تغییر در منش و رفتار می شود.

آنچه که عقل و علم و دین به ما می گوید این است که در قدم اول برای آدم خوب و مومن شدن، و برای ثبات قدم ما ، این است که اصول و ساختاری رو در مرام و عقیده و تفکر بپذیریم، یعنی اول انگیزش و اندیشه مون رو درست کنیم و به بعضی چیزها باور داشته باشیم، و بعد منش  و رفتار بر اساس آن شکل بگیرد.

شما اول باید به یکسری باورها و اعتقاداتی برسید که به شون اصول دین می گویند، و این دیگه به سطح اندیشه و تلاش شما در فهمیدن و ایمان آوردن و باور کردن بر می گردد، اول از همه اینها را بدون تقلید( با راهنمایی گرفتن و مطالعه) به دست آورید، و اصول دین رو می دانید ( خدا باوری، پیامبر پذیری و آخرت پذیری، و دو اصل مذهب شیعه که ایمان به عدالت خداوند و امامت چهارده معصوم می باشند)

این ها رو وقتی واقعا قبول کردید و ایمان آوردید که بله خدایی هست، با همه اوصافش و در این میان پیامبری هست، که احکام و برنامه ی هدایت ما انسانها رو آورده است، و بعد بر اساس عدالت خدا در این دنیا و آخرت رفتار می شود، و بعد از پیامبر آخر الزمان، امامان معصوم زمام داران هدایت نسل بشر تا قیامت هست، و اینکه بازگشتی هست به پیش خدا برای حساب و کتاب، وقتی با اندیشه عقلانی و مطالعاتی که در این زمینه لازم هست، انجام بشه، دیگه تازه می شوید یک آدم قوی و قدرتمند که می دانید کجا هستید و حساب و کتاب میهمانی در این دنیا به دستتون می آید.

بعد از اون می رسیم خب حالا که این طور است و خدایی هست و غیر از این نمی تواند باشد، و پیامبری و کتاب هدایتی دارد و آخرش هم به حساب همه حساب رسی خواهد شد، و ..... همه رو که فهمیدیم و باور کردیم، حالا تازه می رسیم که چه کار باید بکنیم؟ تا اینجا نگرش و انگیزش ما شکل می گیرد، یا نرم افزار رفتارمون آماده شده است.

و بعد از این  پای فروع دین به میان می آید، که توسط همون اصول دین هم اثبات می شود و هم بیان می شود، و یکی از فروع های دین که وقتی قبلیاشو قبول کردیم و ایمان آوردیم، کار قشنگ نماز خواندن و سایر فروعات دین هست.

و نماز هم عاشقی هست برای بهترین و زیباترین و مهربانترین و قوی ترین و پاور فول قدرت جهانیان، و هم وظیفه و تکلیف توست برای بقایت، و خوشی و لذت ابدی یت. و از اینجا وارد دنیای قشنگ نماز و هدف نماز و هستی نماز می شوید که در این زمینه هم می توان مطالعات و مباحث قشنگی رو پی بگیرید، که در این زمینه می تواند کمکتون کند.

اگر با این ادبیات جلو بیایید( اول باور چیزهای اساسی ، و واقعا باور کردید و به این نتیجه رسیدید که غیر از این نمی تواند درست باشد، دیگه خودتون یک پاور فول قدرتی می شوید که هیچ شبه و نگاه و نظر دیگران برایتان بی ارزش می شود، دیگه چیزی به نام مسخره و ....... برایت می شود کشک، و اصلا معنا پیدا نمی کند. ( از اینجا دلتون به حال اونها خواهد سوخت که شما به جایی رسیده اید که اون بیچاره هی نادان به اون نرسیده است، و شاید دلتون بخواد که اونا رو به راه خودتون بیاورید، نه اینکه تحت تاثیر آنها قرار بگیرید)

بگذار یک خاطره از خودم بگویم که بحث خیلی سنگین تر نشود، اونم اینکه شاید در سن شما یا بزرگتر از شما بودم به هر حال قبل از دیپلم بودم ، شاید سالهای اوایل دبیرستان بود، در اوج غرور نوجوانی و کنجکاوی و شلوغ کاری و ...... یادم هست به عنوان یک نوجوان در یکی از مراکز مدرن و شیک در یکی از شهرهای حسابی با کلاس و پولدار یکی از استانها خیاطی کار می کردم به اصطلاح خیاطا ، چرخ کار بودم، و با اعتماد به نفس عجیب، و اطرافیانی که حسابی باکلاس و پولدار بودند، و پسر صاحب کار مسئول حراست هواپیمایی بود، و تقریبا ده دوازده نفری با بعضی فامیل های صاحب کار خیاطی تولیدی کار می کردیم، ( البته من موقتا و برای تعطیلات تابستان فقط سه ماهی مشغول بودم) در این مدت یادم نمی آید که من یک وعده هم نمازهایم رو قضا کرده باشم. و با ابهت و صلابت خاصی ( البته این رو تعریف می کنم برای خودستایی نیست ، برای این است که ارزشمندی احترام به عقیده و نماز رو نشان بدهم، و بگویم که کار شدنی هست، و می شود در میان جمع هم با ابهت و قدرت در عین احترام به عقاید دیگران ، عقیده ی ناب خودمون رو داشته باشیم) وقت نماز یک گوشه ای با گوشه ی چشم مشتریان سوپر دولوکس و بعضی خواهران و همکاران که با دیده ی تحسین می نگریستند، نماز رو به جا می آوردم.

این نماز من هم باعث آرامش و خاطر جمعی برای خاطر خودم می شد، و هم احترام و تحسین و اعتماد همکاران و صاحب کار رو به طور خودکار به دنبال داشت. ( همان طوریکه دوست مومنتون باعث هدایت و دوستی شما شده است ،قطعا شما رو هم خوبان دوست خواهد داشت، و راضی کردن همه قطعا از محالات است، ولی خوبان و از همه مهمتر رضایت خدا از بهترین و عاقلانه ترین کارهاست.)

حالا هم در مورد شما هم انسان شریف و مقید بودن و مزین به آداب و احترام به خود و خدای به این بزرگی بودن، نشانه ی بزرگی و شخصیت و مهم تر از هم رضایت کسی می شود که یک لحظه رضایت او با هزاران مسخره و رنج ناشی از عبادت و بندگی  برابری نمی کند.

ارزش رضایت او از هزاران جور و سختی مسخره شده قطعا بالاتر است.

من توصیه ام به این عزیز گرامی این است که بزرگ و عمیق بیندیش و با تمام صلابت و استواری تصمیم بگیر و این را مطمئن باش که شما یک قدم به سوی خدا برداری و احترام و بندگی اش رو به جا آورید، خداوند ده ها قدم به سوی ما بر می دارد و کمکمون می کند. و همانا خدا از مادر هم مهربانتر است.

از پیامبر مهربانی مون چه کسی بالاتر و عزیزتر و ارزشمندتر است، اون حضرت در اوایل دوران پیامبریش مگر کم مسخره اش کردند، و کم بهش دیوانه و ساحر  و جادو گر و...... بهش گفتند، که حتی سر نمازش معذرت می خوام شکمبه ی گوسفند رو روی سرش خالی می کردند، و امروز و پیش خدا مگه از ارزش و مقامش کم شده است؟ مگه بالاترین و ارزشمندترین نیست، که هر وقت اسمش به میان می آید ، برای سعادت و خوشبختی خودمون باید صلوات و رحمت و درود بر او و خاندانش بفرستیم؟

و این را بدان که هر کس مسخره ای بکند، شخصیتش در همان حد پایین است ، و قطعا بیچاره و مستضعف فرهنگی است، که به عبادت و احترام به خوبیها و پاکی ها،  ارزش قائل نیست.

دیگه اینکه این حس دوستی بندگی و نماز و عبادت رو دست کم نگیر، به کمتر کسی این حس و این نعمت عطا می شود، و بگذار پدر و مادرت از داشتن دختری مومن و باعث افتخار ، به خودشون افتخار کنند و باعث خوشحالی شون بشوید.

که دعا و خوشحالی آنها برایتون بیشتر باعث موفقیت و آرامشتون می شود.

قدر مادران مومن و محترممون رو بیشتر بدونیم، و همه دغدغه های ناب و ناز    رو به مادر بگوییم و ازش چاره جویی کنیم، که مهربانتر از مادر و پدر برای فرزند کسی نیست. و از آنها برای مقابله با مشکلات احتمالی و .... راهنمایی و کمک بگیرید

تا آنها را دارید ازشون در راه پاکی و نماز و بندگی تون کمک بگیرید، چون بهترین سرمایه برای موفقیت ماست.

یا حق و یا علی        مستدام باشید

جهان معنا و غیب

 

 

سلام

عصر جمعه ای دیگر و غمگینی دل آقامون که چرا امروز هم ظهورش نبوده است.

عصر جمعه ای که مثل بقیه ی عصر جمعه های دیگر می آید و می روند و به امید شنبه ها نشسته ایم، و به قول مولا علی علیه السلام، هر نفسی یک قدم به مرگ هست.

ببخشید همش تو ذوق می زنم، اخه از خصوصیات یک نوشته عاشقانه و سرشار از زندگی و طراوت این است که حرفی از مرگ و نیستی و خشونت نباشد، اما کمی یا خیلی بد سلیقه شده ام.

از صله رحم و خیر مقدم از یک همسایه آمده ایم، همسایه ای که ده سال از خانواده اش دور بوده است، و اکنون که تقریبا به سن کهولت رسیده است، پیش خانواده ای برگشته است، که متاسفانه کسی چندان پذیرایش نیست، چون خانم مدعی هست که چرا ترکمان کرده ای؟ و دختر کوچیک که کمی مشکل و بیماری هم دارد، پدر را نمی خواهد چون از او خاطره ای ندارد، و تنها دختر بزرگتر دلش خوش است که بعد از این بابا می تواند بگوید، و پسران هم هر کدام یک گوشه ای و دنبال کار و گرفتاری خویش.

این است سرگذشت هر یک از ما که بیشتر قدر خود و داشته هایمان رو بدانیم، این پدر با تمام تواضع اظهار شرمندگی می کند که اشتباه کرده است، چقدر سخت است که در برهه ای برسیم که با تمام وجود به شکستمان پی ببریم و ما هم خدای نخواسته بگوییم اشتباه کرده ایم. آخه اون بنده خدا هم وقتی به خانواده اش پشت می کرد، فکر می کرد که کار درستی می کند، و از مشکلات و دغدغه ها جان سالم به در می برد، و حتما کلی فکر کرده است، که به این نتیجه رسیده است که همچنین تصمیمی گرفته است، مثل ما که الان که می خواهیم کاری انجام دهیم، کمی فکر می کنیم و بعد نتیجه فکرمان رو عملی می کنیم، و بعد از مدتها بعد وقتی که شکست خوردیم، تازه می فهمیم که ای دل غافل عجب اشتباهی.

حدیث نازم دارد نوشته هایم رو می خواند و الان لبخند می زند، و بهم نگاه می کند، میگه باباجون، داری داستان می نویسی؟ می گویم، آره داستان می نویسم.

فقط می خواند و گوش می کند و احسان عزیزم هم به جمع ما اضافه می شود، و می خواهد نوشته ها رو بخواند ، که می خواند.

چقدر باحاله که یکی موقع نوشتن نوشته هامون رو بخونه و با خودش زمزمه کند.

و ما باشیم و بنویسیم از دل و احساس و سرگذشت مون.

یک وقتایی با برادر سفر کرده ام، می گفتم که ببین گلم، این نوشته ام که الان دارم برات می نویسم، ممکنه است، ده سال بعد بهت برسد، چون ممکن است که الان به مفهوم و محتوایش نرسی، فقط بخوانی و کلمات رو زمزمه کنی، ولی معنیش رو درک نکنی.

و حقیقتا بیشتر اوقات چنین است، در زندگی هامون که یک حرف رو از یک بزرگی می شنویم، ولی بهش نمی رسیم.

و هر چه حرف بزرگتر و عمیقتر باشد، ظرف درک آن هم بزرگتر و عمیقتر می خواهد و ممکن است فاصله ی درک ما از اون حرف هم بیشتر باشد.

و مثل اینکه خیلی از حرفهایی خدایی و حدیثی که می خوانیم ولی فقط می خوانیم و باور و درک عمیق نمی توانیم، و اینجاست که بحث ایمان به غیب پیش می آید. که در اولین سوره های قرآن یعنی بقره از آن سخن به میان آمده است.

کاش ایمان به غیب داشته باشیم، کاش ایمان به امان زمان و مرام و دغدغه اش داشته باشیم.

مثلا خدا در قرآنش می فرماید: که صدقه و قرض الحسنه باعث برکت مال می شود، و خدا مضاعف می کند، پول قرض داده شده را، ولی کو درک ما که این را با حساب ناقصمان موجب کمی مال می دانیم که ارزشش کمتر می شود.

یا مثلا پیامبر می فرماید: با ازدواج است که رزقتون زیادتر می شود، ولی الان ازدواج رو باعث فقر و مشکلات می دانیم. و خیلی حرفهای بزرگ دیگر که با درک اندکمون نمی توانیم درک کنیم، مگر اینکه یا درکمون بالاتر رود یا اینکه نتیجه آن به سرمان بیاید و یا اینکه در زندگی دیگران نتیجه خوب آن را ببینم، البته این در صورتی است که توجیه برایش نتراشیم.

آقا  امام رضا علیه السلام می فرماید: که هر کس خواهرم معصومه سلام الله علیها رو در قم زیارت کند و عارف به حقش باشد، بهشت بر او واجب می شود.

خب این عارف به حق یعنی چی؟ و زیارت آیا فقط اینه که خودمون رو به ضریح حضرت بمالیم؟ که قطعا چنین نیست.

پس چرا اولا کمتر موفق می شویم که زیارت اونهم از راه دور داشته باشیم، و معرفت به حق حضرت یعنی چی؟

و اصلا کل این فرمایش رو چقدر قبول داریم و به کتمان می رود و از جان نیوش میکنیم که بخواهیم بهش عمل کنیم.

قول داده بودم که این روزها خیلی فلسفی و ثقیل ننویسم، ولی چکنم که دغدغه های اصلییم همین است که به مطلب و محتوا بیشتر بها می دهم، و جهان آینده جهان محتوا و مفهوم و معناست.

و جهان آینده شخص ها مهم نیست بلکه شخصیت ها و معرفت ها مهم است.

جهان آینده بشر دنبال معنا خواهد بود، و با ابزار تلکنولوژیک به دنبال معنا و مفهوم و رمز سعادتمندی خواهد بود.

و جهان ما هم باید معنا و معنویت و درک رمز سعادتمندی باشد.

اگر سیر تاریخ ادیان و بشریت رو دنبال کنیم، از بت پرستی و جسم پرستی و بعد در ادیان از یک کتاب هدایت محدود و نقش و بوم مسیحیت که با سحر و جادو یهودیت و معرفت و معنا و مفهوم و اخلاق اسلام به عنوان بهترین نعمت به بشریت و بالاخره خاتمیت و جاودانگی اسلام و آموزه های حیات بخشش، ورژن آخرش هست.

اذان مغرب شد ، و صدای دلنشین حی علی خیر العمل...... کاش همیشه به سوی بهترین عمل شتاب داشته باشیم.

دعا کنید که بنده و پیرو و درک کننده ی حرفها و آموزه های حیات بخش باشیم.

و مشکلات عزیزان از هر نوعش رو به بهترین وجه حل نماید، و از امتحانها سر بلند بیرون آییم.

باشد که چنین باشد

یا حق و یا علی مستدام باشید.

احساس و یک غزل

سلام

از بینهایت تنهایی و بعد وصال به پیشگاه نگاهتان آمده ام.

در این یک هفته که از عزیزان و گلهای بهشتی ام، دور بوده ام، جریانهای زیبای زیادی بر من گذشته است، از تنهایی به اوج رسیده ام، و عرفان و صمیمت و آشنایی با خوبان را به تماشا نشسته ام، و از دل و جان با کلام و اندیشه شان، عجین شده ام، و در فراق  و وصف همه دوستان و نازان زندگی حقیقی و مجازی یم، غزلی سروده شده است، که حیفم آمد تقدیم شما هم نکنم، اگر چه با عنوان نام دوست و عشق و راز و ترنم است، امید که در قاموس دیدگانتان ، پنجره ای به رویش بگشایید و در باغ اندیشه تان، تحویلش بگیرید، و از ستیغ گرم کلامتان بهره مندمان کنید.

بی مقدمه و بی پروا تقدیم می کنم، با اینکه غزل و شعر تنها پناهگاه دل تنها و پرشرارم هست.

 

غزلی با عنوان: رسیده ها

 

 گاه تغزّلم  اینک فرا رسیده است                            زیرا که صحبت والا  رسیده است

در باغ عشق فام شقایق وَشَم کنون                          عرفان و عشق، چه زیبا رسیده است

صبحِ نشاط و ترنم ز وصف دوست                           صدها حدیث عشق ز شبها رسیده است

با وصف شور و شعور و شراب لعل                           صدها حضور و خاطره اینجا رسیده است 

وصف  هزار دولت و شوکت شنیده ام                        صد  وصف ناب از رخِ زیبا رسیده است

طنز و طرب ز مستی نرگس فشان او                        در اوجِ  شور و شرارم، به ما رسیده است

شکر خدای بر همه داد و نداده اش                          در کنج فقر  دولتِ صد پادشاه رسیده است

فرخنده باد طلوع نگاهت به جان عشق                     گرمای مهر توست به دنیا رسیده است

مستانه سر ز خرابات کوی دوست                           عشق و عطش  همه  یکجا رسیده است

عرفان و ذکرو وصفِ دل آراییش کنون                      یکجا به آشیانه ی دلها رسیده است

« دست از طلب ندارم، صاحبدلان خدا را»                 اشکم ز دیدگانم، به دریا رسیده است

در کُنج گَنج عافیتم، زنده شد دلم                           از آه و چاهِ نفس، به الله رسیده است

عشقم، شرار و مستی و مدهوشی یم                         از پرده ها  به تماشا رسیده است

«عاشق» خیال مستی رویش، خجسته باد                  گیسوی مشک فام، به یغما رسیده است

این شعر و این شرار ز سرفصلِ  نام توست                  با نظم بی نظیر به لبها رسیده است

تقدیم هر چه دوست، همه هستی ام                        هستی خجسته باد ز والا رسیده است   

 

                                                                   یاحق و یا علی ........ مستدام باشید .

 

سرآغاز تکاپو در مبانی اندیشه ها

سلام و صبح تون عالی

و پر از لبخند خدا

روح و روان و لذت و لذت گرایی و فضیلت گرایی ، مطلوبیت گرایی، و خدا محوری، انسان محوری و ....... اینا مبانی تفکرات امروزه ی مکاتب مطرح جهان است، اگرچه مکاتب کوچک و بزرگ دیگری هم در این میان خودنمایی می کنند، ولی سر جمعشون به اینها می رسند، نمی خواهم بحث سنگین و فلسفی  خاصی رو مطرح کنم ، که نه در توانم هست و نه مجالش هست ، اگر چه گزیده و گلچین شده، و کلی گویی رو شاید خوب بلد باشم. پس تقدیم می کنم

ببینید عزیزانم، هر کسی در این وانفسای دنیای محدود و فانی به دنبال هدف و مرام و مقصدی در حرکت هست، همونی که به پوچی و نیهلیستی هم رسیده است، بالاخره به این رسیده است که هیچ چیز برایش مطلوب و ارزش مند نیست، بلکه هیچ و دیگر هیچ برایش مطلوب است، و اینکه سراغ دیگر گزینه ها غیر از هیچ نرود ، برایش مقصود است.

یادتون هست تو سوالات چهار جوابی شایدم کنکور ، بعضی سوالات گزینه هیچکدام بود، به هر حال فعلا این مقصود نیست، و آنچه می خوام با شما خوبان در موردش درد دل و صحبت کنیم، در انتخاب یکی از این گزینه هاست.

لذت گرایی محض، که همه چیز رو برای لذتش می خواهیم، و با یک شم لذت گرایی دنبال کارها و فعالیت هایی در هر مرحله از زندگی مون می رویم، حتی خدا رو هم که عبادت می کنیم، به خاطر لذتش و آرامشش مطلوب ما قرار می گیرد، پس اینجا خدا ملاک نیست، بلکه لذت ملاک است، و از دریچه مطلوب بودن لذت ، خدا هم لذیذ می شود.

مثلا گریه در مجلس امام حسین علیه السلام رو به خاطر لذتی که از حمایت از مظلوم و اعتماد بر شفاعت و آقایی آن حضرت هست بر اساس این مبنا می خواهیم، و برایمان لذیذ  و مطلوب می شود.

و فک کنم فضیلت گرایان که برای خودشان ارزش و خوبی مطرح می کنند، و در ساختار فضیلت انگاری یا فضیلت محوری حرکت می کنند.

همه چیز را به خاطر اینکه رنگ فضیلت مدعایی خودشون دارند،  قبول می کنند، معتقدند این کار، مثلا کمک به مظلوم، عدالت و... چون فضیلت هست، پس مطلوب ماست، البته در درجه اول کار به لذتش ندارد، حتی ممکن است در راه کسب فضیلت از لذت هم صرف نظر کند، و حتی حاظر باشد برای درک فضیلت عدالت و یا داشتن فضیلت عصمت و پاکدامنی از لذت های جسمی و جنسی دوری کنند و خودشون رو محدود کنند، و فشار غریزه رو به خودشون تحمل کنند، مثل بعضی راهبان مسیحی که تا آخر عمرشون ازدواج نمی کنند، که البته چون بر خلاف فطرت هست، و بر خلاف نظر سازنده اصلی جسم و جانشان هست، یک جاهایی به انحراف از نظر و مرامشون منتهی می شود.  

و دسته ی دیگر مطلوبیت گرایان هست، که این دسته رو بیشتر از مبانی انگیزشی اقتصادی وام گرفته ام، که می گویند، در هر فرایند و کار و عملیات اقتصادی و .... چقدر مطلوبیت گیرم می آید، و برای خودشان سازوکار اثبات ریاضی هم ترسیم می کنند که این کمیت مطلوبیت رو بر اساس یوتیل اندازه گیری کنند، و انجام پروژه ها رو بر اساس میزان حداکثر یوتیل و مطلوبیت به دست آمده پیش بینی و گزینش می کنند، که این هم برای خودشون عالمی و ساختار و سازو کارها و دنیای جالبی دارند.

و دسته دیگر که بر اساس محوریت مبانی و اصول رفتاری کارشون رو پیش می برند، انسان محوران یا اومانیسم هستند، که اصالت همه چیز رو به انسان و خواسته های انسانی می دهند، همانی که قرآن کریم از آن تعبیر به «من اتبعه هواه» می کند، یعنی هر چی دل انسان بخواهد و مطلوبش باشد، حتی اگر همجنس گرایی رو انسان دوست داشته باشد، چون منبع تصمیم گیری انسان و رای اکثریت آنهاست، به شرطی که به منافع دیگران لطمه نزند، این مطلوب است.

 البته این نظریه در خودش تناقضات و ابهامات خاص خودش رو دارد، که کدوم انسان ها ملاک است، و محدودیت تا کجا؟ مثلا الان اگر داشتن حجاب در فرانسه و برخی کشورها رو  چرا ممنوع می کنند، چون دسته ی از انسان ها دیگر می خواهد، و خواسته انسان های باحجاب، که اونها هم انسان هستند،  بر اساس دیدگاه اومانیستی و اصالت انسان خودشون   قبول نمی کنند.

یا مثلا این انسان کدوم انسان ملاک است، انسانی که قدرت دارد، و تبلیغات بالای می کند، و این ملاک قبولی رای اکثریت از کجا آمده است، و آیا اکثریت همیشه حق رو بیان می کنند، و اصلا عمقتر از اون ، اصلا حق چی هست؟

گلان خواننده ام، منو ببخشید، اینجا صرفا طرح بحث می کنم، و در یک تایم اوت زندگی که این نوشتار رو می خونید می خوام به گوشه ای از دغدغه ها و ذهنیاتم ببرمتون، صحبت از کارهای روز مره و خاطرات تلخ و شیرین یک طرف، و اینکه من چی کار کردم، و داداش و خاله ام و بچه ام و فلان عزیزم چیکار کرد در نوع خودش شنیدنی و جالب است، چون خواننده رو به فضا ذهنی و جغرافیایی و کیفی نویسنده می برد ، و با او هم ذات پنداری می کند، و در خوشیهایش خوش است، و در ناراحتی ها و مشکلاتش سهیم است، و احساس همدردی و همدرکی می کند، و دوست دارد که کمک کند.

 همون کاری که اغلب عزیزان و وبلاگ نویسان نازنین انجام می دهند، و به عنوان یک گزارش ناب با احساس و درج ریز و درشتهایش جالب و خواندنی هست، اما همش این نیست.  

از یک جایی خواندم که اگر با یک مرد صحبت کردی و او رو آگاه کردی، یک مردو آگاه کرده ای، ولی اگر با یک زن صحبت کردی و او رو آگاه کردی، یک جامعه رو آگاه کرده ای ، واقعا حرف قشنگی هست، زن و مادر مامن شکل گیری اولیه افکار کودکان وجوانان آینده و نسل جدید است، و به فرمایش بزرگان، از دامن زن مرد به معراج می رود، لذا صحبت من گویا چنین تقدیر شده که بیشتر با آینده پروران باشد، چون آن عزیزان لطف و عنایت خاص به نوشته هایم دارند و باعث دلگرمی و طرح مباحث مختلف و گاه بر خلاف ذوق و سلیقه شان کنم، چون من اینم و روحیات و احساساتم اینهاست.

ضمن اینکه در زندگی و درک زیبایی ها و لطافت ها و عشق و محبت هاست، ولی تفکر عقلانی و اصول و بنیادی که به عنوان یک نقشه راه و بینش و بعد گزینش مطرح می شود، نیز مورد دغدغه ام هست،  و دوست دارم دوستان نازم رو در این زمینه ها شریک کنم، و ازشون حرف بگیرم و ذهنشون رو قلقلک بدهم، که از این خبرا هم هست.

 و همش احساس که خیلی هم قشنگ است ،و یک بخش از زندگی و در جای خودش لازم و ضروری هست، نیست، و این می شود بیان از افکار و اندیشه ها، که در تضارب آن و رد و بدل کردن آن هر دو دو اندیشه داریم ،و بازی برد برد است، ضمن اینکه مردان کمتر استقبال می کنند، و دنبال مرام ها و دغدغه های ذهنی خودشون هستند.

از این جهت به خوانندگان ناز و با احساس و مومنم احترام و عشق می ورزم، چون مشوق من در درج و انتشار افکارم و دغدغه های ذهنی و بینشی و اندیشه ای منست، و از این میان همسر نازم که انشاء الله درساشو ادامه خواهد داد بیشتر و بیشتر هم مباحثم خواهد بود.

فک کنم پست طولانی شد،

ادامه صحبت در مورد نظر متعالی اسلام و مکتب اهلبیت علیهم السلام و در میان این مکاتب جهانی ، باشه برای مجالی دیگر

ضمن اینکه امروز شنبه است و باید به ورزش و فوتسالم برسم.

ممنونم از حسن توجه تون

خدایی و اسمانی و عاشقان خوبان و اهلبیتمون باشید و باشیم

یا حق  و یا علی ....... ادام الله توفیقاته ....... یعنی خدا توفیقات شما رو مستدام و ادامه دار کند.

 

درنگ تنهایی من

درنگ تنهایی من

 

روز جمعه است و می گویند روز پایان انتظار برای یک مسافری که در جزیره ای دور افتاده 1318 روز نه، بلکه سال، تنها مانده است، و منتظر فراخوانده شدن است.

جمعه روز عید امت پیامبر است، و جمعه روز نماز جماعت است، به امامت متقی ترین امام شهر.

جمعه رو دوست دارم به خاطر همه چیزش، به خاطر بوی تعطیلی و لم دادنش و بوی با هم بودنش

جمعه رو دوست دارم به خاطر فوتبال و بازی های بچه گانه اش، و مسابقاتی که درش انجام می شود، از فوتبال مسابقات محله، تا کشتی با چوخه عصرش و .... که همه در کودکی گذشته است و یاد و خاطراتش مانده است.

جمعه رو امروز هم بعد از شش روز انتظار به من داده است، و کاش در جمعه ای وجودم موجود باشد که خوبترین عزیز و مولایم بر کعبه تکیه داده است، و صدای انا مهدی اش در سراسر عالم شنیده می شود.

دوستانم و عزیزانم با همه داشتن هایشان، که دارمشان و به داشتن شان دلشادم، اما در این جمعه از وجودشان دورم، و آشنایانی که در مرام و فکر و اندیشه و احساس با هم شریکم، خدا یار جانشان هر کدام در تکه ای از سرزمین پهناور خداوند، با جغرافیای انسانی و فیزیکی و احساسی شان حضور جاودانه دارند.

امروز کانالهای تلگرام رو مرور می کردم، به نیت درک یک جرعه معرفت و دانایی. البته کمی هم سرگرمی و خبرگیری.

اما آنچه در پایان نصیبم شد، تصریح کمی به این نکته که انسان موجودی عجیبی هست، و هزار توی عشق و معنا را باهم دارد، و عشق و احساسش آنقدر جوشان و مستعد و با طراوت است، که شمه ای از خداوند بی همتا می توان خواندشان.

و این حقیقت دارد که خزانه ی روح خداست، و این واقعیت است که این انسان از فرشته ها بالاتر است، و در عین حال آنچنان خنگول و به قول حسنای عزیزم تینگول است، که از کبر و حسد و حرص و ولع و شهوت و شهرت، سر از پا نمی شناسد، و در این طرف منحنی عمودی کمالی، حضیض و ذلت رو نیز پذیرا می گردند.

تنهایی من برای این لحظاتم نعماتی با خود به همراه آورده است، که در جمع نمی توانستم درکش کنم.

به این نتیجه رسیده ام، که با این همه فخر و غرور به داشتن های عزیزان از جان شیرینترم، یک روز تنهای تنها خواهم ماند، که دستم به دست خیر همه کسان خواهد بود. و در دنیایی از سکوت و ناله های گوش خراش، باید منتظر و منتظر و منتظر باشم. و آن روز دردناک است که هیچ عایدی به حسابم هم نداشته باشم، و همه کارتهای بانکی ام مسدود و حسابهایم مسدود و پرونده ام مختومه شده باشد. وای از آن تنهایی و نداری.

عزیزان ببخشید نوشته ام رنگ غریبی و هر چی شما اسمش رو می گذارید می دهد، ولی همه چیز شادی و تفریح و خوش بودن نیست، لحظاتی باید درنگ کرد، با ابزار تنهایی و در گوشه ای از تفکر کده، که یک ساعت تفکر در حال و روز و آینده، از عبادت هزار سال بهتر است، چون مسیر رو عوض می کند و شارژ روحی و عزمی و انگیزشی برای دویدن و تغییر و تصحیح جهت و فعالیت است.

یک زمانی باید از روند پر طپش زندگی، به خودمان تایم اوت داد و در رفتار و اعمالمان در ادامه ی مسیر، با کمک مربی کارکشته بین المللی مان، تجدید نظر کرد، و حتی جای گیری مون رو باید عوض کرد.  

( این اصطلاح رو از مسابقات والیبال جهانی وام گرفتم و به یاد آن سری مسابقات تیمهای قدر افتادم که اگر تیمی در روند بازی نتیجه نمی گرفت و از حساب امتیازات عقب می افتاد، مربی تایم اوت می گرفت و بیرون زمین شاگردان والیبالیست رو جمع می کرد، و کلی سرو صدایش بلند می شد، که مثلا داره پند و تاکتیک یادشون می دهد.)

جهان همه پند است و اندرز، و این ماییم که پند بگیریم و چقدر کم است، پند گیرندگان، فاعتبروا یا اولی الابصار.

به خودم قول داده ام که پست هایم خیلی طولانی نشود.

یک نکته آخرو بگم و التماس دعا

دوستان، عاشق خوبی ها باشیم و باشید، که از خوبی کسی بدی ندیده .

تجربه به من که در دهه ی چهارم عمرم به سر می برم، به ثابت کرده است، که هر گاه در مقابل ناملایمتی بعضی نادانان و ..... اگر اندیشه و بردباری به خرج داده ام، هم همان زمان و هم برای آینده بزرگ شده ام، هم در بین کسان و بینندگان و مردم و هم در درون خودم صاحب ارزش و احترام و آرامش شده ام.

یک حدیث هست که می فرماید: خوبی و گذشت شما در مقابل بدخواهانت، ( خطای سهوی یا از روی جهالت ادمای ضعیف و کم شخصیت)، برای آنها سنگین تر از بدی کردن تو به آنهاست، و انگیزه ای برای اصلاح آنان خواهد بود.

گلهای خوب خداوند، بیاییم وقت یک حدیث و حرف بزرگی رو می شنویم اول درش خوب تامل کنیم و بفهمیم و بعد تا می توانیم بهش عمل کنیم.

من یک مجموعه از فایلهای حدیثی همراه با عکس دارم که دوستان، اگر خواستن در سکرین سرور و پشت زمینه دسکتابشان بزارند، که با فرصت های اندک بخش بزرگی از آنها مرور می شود.

تا باشد که خدایی و عامل به حرفای قشنگ خوبان باشیم

یا حق و یاعلی

مستدام باشید و سعادتمند