خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

سحر بیداری

سلام

صبح نشاط انگیزی را می خواهم شروع کنم.

به قول یکی از دوستا قضایای تلخ دیشب با آمدن صبح فراموش میشه، و کاش همیشه این طور بود.

ممنونم خدا به خاطر نعمت فراموشی که بتوانیم بدی های دیگران را ببخشیم به خاطر خدا و برای هدایتشان دعا کنیم.

ممنونم خدا که تنی سالم بخشیدی که محتاج دیگران نباشیم.

ممنونم خدای خوبم که شیشه را در بغل سنگ نگه می داری و ما آدمای ضعیف را در پناه لطف خودت آنچه لایقش می کنی، می بخشی

فقط آمدم که بگم....

خدایا به فریاد دل مان و دل تنهایان عالم، بیش از پیش توجه فرما.

صدای اذان صبح از مأذنه به گوش می آید که شروع صبح را نوید می دهد.

روزتون بخیر

قدرشناسی

سلام

شب است و زیباترین احساس در من رویدن گرفته است، و چه زیباست زیبا دیدن

این قضیه یی که می خوام بگم، فقط برای این میگم که قدر سلامتی و عافیت مون رو بیشتر بدونیم

امروز بیمارستان کاش می گفتیم شفاخانه البته به شرطی که شفایی باشد، بودیم. جایی بس پر از اضطراب و تپش و درد و گچ و ...... البته بخش اورژانس و هستند دکترهای زحمت کش، ولی خدا قسمتتون نکنه

و برای مریض ما هم دعا کنید

ببخشید کامتون رو تلخ کردم، ولی نکته اش این بود که گاهی بد نیست یادآوری بدترین ها برای قدرشناسی لحظه ها

خدا شکرت

دلم امشب گرفته است، از غوغا و .........

دعایم کنید آرام بگیرم

یک مرد هم اگر چه تکیه گاه و آرام کننده عزیزانش هست، ولی به لمس و ناز و نوازش نیازمند است

از خیلی چیزها نمی گویم ولی آرامش را برا تک تک تون می خوام

کاش بیشتر به خدا و صبر بندگانش اقتدا می کردیم

کاش به فکر دل تنهایان و بی کسان باشیم، شور و غرور مان باعث نشود که خودخواهی کنیم  و دلهایی رو از خودمون برنجونیم

شبتان طلایی

در پناه مهر خدا، چشمانتان پر از امید و دستهایتان پر از روزی و قلبهایتان پر از آرامش

 

هاشمی و چند نقطه

سلام و صبح بخیر

صبحی دل انگیز با عزیزان بهتر از جانم، مخصوصا هلن مهربون تپل و بهترینم

 و سرشار از نعمات پروردگار خوبم

مادر مهربانتر از خودم، هر روز زنگ می زند و گزارش لحظه به لحظه ی  زندگی مون را می خواهد و می داند. آخه این مادران چقدر مهربان و خاطر خواه آدم هستند. خدا حفظشان کنند و آنانی که از نعمتش محروم هست، برای شادی روحشان دعا و خیرات کنند.

چند روزی ( دو روزی) سخت مشغول کار بودم، ولی کار مهم و اساسی و برای رضای خدایم که ارزیابی مقالات مجله و آماده سازی مطالب به عنوان سردبیر، هنوز مونده و باور کنید نمی دانم چرا حسش نیست که طرفش بروم، خدا کمکم کن تا صدای دوستان درنیامده بتونم از خجالتشون دربیام

از همه مهمتر مقاله ی خودم هم برای مجله نیمه کاره است، و سرمقاله هم باید بنویسم که ترس و رفتنم را بیشتر می کند.

در این چند روز مطالب زیادی یاد گرفتم یا حداقل با یک بیان دیگر آشنا شدم، و امروز چهار شنبه سالن فوتسال برای تحرک لازمی دارم. آخه دوشنبه به مناسبت فوت حضرت معصومه (س) تعطیل بود.

صحبت از فوت شد، این روزها یا کلا از دو روز پیش بد جوری درگذشت غم بار و ناگهانی یار و یاور انقلاب و مرد صبور انقلاب روحم را جریحه دار کرده است، و همش فک می کنم که این دنیا اصلا اصلا جای ماندگاری نیست. انگار یکی از عزیزانی که خیلی باهاش اخت شده باشم، از دست داده ام.

انگار فک می کنم که ترسم از توطئه گران و منافقان فرصت طلب و برخی دلواپسان نان به نرخ روز خور بیشتر شده است و نگرانم که توطئه و تفرقه ای باشد و از هاشمی مرد لحظات خطر و استقامت خبری نباشد.

شنیدم که در این روزهای اخیر در مشهد خیلی علیهش صحبت شده است، و بارها منتشر شده است که وی یکی از سران فتنه و بلکه رأس فتنه است، و شاید این خبرا به گوشش رسیده  و سکته قلبی کرده است.

مظلومیت هاشمی در دوران سخت مخصوصا انتخابات کذایی با بی اخلاقی و بی قانونی و هوچیگری  یک کسی که درجایگاه رئیس جمهور خلاف اخلاق و قانون و انصاف رفتار می کرد، خیلی خیلی در خاطرم مانده است، و خدا اجر صبری دهد که به خاطر وحدت و حفظ نظامی که به خاطرش رنجها و زندانها رفته بود، خون دل خورد و صبر کرد.

به هر حال هاشمی از میان ما و بدخواهانش رفت، و دنیای سیاست و قدرت عجب دنیای وحشتناک و خطرناکی هست. بماند

سرگرم خواندن بعضی وبلاگهایی هستم که احساس می کنم حرفی از احساس و مطلب و نگاه و رویکردی خاص به زندگی و خاطرات و لحظاتش دارد.

یکی خانمش وسواسی وحشتناک است و مشاوره خواسته است و خوانندگان نظر داده است، آنهم نظراتی متفاوت، سیاه و سفید و این منم با کوله باری از تجربه و پند گیری و شکر بر داشته هایم که خدا نجات بدهد از این طور مرضها و گرفتاری ها.

یکی درگیر درس و بحث و دانشگاه و نمره و احساسهای دخترانه نسبت به زندگی و پدر و حال و آرزوهایش هست، و چه زیباست دوران شور و امید و استرس جوانی و آن زمانی که خودم حس و حالش را داشتم. ولی با توکل و تلاش شبانه روزی به سرانجامش رساندم

و اکنون و در این روزها دغدغه هایی از جنس دیگر دارم، ولی ریلکس و خوشحالم چون با بینش و اندیشه ای که از برکت حوزه و دانشگاه کسب کرده ام، می دانم و خیلی چیزهایی را می فهمم و احساس می کنم و مطئنم که خیلی از دیگران در فضا و تصور آنها قرار ندارند.

البته مغرور نمی شوم، چون غرور ، حجاب و پوشش است بر چشمان حقیقت بین مان که نتوانیم حقایق و عبرتها  و الگوها را در زندگی برای بهتر زیستن و شاد زیستن و ارزنده و والا و عزیز خدا بودن، از آدم می گیرد.

در مطالعات و پروژه های که این روزها باهاشون کار می کنم و دفاتر و لحظاتی که به دنبال آموختن و دانستنش هستم، نکات و جملات قشنگی صید می کنم و نصیبم می شود که به قول هلن نازم، رزق معنوی و نابم هست.

همیشه می گویم به گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از دو جهان آزادم

دمی با غصه سر کردن جهان یکسر نمی ارزد........... شادترین  و بهترین و نابترین باشید.

یا حق و یا علی

 

 

شب آرامش و در جمع باصفای خانواده

سلام

شبی دیگر ولی در مقابل یار و همراه میوه های شیرین زندگی ام.

شبی دیگر که از تنهایی درآمدم و شیرین و بی همتای زندگی یم، داره نماز مغربشو می خونه و حدیث خوشکلم روبرویم بازی گوشی می کنه و با گوشی بازی می کنه.( هردوش درسته چه جالبه)

خدا را به خاطر همه داشته ها و نداشته هایت شکرت

امروز رو به شادی و موفقیت و شکر به شب رسانده ام، و چقدر شیرین است، ممنون الطاف پروردگار بودن

امروز بیمه تکمیلی به فریاد جیب مان رسید، چقدر خوب است این بیمه. وقتی هزینه های بیمه رو بابت هر نفر پرداخت می کردیم، و خیلی وقتها شکر خدا سالانه از دفترچه بیمه چیزی کم نمی شد، کمی زورمان می آمد که ای وای به جیب شرکت بیمه رفت و ماشاء الله اختلاس هم کم نیست.

به هر حال من امروز راضیم، و فک کنم فکر راهگشایی است که در زمان توانایی یک درصدی هزینه کنیم، تا در زمان مشکل( البته با احتمال ریسک) از آن استفاده بهینه کنیم.

امروز اتفاقی یکی از دوستان دوران کارشناسی و ارشد رو دیدم، برای خودش معاونی شده بود، ازم برای پروژه ای دعوت کرد و گفت که بچه ها تماس می گیرند. از همان دوران همکلاسی آدم تیز و پرحرف و با جسارتی بود، البته نه اینکه ما نبودیم. ولی رو و ظرفیت ضایع شدنش در بعضی موارد از اساتید، بالا بود و سرشو می انداخت پایین و از موضعش عقب نشینی می کرد.( خدا حفظ کن، بچه ی پاکی بود، ولی چون تک پسر بود، یک مقداری لوس بود.) گاهی وقتا حسابی سر به سرش می گذاشتم، و با یکی دوتا نوچه اش سر به سرم می گذاشت.

هی چی دورانی بود، دوران دانشجویی و چه دورانی بود نوجوانی که ساق پایمان از به قول مشهدی ها( ساخ پا خوردن نیلگون بود) و کاپیتان تیم بودیم و حسابی خوش بودیم.

امروز یک احساس ناخوشایندی هم کردم، و احساس کردم که ضعیف شده ام و منحنی عمر و قدرتمان نزولی شده است. و خدا از بدترهایش نجات و خدا از ارذل العمر و از همه بدتر ، خدا از عاقبت بخیر نشدن نجات دهد.

امروز با مادر شیرینتر از جانم صحبت می کردیم، چقدر صورت قشنگ و چشمان ناز و زیبایش، گرد پیری به رویش نشسته است، هنوز برای من مادری هست که هر چه با نادانی ام رنجانده امش، بازهم و بازهم به سویم آمده است و اصلا به رویم نیاورده است.

خدایا توفیقم بده که قدرش رو بیشتر بدانم

و پدر عزیزم که اخلاق خاص و استقلال طلبی و مرد بودن خودش را دارد، و ممنون و مدیون راهنمایی هایش هستم.

در عمق چشمان دخملای تک داداشم، از رنج دوری پدر، غصه و غمی نهفته است که با هیچ امکان و رفاهی در کشوری دیگر قابل مبادله نیست.

خب اینهم سرنوشت این طفلکی ها که ببینیم چه خواهد شد؟

چند سوال از بعضی دوستان در بعضی وبلاگها به اجمال پاسخ می دهم، چون می خواهم نوشته ها هر دو جا باشد:

اولا تشکر کنم از دوستان فرهیخته و محترمی که نسبت به عمل دخترم، همدردی و همدرکی فرمودند   واقعا روحیه و قوت قلب بخشیدند، و تشکر از نویسنده ی اون وبلاگ که بسیاری از نظرات اسلامی شون رو با افتخار بیان می دارند و نظرات صائبی دارند، کمال امتنان و سپاس، خدا خیرشون دهد.

ثانیا: به اهل سنت هیچگاه توهین   روا نمی دانم و اهل توهین هم نیستم، خوبیهای اهلبیت (ع) عزیزم آنقدر زیاد است، که نیاز نیست نقد رفتار دیگرانی باشد که محروم از ثقلین پیامبر (ص) بودند، نظرات و بدعت هایی را در دین وارد کردند که خار در چشم و استخوان در گلوی امیرالمومنین علی (ع) کردند. اینکه می گویم با عمر محشورشان کنند، حرف من نیست، آیه قرآن است: یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ  (الإسراء/71)

(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم!  و در روایات داریم؛ روز قیامت هر کسی با امامی محشور می کند که از آن پیروی کرده است. چون دوستان با تحصیلات هستند، تفسیرش رو بهتر می دانید، که ما اگر ادعای مسلمانی و شیعه بودن بکنیم، ولی در عمل، پیروی از عمر کنیم، امامون عمر است. و چون اهل سنت عمر رو قبول دارند، خوششان هم می آید که بگوییم با عمر محشور شوید.

 ثالثا: من همه خانما رو چی مطلقه و چه دختر بی شوهر، انسان های مظلومی می دونم که مستقیم و غیر مستقیم به آنها ظلم شده است. و حرف ما هم همین است که بیاییم به آنها کمک کنیم که به عنوان یک انسان به حقوقشون برسن. منبع این حقوق و قانون گذاری رو من خدا و پیامبر می دونم، شما میل و دلبخواه نخواستن خودتون، و نصفه شدن شوهر و مال تقسیم شدن و هر دلیلی دارید برای خودتون محترم است، و در مورد حقانیت و مالکیت آنها هم سر فرصت بحث می کنیم.

اینکه حرف اسلام رو پیش بیاریم، کار اسانتر می شود ،چون یک قانون اساسی میاد وسط و از دلبخواه بازی ها هر کس و ناکسی جلوگیری می کند.

مطرح نشدن این صحبت ها در مسجد محلتون رو نمی دانم، ولی اگر نظر علماء بزرگ و اصلا بالاتر از علماء یعنی ائمه اهلبیت رو می خواهید اونا با شرایط و قواعد خاصش اجازه داده است، و حرام اعلام نکرده است. و با آسیب هایش متناسب با مورد باید بحث و چاره اندیشی شود.

رابعا: همانطوریکه می شود به خانمها نگاه ابزاری داشت که من مخالف آن هستم، به مردها هم می شود نگاه ابزاری داشت. نگاه به مرد در نقش یک حمال و تامین کننده ی نفقه و مایحتاج در حد کفاف همسر، و پرداخت های مالی حتی برای کار منزل و شیر دادن بچه . و ببخشید همچنین ارضاء کننده ی نیازهای جنسی وی، که طرفینی هست، و خیلی بیشتر ببخشید حتی گفته شده که هشت برابر لذت رو خانم ها می برند. پس در این مورد و موارد دیگر نگاه یک طرفه نیست.

خامسا: مرد را باید ساخت، و مردان در  دامن پر مهر زنان مرد تربیت می شوند. و نگاه نرینه و مادینه، یک نگاه جنسیتی هست، نه نگاه هویتی و شخصیتی.

بقیه ی پاسخ ها از جمله ی طلب های وصول نشده ی شما . باور کنید خسته شدم، چند نفر به یک نفر. با اجازه می خوام با دخملام بازی کنم، خیلی دلتنگشون بودم ......

شما هم جوش نزنید غیر شما هیچ کسی حاضر نمیشه زن همسرتون بشه، و هر چه تقدیر است همان شود.

از این چند شب هلن نازم خاطرات جان سوزی از حوادث و هم بخشی هایش نقل کرده که باید قدر زندگی مون رو ولو با وجود هوو ، ولو با همسر موقت برای همسرتون و مشکلات دیگر برای تک تک مون بیشتر بدانیم.

 

 

عصر جمعه و عیادت و انتظار

سلام

دعای سمات عصر جمعه، حالم رو دگرگون می کنه

هم به یاد دل آقا امام زمان (ع) می افتم و هم اینکه هشدار می شنوم که این جمعه هم از عمرت گذشت

تازه از بیمارستان آمدم، لبخند حدیث قشنگم ، هنوزم در خاطرم هست، وقتی بهش گفتم: حدیث یک چیز بگم، گفت: بگو..... گفتم: دوستت دارم. لبخند قشنگی زد. عزیز دلم هست. دختر آروم و درس خون و مودب و باحیای باباست.

گفت: خوشحالم داداشام اومدن.

هلن نازم دیشب شب، سختی رو داشته.

و امان از این دکترهای مغرور و متکبر که به زور یک کلام حرف از دهنشون درمیاد. و امروز هم به خاطر تشخیص بی جایشان، بنا به گفته ی پرستارا،  عوارض دارویی ایجاد کرده که چندین بار .... و عرق و بی تابی و بی خوابی و ..... . خدایا اگه من اشتباه می کنم آگاهم کن، که بدبین نباشم. ولی دیشب عزیز دلم خیلی بهش سخت گذشته و امروز هم دکتر عمل کننده اش هم نیامده و دکتر دیگه ای با اصرار و پی گیری آمده و داروهاشو عوض کرده.

نگرانم از این چند دکتره شدن و آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشه یا بی مزه.

از دکترهای حاذق و دلسوز که صمیمانه و با تخصص به فریاد بیماران، اونم بیماران خردسال می رسند ،ممنونم و خدا اجرشون را بدهد. ولی امان از روزی که نمک گند زند.

رفتم با پرستار بخش می خوام صحبت کنم، یک جوری پشت چشم بالا می اندازه که انگار می خوام جونشو بگیرم، بابا یکم ملاحظه ای ..  ... ولش کن.

کاش آدما  نسبت به هم  مهربون و با احساس باشند، و کاش به درختان و قاصدک ها سلام کنیم.

به هر حال خدا همه ی مریضا رو شفا بدهد، و خدا عزیزانم رو ازم نگیرن و خدا سایه همه شون رو مستدام دارند.

خسته ام و تنها ، اما امیدوار به فضل و لطف الهی

خانه بدون عزیز بانویم چقدر ساکت و بی روح هست

خانه بدون وجودش، نه گرما دارد و نه دلگرمی و مهر

از اینکه حرفا و احساسها و گریه هاشو بهم می گه ، هم خوشم میاد که تکیه گاهش هستم و هم ناراحت میشم که کاش می تونستم برای بعضیاش که در توانم نیست، کاری انجام بدم.

زن و مرد مکمل هم هستند، و آموزه های انسانی و اسلامی و قرآنی چقدر به فریادمان می رسد و پرمان می کند.

چقدر زیباست که به آینده امیدواریم و چقدر رضایت و بی گناهی و حق مردم نخوری و دلی را شاد کردن ،لذت بخش است ، نه اینکه اینها را تاپ تاپم، نه . فقط چون این طوری وقتی بوده ام آرام و باصفا شده ام.

خدا عاقبتمون رو بخیر کنه

وبلاگهای بعضی دوستان رو خوندم واقعا احساس های قشنگ و دیدهای قشنگ. از جمله یک دخمل ارشد خوانده ولی بی شوهر مانده، در تخیلاتش برای خودش همسر مجسم کرده، و کارها و احساسها و نیازها و درد دلهایش را به او می گوید و منتظرش هست. واقعا این طورش برام جالب بود.

انسان و اُنس و الفت و مهر ، عجین هم هستند.

به حضرت معصومه ام ، سلام کردم و چه زیباست گنبد طلایش و چه جالب است، زوار از هر نوع و ملیت و شهری. سرخ و سفید و سبزه ، پیر و جوان و بی سواد و باسواد همه به سمت حرمش و زیارتش....

زیباست راز و نیاز و زیباست نوشتن برای دل خودمان

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

ممنون از دوستانی که می خوانند و راهنمایم هستند.

یا حق ویاعلی

شب تنهایی با یاد یار

سلام

امشب رو سپاس می گویم به خاطر سلامتی مون

سپاس می گویم به خاطر زحمات دکترها که آپاندیست  دخمل نازم و  قشنگم رو عمل کردند.

الان که شب از نیمه گذشته است، با مامانش تو بیمارستان هست، و الان خبرش اومد که

راحت خوابیده است.

امان از این آپاندیست و سختی تشخیصش و سپاس از تجهیزات پزشکی که به فریاد دردهایمان می رسد.

فرزند و تصور درد کشیدنش چقدر برای یک پدر مشکل است ، مخصوصا دختر این بابایی های شیرین.

امشب تنهایم و چقدر تنهایی سخت وطاقت فرساست

چقدر  برای کسانی که از نعمت فرزند محروم هستند، سخت است که همیشه در تنهایی و نا امیدی به سر می برند. و سخت تر برای کسانی شاید باشد که کلا در زندگی تنهایند و یا هنوز ازدواج نکرده اند یا اینکه همسر همراه و صمیمی ندارند.

چقدر خوشحالم که همسر ناز و مهربونی دارم که هم با خدا و هم دوستدار و عزیز دلم هست.

امشب بدون وجودش سر بر بالین میگذارم ، در حالیکه او در بیمارستان و بر بالین مریضی هست که گفت: الان راحت خوابیده است.

خدا رو شکر به خاطر همه داشته هایم و خدا را شکر به خاطر آنچه مصلحت دیده که نداشته باشم.

خدایا و ما توفیقی الا بالله

خدایا یاد شیرینت و خاطر عزیزت را همیشه گوارا و برایم محترم دار.

خدایا همه ی بندگان خوبت را در پناه خودت سرفراز و سعادتمند گردان.

 

یک سوز و یک ناز

یک سوز و یک ناز

سلام

دیروز روز عید بود روزی که تصمیم گرفتیم  با هلن نازم بریم یه جایی، و رفتیم ولی من چون جوونی کردم و به جای کاپشن کت شلوار پوشیدم و شال و کلاه هم نکردم، وقتی شب آمدیم سرما خورده بودم،

اما یک مورد سمند سفید با شرایط خیلی عالی رو همون بعد از ظهر تماس گرفتیم، قرار شد که فرداش بریم ببینیم ولی فرداش حسابی حالم ناجور بود، و دوا و پرستاری عزیز دلم، و بعد از ظهرش که دوباره زنگ زدیم ، فروخته بودنش. و تا الان داریم افسوس می خوریم، اگر چه هلن با تمام اشتیاقی که به داشتن اون سمند سفید رویاهایش داشت، اما فاز تقدیر و سلامتی خودمون و ضرب المثل فایده های نخورده زیاده رو می آره. و چقدر این دختر عزیز و قانع و بزرگواره

الانم داره برای مصاحبه اش آماده میشه، آخه دیشب پیامکش آمده که تو آزمون قبول شده.

نمی دونم تصمیم خریدمون فک کنم یک عیدی برامون بود، ولی خب یک کم تنبلی از من هم شد که باید یک کم زحمت و مشقت به خرج می دادم و سر قرار می رفتم.

به هر حال این نوشته رو برای این می نویسم که یادم باشه که عزیز دلم چقدر نازه و چقدر در مریضی و شادی کنارمه و چقدر از داشتنش خوشحالم.

امروز رو با داشتن بهترین های زندگی ام به پایان رسانده ام، و تا شب چله تنها یک شب فاصله است، و چقدر زود گذشت.

وبلاگ دوستان رو خوندم فراق و مسافرت و مهاجرت و دوری و مشکلات هوو داری و ....... همه و همه یک شرایط خاص خودش و .....

خدایا شکرت به خاطر همه ی نعماتت و بخشیدنهایت به ما تنبلهای روزگار

اگر نکته ی خاصی بود عرض می کنم.

حلب آزاد شد و تروریستها اجازه خروج داده شد، کاش ریشه شون همون جا کنده می شد. نمی دانم که این مزدوران دوباره از کجا و در کجای این سرزمین های اسلامی به دستور و برنامه ریزی ارباباشون سر بر آرند و دوباره کشتار و خرابی و ....... اللهم عجل لولیک الفرج

 

روز یک شنبه و یک ترنم پاییزی

سلام

روز یک شنبه و یک ترنم پاییزی

حسنای شیرین زبونم، قربونش برم، روز جمعه خونه ی آقا بزرگ با دختر عمو و آبجی حدیثش شیطونی کرده و الان یک کم سرما خورده، چشمای قشنگ و نازش آب می زنه و بیحاله. از روی شیشه ی شربتش می خونه؛ مامان ببین اینجا نوشته، شربت حسنا که اگه بخوره خوب میشه.

با بیحالی میاد کنارم میشینه و دستش می ذاره رو زانوم و درست بین من و مامانش می شینه و همراه ما سریال شهرزاد نیگاه می کنه. و آخرم خوابش میگیره و مثل الان کنارم، زیر پتوی ژله ای خوشگلش خوابش می بره.  میگم ؛ آخی طفلکی حال بازیگوشی نداره و مجبوره همراه ما نگاه کنه و گاهی وقتا میگه، باباجون اون آقاهه مریض شده، میگم آره باباجون، تصادف کرده کله ش خونی شده. میگه؛ اره الان خوابیده که خوب بشه.

هلن نازم دوران استراحت بعد آزمونش هست، البته اونم یک کم سرما خورده، فدای قد رعنا و چشمان قشنگش بشم، واقعا خانومه.

امروز شهرزاد به قباد گفت: من همه چیزم مال خودم هست و مال خود هستم و مال کسی نیستم.

و این رو به خاطر بی وفایی و بی عرضه گی قباد که نمی تونه ازش حمایت کنه، گفت، و الا هر خانمی دوست داره متعلق به کسی باشه که حقیقتا دوستش داره .

دوست داره محبوب کسی باشد که مقبولش هست.

مرد دوست داره مقبول و قابل اتکاء و تکیه گاه باشه، و زن دوست داره محبوب و برازنده و همیشه تو چشم و مورد توجه همسر و مردش باشه.

این روزا بحث های تاریخی رو به خاطر پروژه ای که قرار داد کرده ایم، مشغولیم، البته بیشتر به خاطر تامین یک پول توجیبی، و بعد به خاطر آشنایی با تاریخ و سرگذشت اقوام و مردمان و افرادی که قبل از ما می زیسته اند، برایم جالب هست. البته گاهی بعضی موارد تکراریه که حوصله ی آدمو سر می بره و آدم مجبور میشه یک دوری اطراف بزنه. به هر حال رزق بی گمان و یک فعالیت علمی، هست، سعی می کنم توش بهترین باشم.

از عزیزانم خبر خاصی نیست جز اینکه خبر کشمکش طلاق و طلاق کشی و اختلافات خانوادگی از تازه جوانانی که هنوز الفبای زندگی را نیاموخته است، به گوش می رسد، خدا به خیر کند ، هنوز به طلاق نرسیده است ولی خبرهای ناخوشایندی رو می شنویم. و اینجاست که بر تفاهم و سازگاری و عقل و درایت خودمون به خاطر گذشت و صبر و تدبیرمون در زندگی قشنگمون، صد هزار بار شکر می کنیم. اگر مشکلات ریز و درشتی هست، با تلاش و توکل و تدبیر انشاء الله حلش می کنیم.

دارم به این نتیجه می رسیم یا رسیده ایم که زندگی اونم تو این دنیا بی مشکل اصلا وجود نداره، و حل مشکل بستگی به دید و بینش و تلاش و تدبیر و صبر و استقامت مون بستگی داره .

فک می کنم که صداقت و صمیمیت و صفای دل و صبر و صلوات، صابون صیقل دهنده ی، صورت و سیرت زندگی مان هست.

در همه حال امتحان می شویم و در همه حال، حال و احوال دل و احساس و نیت و انگیزه هامون از جلوی دروبین خدا بیرون نیست. کاش غافل و جاهل نباشیم که چه باید بکنیم و چه چیزهایی که نمی دانیم بدانیم، و بهترین باشیم. و سربلند  و عزیز  و افتخار آفرین.

کاش همیشه ی خدا خودمون رو از توفیق محروم نکنیم، و کاش فرصت های خوب بودن و شاد کردن و شاد زیستن و شادی آفرینی رو به خودمون همیشه هدیه بدهیم.

این شعر رو بارها به خاطرش خیلی کارهای قشنگ کرده ام که:

دمی با غصه سر کردن  جهان یکسر نمی ارزد. ( مصراع دیگرش رو شما بفرمایید)

کاش ایمان بیاوریم به فصل سردی که بعد از آن بهاریست با شکوفه های صفا وصلح و طراوت.

کاش ایمان به غیب و آگاه به عیب و گویا به عدل و کوشا به خیر العمل و مزین به حسن عاقبت  باشیم.

امروز می روم و دستان مادرم رو می بوسم و چشمانم پدرم رو زیارت می کنم که نکند خدای نخواسته فردایی باشد و آنها در همسایگی ما نباشد، و افسوس خور غفلت و تنبلی مان نباشیم.

یا حق  و یاعلی  نورچشم خدا و مولا باشید

 

حال خوب و فال حافظ

سلام

در کنج تنهایی آرامم پشت اچ پی نازم نشسته ام ، می خواهم بنویسم که برای خودم و دلم یادگار بماند

کمی از احساس بگویم که واقعا اکسیژن بدن است، و فکری که هر لحظه به جایی و سرایی جولان می کند، قربونش برم، خیلی هم سریع جابه جا می شود، هیچ چیز هم جلودارش نیست، جایی که بهش خوش بگذرد بیشتر می ماند، و زود زود هم به آنجا سر می زند.

یک خانواده از فامیل تازه از کربلا آمده است، به علت سرماخوردگی تا هنوز به تبریکی شان نرفته، امروز هم مثل باد گذشت، امان از روزهای پاییز و کوتاهیش.

یک خانواده دیگه هم باید زنگ بزنم و تبریک بگویم و احوال کربلا و بین الحرمینش رو بپرسم، خوش به حالشان.

در فضای مجازی گفتگوها بسیار است، انسانهایی با شرایط و افکار و زمینه های فکری متفاوت، و آمال و آرزوها و برنامه هایی که پیش رو دارند، و از جمله مشکلات  و مسائلی که طفلکی ها در زندگی گرفتارند و دلهره و استرس شان رو دارند، خدایا کارشان رو به سرانجام خوش برسان. اگر هم امتحانشان هست که هست، با صبر و آرامش و سربلندی همه مون رو در همه ی اونها پیروز کن.

باور کنید نه پول  و ثروت برای مان آرامش می آورد، و نه قدرت و جولان بی محابا برای زور آزمایی و برتری طلبی، آنچه ماندنی هست، خوبی و نیکی و پاسداشت ارزشهایی است که به بیکران مطلق هستی وصل است.

آنچه باید باور کرد و بهش عمل کرد، به جون خودمان قسم که ؛ انا لله و انا الیه راجعون، و چه کم سعادتی است که این جمله رو در یاد اموات مد کرده ایم. و به قول هلن نازم تبادر و به یاد آوری در این مواقع صورت می گیرد.

و چه غافل و جاهل و بد فرهنگیم که به فرمایش قرآن روی گرد و خاک نشسته روی سنگ و صخره، کشت می کنیم، و به کف آمده به روی آب دل می بندیم. و حقیقت مثل خیلی از دلبستگی هامون و سرمایه گذاری هامون چنین است! وای بر ما و من .

کاش به هم اعتماد و احترام داشته باشیم و شاد کردن و شادی بخشی از واجبات زندگی مون باشه، و کاش شور زندگی و خوب بودن همیشه سرود لحظه لحظه ی زندگی مان باشه.

کاش قدر خودمون و داشته هامون و خدا و خوبانمان رو بیشتر بدانیم ،و کاش آرزوهای خوبی داشته باشیم که وقتی برآورده شوند، حالمان بهترین باشد.

کاش زیبا فکر کنیم و زیباتر عمل کنیم، و به انسانها به عنوان سرآمد آفرینش احترام و تکریم داشته باشیم.

کاش بتونم از تنبلی و بازیگوشی دست بردارم و این دو تا مقاله ای که به نیمه رسانده ام، زودتر تمامش کنم، ولی انصافا مقاله و پژوهشی که یک ایپسیلون نکته تولید می کند، کاری است بس گران.

یادم میاد اون زمانی که هلن نازم پایان نامه داشت، و استاد راهنمایش بودم چه التماس و ناز کشیدنی از من داشت که برایش بنویسم و حسابی کمکش کنم. ( اینو برای ریا نگفتم، فقط می خواستم بگم که همه در نوشتن و تولید مشکل داریم)

همیشه دعا این بوده ، خدایا چنان کن سرانجام کار            تو خشنود باشی و ما رستگار

راستی دیروز سری به دیوانهای شعرا و غزل سرایان فارسی زبان شیرین گفتار زدم، عجب دنیایی دارند و چه شور و نکته سنجی ها و شور افکندنهایی که ندارند. برای دوستان نرم افزار اندرویدیش رو معرفی کنم، که پردیس پارسی هست، و واقعا هم پردیسی هست برای خودش.

فال حافظ هم دارد که فالی زدیم و این غزل آمد، که با توجه به نیتم خیلی با معنا و مناسب بود، تقدیم تون می کنم، که حسن ختام باشد:

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست

 

به جان او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

 

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار

برای دیده بیاور غباری از در دوست

 

من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

 

دل صنوبریم همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

 

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

 

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد

چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست

یک جرعه آرزو

عصر خوب جمعه

سلام و سپاس و شکر از خدا و نعمت هایش

سلام و شادی و شادمانی بر خوبان و عزیزانم

سلام و سوز و انتظار از دل مهربونترین عالم، مهدی آقایم

سلام بر خاطرات و نوشته ها و بالاخره سلام بر دوستان خاموش

امروز وبلاگ یکی از خوبانی رو می خوندم که در زندگی اولش نامردی دیده بود، و دوستی یک طرفه داشته است، و نوشته بود از احساس و موقت بودنش و آرامشی که با یک به قول خودش حضرت آقا پیدا کرده بود.

جالب بود از خیلی جهات؛ از جمله از احساسات تعلق و محبت طلبی و تحکم طلبی زنانه اش، و اینکه چه زیباست حکمت خداوندیم که آنچه ما مردان طالبیم و خوشمان می آید، جنس مخالفمان آرزویش را دارد.

و چه زیباست تکمیل شدنهای دو جنس، که گاهی با هلن نازنین این بحث های احساسی رو دارم، دقیقا به آنچیزی هایی اشاره می کند، که باید در وجود یک مرد وجود داشته باشد.

ولی دلم برای دلتنگی ها و رنج هایی که این جمعیت آرامش بخش و خاموش دارند، تنگ می شود، و چه کنیم که ما هم انسانیم و محدود و با ظرفیتی محدود، اما امیدوار و پرتلاش، و عزمی که گر جزم شود، خیلی کارها را می توان کرد.

این روزها یک قرارداد کاری با دنیا رسانه بسته ام، با رادیو معارف و از اینکه با مطالبی که تا کنون باهاش از نزدیک مأنوس نبوده ام، دم خورم خوشحالم، و این را از جمله رزق های بی گمان خدایم می دانم، که بی حساب می بخشد و رزق مادی و معنوی بندگان درگاهش را هیچ وقت معطل نمی گذارد، به شرطی که ما بنده ی خوبی باشیم.

اوه راستی در یک سایت دیگر هم چند مدتی در مورد ازدواج مجدد و مسائل هوو داری، مطلب می خوندم و نظر می گذاشتم که برای خودش عالمی داشتند، و نظرات این گونه خانم ها برایم جالب بود، البته از این نظرات فی الجلمه اطلاع داشتم و پنبه هایش رو با هلن مهربون و بزرگوارم زده بودیم، و چه زیبا رفتار است این عاقل و همه چیز زندگی یم.

و چه بانوی ارزنده ای است که قطعا بی نظیر زندگی یم هست، مخصوصا وقتی عادات و گفتار دیگر همجنسانش را در این گونه مسائل و مسائل خرد و بزرگ دیگر مطالعه و مشاهده می کنم، عظمت و بزرگی یش بیش از بیش برایم مشخص می شود.

گوهر یک دانه و نگین زیبایم هست. خدایا برایم حفظش کن.

اوه راستی دیشب و پری شب، برادر خانم و خانمش در مسیر راه اقامتی در منزل و آشیانه ی مان داشتند، که خاک و غبار کربلا و نجف و سامرایش رو برای برکت زندگی مان، طوطیای چشممان کردیم و افتخاری نصیب شد، و از همه مهمتر درّ نجفی سفیدفام با درج برجسته ی نوشته ی یا حسین (ع) و یا علی (ع) بر دو طرف رکاب نگین،  هدیه نابی بود که فقط من حقیر دریافت کردم، و بنا به اعتراف خانم برادر خانم، تنها برای شما از میان فامیل این هدیه را با تمام گرفتاری و مریضی من، خریده است، و من این همه خوشبختی و لطف را به کجا ببرم؟ گفتم که شکر نعمت و تبلیغ احسان کرده باشم.

البته منم حسابی ازشان تشکر و سپاس و آنچه شایسته ی تقدیر بود با تمام تواضع و ادب و احترام به جای آوردم، که خدای اجرشان دهد.

انشاء الله بعد از آزمون ارشد هلن نازم، اگر حضرت مولا بطلبد به زودترین وقت، وگرنه در اربعین دیگر حتما، به پابوس خواهیم رفت.

تا باشد که چنین باشد.....

برای همه آرزوی بهروزی و عاقبت بخیر داریم ....... یا حق و یاعلی

شب و طراوت تفکر

سلام

شب است و همه در خواب ناز غنوده اند، و چه آرام و پر از سکوت آرامش را نیوش میکنند

بیدارم و حس نوشتن، ولو اندک یافته ام

فردا 28 صفر است و روز ارتحال و شهادت پدر بزرگ و نواسه ، پیامبر و امام مهربان و نیکو رفتارمان امام حسن (ع) و چه گذشته بر مردم و زمانه با وقایع رخ داده بعد از ارتحال پیامبر

از حله خبر می رسد که زائرین چند ملیت به تعداد صد تن کشته و زخمی شده است، و جان انسانها چه آسان گرفته می شود.

هر کس در هیاهوی روزگار و علاقه ها و علقه هایشان درگیرند، هر کسی دغدغه ای دارد، و هر کس هدف و مرام و آرزویی.

چه خوش است که مرام و هدفش با خوبیها و نیکی ها و موفقیت ها عجین باشد

و چه خوش است همه لحظه هایی که با شکر و عشق و تلاش گذشته باشد.

وبلاگها رو می خوندم هر کسی خاطر و خاطره ای و اندیشه و نوشته ای دارد، و هر کس از یار و نار و بار و دل زار می گوید، و چه تلخ است شنیدن فراقها و جدایی ها.

این فعلا تا باشد فرصتی و نکته ای قابل عرض.

یا حق  و یاعلی

یک شعر و یک ترانه

گریه ی پشت شیشه ها

نبودت همیشه ها

دست نذاری روی دلم

توی دلم آتیشه ها

بردی همه نشونه ها

تا هیچ کسی نتونه ها

دوباره پیدات می کنم

اینو یادت بمونه ها

بمونه ها بمونه ها

خیلی دلم تنگ شده ها

خیلی دلم گرفته ها

همش به خواب من میای

خیلی دلم تنگ شده ها

روی شیشه ی پنجره مون

اسم تو رو ها می کنم

تو نیستی و من

دارم تماشا می کنم

با همه ی دنیا این روزا

دارم و بد تا می کنم

خواب میبنم تو اومدی

پنجره رو وا می کنم

از دور تماشات می کنم

خیلی دلم تنگ شده ها

خیلی دلم گرفته ها

 


غروب جمعه

 سلام شام جمعه است، جمعه هایی که یادش بخیر در بچه گی و نوجوانی خسته و کوفته از بازی و زمین خاکی فوتبال، عرق ریزان و مشعوف از گل و بازی و دویدن های کودکانه یواشکی به خانه می آمدیم و یکراست تو حیاط زیر شیر آب و شستن پاها  و صورت و تکاندن خاک ها و بعد .....

یادش بخیر گاهی وقتا می رفتیم کشتی با چوخه نگاه می کردیم و گاهی وقتا که حال و انرژی داشتیم خودمان لباس عوض می کردیم و با هم سن و سالان قلچماقمان کشتی می گرفتیم، و چه لذتی داشت سرپنجه و تلاش و کوشش داخل زمین کشتی. مخصوصا که برنده هم می شدیم، چیزی از بازنده شدنم یادم نمی آید چون اصلا بازنده نبوده ام، اما به تساوی زیاد کشیده شده است. ( مسابقه کشتی مان)

شاید حدود بیش از بیست و خورده ای سال از آن زمان می گذرد، و اکنون نوجوانان خودم چقدر حال و هوای کشتی گرفتن با بچه های فامیل را دارند. و نگاه به قامتشان چقدر یاد نوجوانی های خودم و سرپر شور خودم می اندازد.

این روزها روزهای خوبی هستند در کنار خانواده و هم بازی شدن با حسنای شیرین زبون، که از همه جا با چشمان نافذش و حالت و گردن کجش با التماس دخترانه اش، تقاضا می کنه: باب جون بیا دنبال بازی.

و دنبال بازی ما تو اتاقهاست که خوشبختانه به هم راه دارند، و یک دوری را دنبال هم می کنیم، و گاهی اوقات در حالیکه من باید دنبال او باشم، ازش جلو می زنم و اصلا مهم نیست که کی دنبال کی هست، فقط با هم سر دنبال می دویم و صدا و سرصدا و شادی  و خوشحالی!  و چه کیفی دارد، شادی های کودکانه.

نازنین هلنم سخت مشغول آمادگی برای آزمون ارشدش هست، فدای خستگی یاش بشم، به جِد می خواند و تست حل می کند و بعضی هاشو ازم می پرسد و چقدر نیمرخش در همه حال زیباست. و موهای مشکینش که مشکی خدادادی هست، بر پیشانی اش، خود نمایی می کند.

و چقدر خاطرات خوش و ایثار و محبت و مهربانی ازش دیده ام، و چقدر همدیگرو دوست داریم، و چقدر به وجودش و آرامش بخشی اش محتاجم.

کاش همه ی زوجها چنین باشند، و کاش همه عزیزان و دوستان در زندگی هاشون مثل ما و بیشتر از ما( نه بیشتر از ما صمیمیت راه نداره) صمیمی باشند.

در یک وبلاگی داریم با دوستان تحصیل کرده و ناز ، چالشی بحث می کنیم، طفلکی ها گاهی از کوره در می روند و وای بر من که اذیت شان می کنم، و بر خلاف نظراتشان حرف می زنم، وای که چقدر بدجنسم. خدا منو ببخشه

خیلی هاشون مخصوصا نویسنده وبلاگ خدایی و با محبت است، و عشق به همسر و پاس داشت ارزشهای ماندگار و خدایی رو در زندگی شون پاس می دارند، و خیلی برایم جالب است که از احساساتشون و عواطف ناب و نازشون و از لحظه ی شادی و زندگی شون می نویسند، و این یعنی همه چیز برایشان.

و کاش هرگز از غم و غصه ننویسند ، یعنی در زندگی شون نباشه که بنویسند، و کاش همه برای هم مهربان و همدل و همزبان باشیم، که همدلی از همزبانی بهتر است.

شکوه قامت عشقم به تماشا نمی دهم                  مصرع دومش رو شما بگید.......

و یک شعری که بیشتر اوقات با خودم زمزمه می کنم:  

صبح دم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید و بگفت از سخن راست نرنجم لیکن

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.......

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

فعلا عرضی که مفید حال شما و خودم باشد، موجود نیست، و با خودم قول داده ام که بیش از این ننویسم.

یا حق  و یا علی مستدام باشیم

 

درنگی در آناتم

سلام و شور و شرار و پاکی بر همه تنهایی هایم.

در اجتماعی زندگی می کنیم که خیلی هامون ادعای فهم و سواد و استادی داریم، ولی از علم مفید و علمی که برای زندگی و بندگی واقعی مون لازم است ، متاسفانه بهره ی چندانی نبرده ایم.

خیلی از مسائل هست که در اجتماع قابل طرح و بیان و بحث هست، اما بعضی ها با ادبیاتی وارد بحث می شوند، که خیلی دور از وادی هستند.

ادعایی ندارم فقط در بعضی جمع ها از اینکه کلام و مرام همدیگر رو با مبانی مختلف فکری داریم، متوجه نمی شوییم، احساس تنهایی و فرار به سرمون می زند.

همینه که می گویند یکی از نعمات و پاداشهای بهشتی همنشینی با ابرار و امامان معصوم علیهم السلام هست، که یک جرعه از کلامشون مست مستتون می کنه، و آنقدر حظ و بهره ی معنوی و روحی می بری که تا ابد سرمست آن کلامی.

آخ خدا چقدر در این دنیا احساس تنهایی از وحشت هایی می کنم که بویی از انسانیت و انصاف و دیانت نبرده اند، مثال وحشت ناکش داعش و طالبان هست.

وای خدای خوبم؛ اینکه بندگان خوبت می گوید مرگ یک پل است، یک انتقال است، و برای کسانی که سبک بال این دنیا هست، و به حق برایشان بازیچه و سرگرمی هست، واقعا حق و حقیقت می گویند. کاش عمق خیلی از حرفهای پاکان درگاهت رو بیشتر بتونم درک کنم.

کاش بتونم بهفمم

کاش بتونم ایمان بیاورم و باور کنم که قلبم و عزمم استوار گردد که راهم و عقیده و ایمانم حق است، و

کاش با وسوسه های مختلف فریب نخورم و دست و پایم رو گم نکنم

کاش انسان زندگی کنم و کاش بنده ی خوب تو باشم ،که هر که تو را دارد چی کم دارد؟ و هر کی تو را ندارد چی دارد؟

احساس می کنم خدایم مهربان است، و کاش برای رضایتش بیشتر و بیشتر مایه بگذارم و استواری و استقامت و تلاش کنم

قدر عزیزان و نعمت هایش رو بدانم و به مستحقین هدایت و درگاهش بهره و کمک انسانی و لازم و در حد توان را برسانم.

یا حق و یاعلی مستدام باشید

شوق اربعین

سلام

این روزها موج و شوق اربعین ارباب بد جوری به دلم افتاده .

کاش بعضی مشکلات کوچیک و بزرگ نبود، و آقا هم ما رو طلبیده بود می رفتیم

از اقصا نقاط دنیا آمده اند ، اونوقت ما که همسایه حرمش هستیم ، سلب توفیق و محروم باشیم

باید در احوال دلمون تجدید نظر کلی کرد که چرا طلبیده نشده ایم.

چرا افتخار پیاده روی و قدم جای قدمهای اطفال و زایرانش رو نداریم.

کاش منم بین الحرمین بودم

این روزها هوای دلم بارانیست

و عشق وصال حرمش بدجوری در دلم پیچیده است.

دعا کنید طلبیده بشیم

و شور عاشقی مون بیشتر گل کند و پل شود تا درگه و بارگه دوست......

یا حق و یاعلی

انواع لذت و تکثیر همدلی

 


سلام وصبح به شادی

شیرین ترین لحظات رو ادم زمانی می تونه داشته باشه، که قلب و دلهای زیادی رو شاد کرده باشه، و آن دلها با نور و انرژی محبتشون به شما و احساس و روح تون آرامش و انرژی بدهد

حرفها و فکرها و اندیشه های فراوانی در دور و برت در فضای امواج چشم و گوش و سایر حواست رصد می شود، ولی آنچه که برایت دلنشین است که صفت پایداری و حقانیت و منتسب به ارزشها و خوبی ها رو داشته باشه.

لذت و طراوت وقتی برایت چشیدنی است که به منبع لذت و طراوت وصل باشه، و در یک جریان دایمی و رفت و برگشتی با قلب و جانت عجین گردد.

جسم انسان محدود و فنا پذیر است، پس لذتهای جسمانی و مادی اش که به وسیله حواس پنج گانه یا شش گانه رصد می شود، محدود و فنا پذیر است.

گوش تا حد محدودی لذت موسیقایی و صدای خوش رو می تونه درک کنه، و بعد از مدتی خسته می شه، و سراغ ارضای یک حس دیگه می رود.

اشتها و لذت خوردن هم محدود است، و نمی شود پشت سر هم و به طور نامحدود غذاها و میوه های لذیذ خورد و به قول اقتصاددانها میل نهایی نزولی خواهد بود، و هلوی دهم مطلوبیت کمتری نسبت به هلوی اول یا دوم دارد.

چشم و لمس هم همین طور محدود و لذتشون محدود است.

حتی لذت جنسی هم محدودیت داره، و هم جسم و هم نوع محدودیت دارند، و بعد از مدتی هم میل و هم مطلوبیت کمتر می شود، و احتمالا تنوع طلبی و متنوع شوندگی شروع می شود.( البته بیشتر در جانب مردان)

و همه ی این حواس چون در فرایند زمان و تدریج بردار هستند، در طول زمان قابل شارژ و قابل ری استارت هستند.

اما ...

اما چه امایی که موضوع این نوشته هست، لذت و جاودانگی روح ، آنهم با ابزاری و مولفه هایی که روح لذت پیدا می کند، هم نامحدود است و هم از نظر کیفیت لذت پایدار و شدت لذت هم بالاتر و قابل مقایسه با لذت محدود جسمانی نیست.

ما یک بحثی رو در اقتصاد توسعه داریم که توسعه باید پایدار و کیفی و انسانی باشد، و تنها در این صورت است که ایده آلهای توسعه فراهم می شود، و اقتصاد رفاه هم به این مولفه ها تاکید می کند.

با توجه به این بحث لذتی بالاترین است که هم پایدار و هم کیفی و هم انسانی و مطابق با نیازهای جسمانی و روحانی انسان باشد.

برای هم نیل به ارزشهای انسانی هست که هر انسانی از عدالت و برخورداری و بخشش و صلح و ....... خوشش می آید، چون ارزشهایی است که روح و ضمیر اصلی انسان رو ارضاء می کند.

و انسان از آموختن خوشش می آید و لذت حل یک مسئله رو سالها می تواند به محض تصور دوباره بچشد و احساس کند، و به قول اساتید صورت ذهنی آن را حاضر کند.

اینکه امام زمان علیه السلام قضایای عاشورا را هر سال در محرم مجسم می کند و به عینه مشاهده می کند، ناشی از اوج علم و حضور نفسانی و روحانی حضرت است که نسبت به زمان و مکان احاطه دارد.

اینکه اما زمان از پرونده ی اعمال ما آگاه است به خاطر شدت وجودت و حضور و شهود حضرت بر قلمرو جهانی هست، که اینکه از اون بالا و با وجودهای چراغ موشی ما در ارتباط است، و از احوالاتش و کیفیات و تغییراتش آگاه هست.

و اینجاست که می توان گفت فلسفه زیباست و وحی و دانستن لذتهایی است که روح و عقل( نیرویی که انسان با آن قدرت دانست پیدا می کند، مخصوصا ماعبد به الرحمن هست) را ارضاء و تغذیه می کند.

دلم برای خوبان زندگیم کسانی که قلبم با قلب و روحشان دوستی و الفت یافته است، در وقت تنهایی تنگ می شود، و دلم برای به وصل و آغوش کشیدن و رسیدن به منابع آرامش و صلح و صمیمیت تنگ می شود.

و این فرایند که در گذر زمان و در روزها و شبها و لحظات ناب، اتفاق بیفتد و وصلها و همکلامی ها با عزیزانی که دوستشان داری ، صورت بگیرد می شود زندگی.

و این نوشتارت برای دلهایی که با تو همدلی پیدا می کند، و می فهمد که چی می گویی وسیله ی وصل و صمیمیت می گردد. پس می نویسم که با قلب و دلهای بیشتری ارتباط عقلانی و روحانی برقرار کنم، و همدلانی رو پیدا کنم که درک کنند و بدانند که چی می گویم و چی می خواهم از این زندگی و با هم طی طریق کنیم در ره دوست.

البته اگر شیطان و روبای ناقلا و گربه نره ، بگذارد که زندگی و بندگی مون رو بکنیم و قلقلکمان ندهد.

این نوشته رو تقدیم می کنم به همه کسانی که یاریمان می کند که خوب و خوبترین و زیباترین و عاشقترین بر حق و عدالت و منبع آرامش باشیم. سپاس از همه کسانی که می خوانند ، گرچند بنا به دلایل خودشان که برایم محترم هست، نظری نمی گذارند، همین که فکرم و اندیشه و نوشته ام رو اجازه ورود به ذهن و سرای تفکرشان می دهند برایم کافی است.

و اینکه عزیزانی از این چها رمیلیارد انسان پیدا شوند که بدانند چی می گویی، خود لذتی است وصف ناشدنی. و تکثیر این افکار به معنی همراهی و همدلی هایی هستند که شاید متاثر از این کلمات شده باشد، گرچه ادعایی ندارم و اف بر من اگر مدعی باشم، و فک کنم که کسی هستم و مغرور شوم. حاشا و کلا

این فعلا    یا حق و یا علی   مستدام و پایدار و متلذذ باشید.

 

بدهی و وبلاگ خوانی

سلام

صبح دل انگیز و در خلوت تنهایی خود نشسته ام

به داشته هایم و لذت ها و عزیزانم مخصوصا همسرنازنینم فکر می کنم. به این فکر می کنم که اگر مثل بعضی ها نداشتمش چی کار می کردم و یا بدشو داشتم، چی گلی ( به کسر گاف) به سرم می گرفتم

به بچه ها و آگاهی و ایمان و امنیت و رزق همیشه داشته ام فک می کنم

و چقدر شیرین است که عشق به داشتن و تپیدن داشته باشیم

و چقدر زیباست مهربانی و محبت بین دو انسان و متمدنانه و با مرام صحبت کردن و درک کردن یکدیگر.

می خام بعد از این خلاصه بنویسم

یک طلب وصول نشده از یک نامرد دارم که بیشتر از هفت ماهه که تلفن شو حتی جواب نمیده.

منم با این دل رحمم، که هی بهش مهلت دادم و علاج واقعه قبل از وقوع نکردم، و الان با اینکه رسید دارم ازش ولی، حتی جواب پیامک رو هم نمی ده.

گفتم که شما این طور نباشید و طرفتون رو بهتر بشناسید و به نامردان اعتماد نکنید.

وبلاگ های بعضی ها رو می خوندم و ماجراهای هوو گرفتن و ..... خیلی برام جالب بود، مخصوصا اینکه خانمی این قدر برای همسرش فداکاری و بزرگواری می کند و مشکل تجرد یک دختر رو هم با ایثار و صبرش بر طرف می کند، تا باشد از این خانمهای مومن و حوری صفتان. گرچه اما و اگر و شرایط در این زمینه فراوان است و به طور کلی نمی توان قضاوت کرد.

این فعلا ..... یا حق و یاعلی

 

سلام و صبح و سلامتی

سلام و سلامتی

هیچ جا خبری نیست و خبر یک مرکب واژگانی است که مفهوم یک واقعه رو به ما می رساند و یک پیام است از ناکجا آباد و یا یک بهشت و یا یک باغ و یک خانه و یک خیابان

صبح دل انگیز را برای این جشن می گیریم که در جشن سرودن زندگی شرکت می کنیم.

و اشتیاق را به صرف نهار و میان وعده سر می کشیم و محبت دوستان سفره ی پر خیر و برکتی هست که از صرف آن سرود جاودانگی سر می دهیم.

جایی که منتظرت نباشد، پایت راه نمی کند که بروی.

جایی که برایت آغوش نگشوده باشد، دلت راه نمی دهد که بروی.

دلی که برای دیدنت نتپد، آرزوی دیدن چهره هایش رو هم نداری.

و این چنین است که به آغوش کاغذ پناه می بری و می نویسی از نانوشته هایت

موضوع خاصی رو پی نمی گیری جز اینکه آنچه بر آسمان دلت و رادارهای قلبت خطور می کند، گزارش می کنی، این همه مسئله رو حل کرده اند، دنبال حل مسئله نباشیم اندکی. بگذاریم گزارش هواشناسی دلهایمان رو داشته باشیم، و بر دیدگانی بگذرانیم که منتظر است و با پای دلش آمده است که بداند در عشق و ترنم و آرامش چی میگذرد.

دیروز فوتسال حسابی خوش گذشت در جمع دوستان ارزنده و باوقار

و امروز بعد از رساندن هلن نازنین ، خواهش و تقاضا شده بود ، که به فروشگاه جانبازان هم سری بزنیم و یک لیست خرید در جیبمان گذاشته شده بود، که بخریم آنچه خریدنی و بعد خوردنی هست، وقتی چشممان به جمال فروشگاه روشن ، اندک مردمانی رو دیدیم که به انتظار نشسته بودند، و روی تابلو آویخته شده بر نردهایش، ساعت افتتاح رو هشت و نیم نوشته بود، یک نگاه به خودم و یک نگاه و تصور به چشمان منتظر در آشیانه ام، کردم و ندیدم حوصله ای بر ماندن و مناعت طبع اجازه نداد که به خاطر خرید شکمی منتظر بمانیم اونهم  بیست دقیقه ی ناقابل، و   و راه کج کردم و آمدم تا خودم رو به شما برسانم.

اصلا بریم دنبال بازی!! با همین دخملی که الان دنبال چادر کش دارش می گردد. ازم می پرسد اونو چادره کو، کش داشت؟ و چشمانش رو به علامت پرسش به سویم می دوزد. میگم نمی دانم برو رختکن و نگاه کن.

آخه چادر کش دار گل مگولی کش دارش رو خیلی دوست داره، و وقتی مامانش نماز می خونه اونم، این چادر رو می پوشه و میاد با یک مهر کربلای کوچولو، الله اکبر می گوید و خیلی زود به قنوت می رود. و چه نماز قشنگی می شود، که همش قنوت است. دنبال تعارف با خدا نیست یک راست می رود سر اصل مطلب و دنبال خواسته اش از خدا. ( اونایی که تازه پیچ تلویزیون رو باز کرده اند، بگم که این تواصیف در وصف حسنای شیرین زبونم هست، که جدیدا « ر » رو قشنگ از مخرج «ر» اداء می کند. و « ل» و « ی» نمی گوید.)

خدایا به خاطر نعمت آزادی و اختیاری و توفیقی که برای بندگی و شناختت داده ای، شکرت و چقدر به عقل و تعقل اهمیت داده ای که بدترین آدمها رو کسانی خطاب کرده ای که تعقل نمی کنند.

آخیش دلم خنک شد، چقدر وصف زشتی برای مزدورانی مثل داعش و وهابیت و طالبان و ...... که چقدر از تعقل این نور عشق و معرفت بی بهره اند.

اینم از زنگ نوشتنم

فعلا بدرود

کودکی و تفکر و سود

به نام آفریدگار عشق

سلام و تحیت و سپاس

امروز را در حالی آغاز کردیم که با حسنای سه ساله اول از خانه بازی شروع کردیم، و به یاد دیشب که کمی باهاش بازی کردم، بلافاصله بعد از صبحانه بازم دعوت محترمانه کرد که باباجون بیا خانه بازی. و گردن کوچولوشو برای ناز کشیدنم هم کج می کند، که باشه، باشه؟

و دختر است و شیرین و بابایی مگه میشه بگیم نه، و این چنین بود که  بازی رو شروع کردیم، اول برای عروسک خرگوشی کوچولویش یک اتاق نشیمن و بعدش یک کتابخانه درست کردیم که بتونه مشقاشو در اون بنویسه، و برای نوشتن مشقاش یک مداد و ورق جلوش گذاشتیم که مثلا داره مشق می نویسه. و بعد از کمی بهش استراحت دادیم که مثلا الان خسته شده و باید بیاد اتاق بغلی استراحت کنه. و چقدر ذوق می کرد که خرگوشش از این اتاق به اون اتاق می ره و حسنا رو هم صدا می زنه و ازش اجازه می گیره.

اومدم اتاقم که بعد از چند دقیقه دوباره حسنا اومد دنبالم که باباجون بیا دنبال بازی! به یاد دیروز ظهر که کلی تو اتاقا دنبال بازی کردیم ولی طفلکی رو این بار کلی ازش کارش کشیدم، که مثلا برو مسیر دنبال بازی رو مرتب کن، و حدیث رو بگو که آماده شو و اتاقا رو مرتب کنه، و .....  و در نهایتم قرار گذاشتیم و قول دادیم که من مشقامو و درسامو که خوندم بریم دنبال بازی.

اومدم سر درس و بحث به خاطر دیروز که از گروه زنگ زده بود که طرح رساله تون تصویب شده ولی نیاز به اصلاحات داره، که تشریف بیارید و تحویل بگیرید، که قول چهار شنبه رو بهشون دادم.

و کمی مطالعه و کمی تامل و کمی صحبت و کمی آرامش و کمی شعر و کمی زندگی و محو شدن در افق بی کران جهان لایتناهی و صحبت از کسان و جوانان با هلن مهربونم، و اخبار و سریال خانه ی پوشالی در آخر شب و یک خواب راحت به امید فردایی که با سلام و نیایش شروعش کنیم.

این فلاش بک هایی از زندگی و بندگی من، و یاد قشنگ خدای آرام بخشم که در معامله با ما بندگان، منصفانه و پرسود ترین را به ما پیشنهاد می کند، و از لاک جیغ تا خدا که یک چادری شده سرزبون دار می گفت، که دوست چادری و محجبم بهم گفت که ؛ به خدا یک چیز گرانبها بده که خدا هم بهتر از اون رو بهت بدهد.

و او هم موهای طلایی و رنگ و وارنگ شده اش را به خاطر خدا زیر روسری برده و خدا هم بهش احترام و آرامش داده که این معامله در مورد همه ما جریان داره.

بستگی داره که ما چی چیز با ارزش پیش خودمون رو به خاطر بهترین موجود و زیباترین و بخشنده ترین موجود بدهیم و لایق بخشش گردیم و او از خان کرمش چه ها که نخواهد داد.

این روزها با دوست عزیزی صحبت از گناه نکردن و رسیدن به آرامش داشتیم، و حرفش کاملا متین و خدایی بود که باید خدا رو در نظر بگیریم و باز هم یاد قشنگ آیه : و من یتق الله یجعل له مخرجا در دلم زنده شد.

کسی که تقوی الهی پیشه کند خدا راه چاره ای برایش قرار می دهد. و می دانم که راه چاره اش رو برایم قرار خواهد داد.

روبرو با آینده و دنیایی ابدی و بی نظیر رو معتقدیم و باور داریم و یا حداقل مدعی باورمندی اش هستیم، پس باید با توجه به آن قله حرکت و مدار و قرارمان رو تنظیم کنیم.

کاش مدعی نباشیم و کاش کمتر تظاهر کنیم و کاش نفس اماره بگذارد و کاش از مخلصین ( به فتح لام) باشیم.

دوستان برای همدیگر دعا کنیم که عاقبت بخیر شیم و آرام و قرارمان در پیوند با آرامگر ابدی باشیم که امروز هم آیه اش رو خواندم: الا بذکر الله تطمئن القلوب

کاش آیات رو باور کنیم و کاش همیشه این حال خوب و خوش رو برای محبوب و آرام بخش دلهامون داشته باشیم.

تا فرصتی دیگر یا حق و یا علی ......... مستدام باشید

انتظار و شادمانی


سلام بر زندگی و امید

سلام بر همه هستی و به قول دوستان کائنات

سلام بر هر چی طپش و عشق و عطش

سلام و اشتیاقم تقدیم بر قلبهای مهربان و روح های بزرگ و شخصیت های بزرگوار

امید رو در این صبح گاه چهارشنبه ، هدیه می کنم بر همه عاشقان

منتظر یک اعلام نتیجه ام، نتیجه ای که از یک مصاحبه ی سرنوش ساز خواهم گرفت.

منتظر یک خبر خوبم، اگر چه خبر اگر خوش آیندم نبود، چیزی از زندگیم کم نمی شود، ولی چیزهای خوب زیادی رو به دست نخواهم آورد.

منتظرم تا بدانم و منتظرم که به عزیزان زندگیم ، عشق بورزم ، به هلن مهربون و لذیذ و عزیزم

احترام می گذارم به عشق و بندگی و تواضع

یا حق و یا علی

 

صبح پنج شنبه، و شاد باشی به خاطر قبولی در مصاحبه.

مممنون لطف خدا و دعای دوستان و عزیزانم هستم

فعلا برم شیرینی پخش کنم، و کام شما هم شیرین باشه

ممنون به خاطر همه نعمت هایت.

یا حق و یا علی

کاش با خدا معامله کنیم


سلام

و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا

بارها گفته ام این آیه عشق من است، و فعلا دایم تکرارش می کنم، از خدا می خوام که توفیق عمل بهش رو بدهد.

کاش باور کنیم که تقوا و پرهیزگاری و پروای از خدا، لازمه اش، باز شدن دری از جانب پروردگار است، و رزقی که گمانش نمی رود به انسان داده می شود، و معنای رزق و انواع رزق زیاد و متنوع است، یکی اش نعمت هدایت و معرفت بیشتر و صفای دل و بی نیازی از مردم و هر آرزوی مشروعی که داشته باشیم.

دعا کنید که ایمان و باورمان تقویت بشه، و توفیق عمل داشته باشیم.

این روزها مشغول حمل و نقل حامد عزیزم هستم ، که از میان مدرسه و محله ، دبیرستان نمونه دولتی قبول شده است، و چون مدرسه اش دور است، تا آماده شدن نفرات برای سرویس و متاسفانه تعلل ما در مورد پرداخت هزینه سرویس، تا هنوز فراهم نشده است.

بعد از مدتها به سایت ها و اخبار و هیاهوهای تقریبا بی خودی ،کمی به نکات ناب قرآنی پناه می برم و کمی هم تاریخ مطالعه کردم، و کمی هم به مطالعه برخی مقالات موضوعی پرداختم.

در چمن زار عاطفه ها با خدایم و با صفا

سلام

در چمن زار عاطفه ها با خدایم و با صفا و بی نیازی

در دشت عشق و لطافت ها با شمایم و با همه خوبان که دوستشان داریم

انسان از انس و الفت بهره ها برده است، و از روح ناب خدا درش دمیده شده است.

خوشحالم که خلیفه و جانشین خدایی مهربان و ناب و ناز هستم

خوشحالم که برای حل مشکلاتم خدایی بزرگی دارم که همه چیز برایش آسان است.

خوشحالم که برایش بندگی می کنم، و در هیاهوی روزگار و رکود و صعود و جنگ و صلح و در همه حال خدای را بندگی کنیم ، کارمان حل است.

خوشحالم که می توانم ببینم و بنویسم و فکر کنم و تصمیم بگیرم و آزاد باشم و بسازم و خوشحال کنم.

خوشحالم که آزادی و اختیار و عقل و تفکر و نعمت هدایت دارم

خوشحالم که تنی سالم و شرایط نرمال و در حد کفاف برای زندگی دارم، و از همه مهمتر قانعم به داشته هایم، و حرص نداشته ها رو کمتر دارم

خوشحالم که روی تخت بیمارستان نیستم و یا در زندان و اسیر و ناتوان عقلی و جسمی نیستم

خوشحالم به خاطر همه چیز.

از کسانی که دارند و آخرین مدلش رو دارند، بهشون تبریک می گویم، و بعدش می گویم که خدا بهتون بیشترشو به همراه ظرفیت داشتنش ببخشه، که بتوانی انسانیتت رو گم نکنی

بتونی دلهای کسانی که ندارند و از شما کمتر دارند، نشکنی و نرنجونی و آنها را شرمنده خانواده هایشان نکنی.

برای هم دعا کنیم که عاقبت بخیر شیم و وقتی دستمون از این دنیا در یک چشم به هم زنی کوتاه شد، دست خالی نباشیم و در حسابی الهی نزد بانک مرکزی خدایی، ثوابی در حسابمان باشد.

دعا کنید که انسان و آدم و رو سفید از دنیا بریم و اگر اشکی چشمی به خاطر نبودنمان بدرقه نداریم، زبانی به شکر و دشنام هم نداشته باشیم.

این بود زنگ تفریح من با شما ، یا حق و یاعلی

بروم با حال و هوای ناب خودم و خانواده و معرفت و معنویت و لذت هم کلامی با خوبان چه کتبی و چه شفاهی .......

خوشحال باشید و سعادتمند

 

و اینک همه عشق و نشاط و عید

 

سلام

زندگی زیباست، ای زیبا پسند

آنقدر زیباست این بی باز گشت

کز برایش می توان از جان گذشت....

*******************

و اینک سروده ی علی اسفندیاری 95

زندگی زیباست ای زیبای من

آنقدر زیباست این با بازگشت

کز برایش بایدم با جون نوشت

******

زندگی زیباست چون در چشم ما

شور و عشق و مهر را باید نمود

شور و عشق و مهر را باید سرود

شور و عشق و مهر را باید ستود

شور و عشق و مهر، همراه من است.  

چونکه او زیبا و زیبای من است

شاه دخت و حوری شهلای من است

شور و احساس و همه عشق و سپاس

باد تقدیم وجود مهربان و ناب و ناز

********************

این بود ترنمی از شور و شرار صبح گاهی، در صبح عید غدیرم که مملو از احساس پرواز و پر کشیدنم هست.

مملو از حسّ خوبِ زیستن و سرشار از طراوت خوبی خوبان زندگی یم.

سرشار از شور و نشاط و عشق به آینده و خوبیها

سرشار از ترنم ترانه های بهاری ناب

روح و جانم رو تجلی داده ام، به فکر شقایق و جویبار و باران و بهار و لب رود.

دیروز فاطمه گودرزی رو در دورهمی با سن 35 سال، که یک جابه جایی در این عدد 53 رو نشون می دهد، دیدیم که ماشاء الله چی خوب مانده است. و آفرین به مدیریت و زیبا نگهداری و خانمیش.

و هستند کسانی که  چون این طور نبوده است، در زیر پنجاه سالگی این طور شاداب نیست، و این بود تفاوت زندگی ها و به خود رسیدن ها. پس به خود و خویش ( جسم و جان و جانان) باید رسید و رسید و رساند.

زیبا بودن و زیبا ماندن و جوان بودن و جوانی کردن و جوان ماندن هنر مردان و زنان بزرگ و فرخنده است.

در چمنزار عاطفه ها و پیوندها، پیوندهای عاشقانه و شاعرانه ی گلهای جوان و نورس و باطراوت را در این ایام تبریک می گویم، و با یاد و ذکر خیرشان، یاد عاشقانه ها و دل تپیدنهای خودمان می افتیم، که هی!! چی ایامی بود، «لحظه» برایمان در «وصال» دیر بود، و چقدر شور و شرار و عشق و عطش به تقلا و تماشا نشسته بود.

یاد باد آن روزگاران یاد باد                   روز وصل دوستداران یاد باد

هر چی می بینم طراوت و شور و امید است، هر چی می شنوم و می خواهم بشنوم، امید و داشتن و نیوشیدن و لذت و درک و حض ( حظ) و بهره و لذیذ کام و شادابی و نشاط است، چون همه چیز آرام است، و آرام من در زندگی آرامش بخش است، و آرامش من هدیه ی خدای خوب و بی نظیرم هست.

دوستان و شاعرانه سراهای سرزمین وبلاگیم، یک پی نوشت بگویم: که قدر ایام و جوانه های نور و طراوت و مهر را در زندگی و در قلبهای باشکوهتان بدانید، و زندگی رو سخت نگیرید، و مدیریت و داشتن شادمانی و زیستی شادمانه و عاشقانه به دست خودتان  و خودمان هست، اگر چه بهتون و به خودمان گاهی حق می دهیم که گاهی کمی کم بیاریم، ولی زود برگردیم و اشتباه رو با خوبی و عقل و تدبیر و مهربانی و اخلاص و صفا و صمیمت جبران کنیم، و باور داشته باشیم که آتش رو با آب و طراوت باید خاموش کرد، اشتباه رو با هوشیاری و عقل و تدبیر باید جبران کرد.

گلهای زندگی و داشته های زندگی هدیه های خداوندی است که آسایش و آرامش ما رو به ارمغان می آورد، و باید تلاش و توکل کرد و پیش رفت.

شادمان باشید و عیدانه ها رو جشن بگیرید و بگیریم، عیدتون مبارک و به احترام خوبیها به خوبترین آقای عالم، علی پاکان اقتدا باید کرد.

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

یا حق و یاعلی

مستدام باشید

 

 

 

 

 

هر چه زیباست مال تو

سلام بر صبح و قشنگی و طراوت نابش

سلام بر عشق و صفا و مهربانی و شور

سلام بر امید و سرمستی داشتنش

سلام بر دانایی و معرفت و معنویت

 

 روز قشنگی رو شروع کرده ایم با فضل و لطف خدا

که بندگان شرمگینش رو می بخشد و بر خودش رحمت و بخشایش رو واجب کرده است.

عجب خدای نازی داریم ، کتب علی نفسه الرحمه، امروز دو بار این آیه رو در دوجا با فاصله شاید یک صفحه ای خواندم، فک کنم آخرای سوره مائده و اوایل سوره انعام، و حسابی جیگرم حال آمد.

دوستان و فرهیختگان و زیبا اندیشان، کاش کمتر به مشکلات و منفیات و ....... فکر می کردیم، و با یاد و نام و توکل بر خدا همیشه ی همیشه در حال تلاش برای رفع این خرده ریزه ها باشیم، و بگوییم که خدای بزرگی داریم.

دیروز یک ساعت دوساعتی، فرصت شد که به دامن مثنوی معنوی پناه ببریم، عجب داستانهای و حکمت ها و کلمات نغزی رو مولانای بلخ، آنهم در قرنهای قبل سروده است، مدیونید اگه سر نزنید، و مدیونید اگه از انوار معرفت این معادن استفاده نکنید، معادن مادی با استخراج تمام می شود ، ولی معادن معنوی و کلام و معرفت با مراجعه تکثیر می شود، و مرام نویسنده اش جهانی و تکثیر می شود.

و چه زیباست این کلام هلن و شیطونیاش، رشته ی کلام از دستم در رفت. خدا حفظش کند، خدا این فرشته های آرامش بخش و آسایش زا رو تکثیر کند و مستدام دارد.

این رو نوشتم که بگویم دوستان وبلاگیم، به فکرتون هستم و خوشحالم که سر می زنید و نظر هم که بذارید حسابی سنگ تمام برایم گذاشته اید.

قراره خلاصه و همیشه بنویسم ، دوستتان دارم، و از لطف مزید و با احساس تان، جهان جهان سپاس و تشکر و امتنان

با اجازه ، یا حق و یا علی

 

سوغات من از سفر

 سلام

امروز روز عرفه است، و دعای ناب عرفه و عبودیت و معنویت.

امروز به خانه رسیده ام، امروز مادر نازم رو بغل کردم و دست و صورتش رو بوسیدم، به چشمانش و یاد جوانی چشمانش افتادم، و نگاه کردم و تا دقایقی دیگر هم حاجی پدرم هم خواهد آمد، همون مرد قدیمی که خیلی ابراز دوستی نمی کنند، و رسم این سوسول بازی ها رو ندارند، به قول یکی شون، ما بچه هامون رو تو دلمون دوست داریم، ولی حاجی پدر عزیزم این اواخر از وقتی داداش کوچولویم آلمان پریده است، کم کم ابراز دوستی اش رو ابراز می کند، و آخرین پیامکش حاوی این جمله ی قشنگ و ناب و به یاد ماندنی بود که: دلم برایتان یک ذره شده است، فکرش رو بکنید این جمله برای پدری پنجاه و چند ساله و از عهد قدیم فک می کنم که خیلی سخت باشه.

خب یک غیبت کوچولو شد، خدا ببخشه منو. ولی این بر اساس حقیقتی هست که متاسفانه ابراز علاقه و دوستی برای بعضی افراد کمی سخت است، در حالیکه بعد از دست دادنشان و یا دوری شان، حسرت این رو می خورند که چرا به عزیزشون نگفتند که دوستت دارم، و کلام محبت آمیز نگفته اند.

و این می تونه برای ما یک درس باشه که به عزیزانمان و نزدیکانمان تا می توانیم خوبی کنیم و اگر کاری از دست مون برای مشکلاتشان به آن صورت بر نمی آید، با کلام و سخن و شیرین زبونی مان، دلشان رو شاد کنیم و نرجانیم، وبه قول مادر عزیزم، که از نرم گویی دو ناخن زبون هیچ ضرری نمی کنیم.

و چرا شیرین زبان نباشیم وقتی عزیزانی رو داریم که به میلیاردها تومان نمی توانیم به دستشان بیاوریم.

و دین قشنگ مان به محبت و خوشرفتاری و مکارم اخلاق بسیاری سفارش کرده، مخصوصا وقتی رسول مهربانی مان: می فرماید: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. من برای اتمام مکارم اخلاق برگزیده شده ام.

و چقدر دین زیبایی داریم، و چقدر ما خوشبختیم که مسلمان و انسان آفریده شده ایم، و این همه شانس و فرصت پیشرفت و تعالی و خوب بودن داریم.

یکی از ره آوردهای این سفرم، مشاهده ی عینی از دنیا رفتن باجناق، به عنوان یک انسان سالم و بی عیب و کسی که هیچ کس باورش نمی شد که مرحوم او باشد.

همان طوریکه ما در مورد مرگ و از این دنیا رفتن خیلی غافلیم، و وسوسه ها باعث می شود که عمر جاویدان در این دنیای دنی تصور کنیم ، و چه تصور باطلی.

دوستتون دارم نه به عنوان شعار ، بلکه به این خاطر عزیزان فرهیخته و با شخصیت تشریف دارند.

آرزومند بهترینها برای همه

یا حق  و یا علی

آغاز یک سفر زیارتی و سیاحتی

سلام

در عصر شامگاهی پنج شنبه

در جمع با صفای عزیزترین هایم، و با دلی مملو از شادی و مهر

خدای رو از صمیم جان شاکر تمام بود و نداده اش هستم، هر چه ندارم هم از لطف اوست، چون می دانم با نگاه حکمتش، و خوبی و مصلحتش، یا لایقش نیستم یا ظرفیت محدود و خرما بر نخیل.

دلم نمی آید خبر دوری از وب و دوستان سراسر نشاط و خوبی ام، اینجا منتشر کنم، ولی چکنیم باید رفت.

باید رفت به شهر خاطرات و کودکی و نوجوانی ام، مشهد عشقم، کوچه پس کوچه ها و گنبد و سقاخانه و کتابخانه و همه ی صفایی که در حرم و بارگاه معشوق و رضایم موج می زند. و زیارت آقا که صفای ناب و خاص خودشو داره .


می روم در حالی که هم استرس اتفاقهای نیفتاده دارم و هم کشف ندیده ها و نشنیده ها، و مسافرت رو برای تجدید قوا و همراه با  زیارت و سیاحت لازم می دانم .

این روزها هم هیجان هست و هم تلاش و تکاپو برای آمادگی، و چه حس غریبی دارد خود را به دست سرنوشت سپردن، و از گوشه ی کنج عافیت و مطالعه و تحقیق و پژوهش،  سوار بر قطار سرنوشت شدن، و از پنجره خانه های گلی و شهرهای تازه را به تماشا نشستن و تخمه شکستن در پس پنجره های خاطره.

گلهای زندگی از همین الان بر سر تقسیم تخت های میانی کوپه ی دربست قطار، بحث و مجادله دارند، وقتی می پرسم چرا تخت های وسطی رو دوست دارید می گویند ، چون هم می شود یک خونه ی تنهایی با ملحفه ها درست کرد و هم می شود از پنجره بیرون رو تماشا کرد. و هم خیلی خواستن های کودکانه و قشنگ و زیبا که از دید ما بزرگترها هم پنهان هست و هم قابل درک نیست.

از دوستان وبی مهربون و ارزنده ام پوزش می طلبم که مدتی رو در خدمتشون نیستم که مزاحمشون باشم.

می روم در جستجوی یک دوست، فرید نازنینم که همکلاس ناز و نابم بود، و هیچ وقت فراموشش نکرده و نخوام کرد.

می روم شاید بتوانم پیداش کنم و در آغوشش بگیرم و به چشمان قشنگ و نازش نگاهی از سر شوق افکنم، و تجدید کنم خاطرات ناب نوجوانی رو. و از احوال و حال و زندگی اش بپرسم و این همه دوری رو از جان به در کنیم.

می روم با کوله باری از عشق و شور، همراه با گلهای بهشتی و همسر نهایت نازنین که بهانه ی اصلی این سفر خوشحالی و وصال او با مادرش هست. مادری که دختر ته تقاریش رو خیلی دوست دارد، و دختر ته تقاری هم حسابی عاشق و جون جونی مادر.

چی زیباست دیدن این وصال و پیوند و اشکهایی که از سر شوق و شفقت رد و بدل خواهد شد.

و چی زیباست به آغوش کشیدن های از سر مهر، که خدای مهربانی دریایی از آن را در وجودمان به ودیعت گذارده است.

عذر تقصیر از همه عزیزان دعا بفرمایید که هم روانتر بنویسم و هم سفر پر خیر و برکتی داشته باشیم.

بیشتر چیزی برای تقدیم به ذهنم نمی رسد، و تکاپو و کارها و مجالم نمی دهد که تمرکزی روی نوشتن داشته باشم، پس هم شما رو راحت کنم و هم خودم رفع زحمت .

در آخر یک پاراگراف حرف حساب، که برام جالب بود. ( برای جبران اینکه در نوشته ام، چیز مفیدی تقدیم نشد)

در هجده سالگی، نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید .

وقتی چهل ساله میشوید، اهمیتی نمی دهید که دیگران در مورد شمــا چه فکر میکنند .

و زمانی که شصت ساله میشوید، پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده است !

 

وای که چه آسان هدر میدهیم عمر خویش را؛ فقط برای دیگران و طرز فکرشان...

تا فرصت زندگی داری جانانه زندگی کن..

 

آرزومند بهترینها برایتان ................ یا حق و یا علی ............................... ارزنده و پاینده باشید

همیشه حق با خداست

سلام

دقت کردید، در قلمرو عشق، آنکه پاکتر و نازتر و دلبرتره، عزیزتره و حرفش بیشتر خریدار داره.

در هر خانه ای معمولی، مادر خانواده از همه عزیزتره، البته گاهی هم پدر و گاهی هم کسی که رابطه اش با خدا شش دونگ باشه.  

اما از مادر هم پاکتر و نازنین تر و تودلبرو تر وجود داره ، اونم کودک ناز و خوشکل و خوش زبون هست، که دل هر بیننده ای رو جذب می کنه، و اکثر قریب به اتفاق آدما خاطرشو می خوان.

قبلا هم گفتم این به خاطر نزدیکی کودک به خداست، چون هر دو پاک و ناز و زیبا و دلنشین هستند.

آدمی که کار خوب می کنه و خودش رو به خوبی و پاکی و طراوت الهی پیوند می زند، هم خوب و دلنشین هستند، البته دلهایی که قدرت جذب و تشخیص خوبی رو داشته باشه، نه هر دل ناپاکی که فقط به هوس ها و آلودگی ها و خودخواهی ها، آغشته است، این دلها شایسته گی جذب رو ندارند، و محبوب شدن پیش اونها ارزشی ندارد، چون اونها برای خودخواهی های خودشون هر چیزی رو می خواهند.

اینکه می گویند؛ آینده از مستضعفان است، شاید به خاطر پاکی و مظلومیتی هست که دلهای جهانیان طرفدار اونهاست، و پیروزی و موفقیت آنها رو می خواهند.

پ. ن 1 : برای نازنین شدن بیشتر باید خوب باشیم، با بدی و ..... ممکن است، یک نفع حرام  و باطلی گیرمون بیاد، ولی بر اساس قوانین ثابت جهان باید هم جواب پس بدهیم، و هم این نفع و لذت پایدار نیست.

پ. ن2 : رنگ خدایی و مد خدایی و شبیه خدا شدن دور از دسترس نیست، بکوشیم که به بهترین و زیباترین موجود اقتدا کنیم، و خودمون رو شبیه کنیم.

یا حق و یاعلی خدایی باشید و مهربان

سپهر وحدت با چاشنی آرامش


سلام

یک مقاله در مورد الگوی تربیتی در نظام آموزش و پرورش بر اساس آموزه های عرفان اسلامی می خوندم ، عجب مقاله ای بود.

زیبا و متین و ناب گفته بود، لینکش رو می گذارم اگه خواستید مطالعه بفرمایید.

یک کم از اون مقاله و یک کم از خودمون بگیم ، که کمی دلمون وا شه . و کمی با رویکرد رسیدن به آرامش، بپزیم ببینم چقدر خوشمزه می شه.

از جان براتون بگم اینکه:

جهان کلی، و جهان جزئی در قالب یک انسان، منظومه های منطبق بر هم هستند.

جهان کلی از واجب الوجود و کل وجود تشکیل شده است،  جهان جزئی از جمله انسان، از امر و روح و نشئه ای از وجود کلی تشکیل شده است.



هر اتفاق و حادثه ای که در جهان جزئی انسانی بر اساس میل و اراده و رضایت و مدار اصلی جهان کلی و واجب الوجود نباشد، محکوم به تزلزل و نا آرامی است.

البته این شکل دقیق نیست، چون آفریدگار حد و حدود ندارد، و در جان هر موجودی، وجود دارد با وجود دادنش.

مثل نوری است که سبب دیده شدن همه چیز می شود، و همه چیز از همین نور تشکیل شده است. چنانچه در آیه شریفه چه زیبا و دلنشین و قابل فهم برای ما  می فرماید:

  اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیتُونَةٍ لَا شَرْقِیةٍ وَلَا غَرْبِیةٍ یکَادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ(النور/35)

خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست.

 

خب کمی ساده تر اینکه ، چون منظومه کوچک جان ما یک مدل کوچیک از منظومه بزرگ و بی نهایت خداوند متعال هست، اگر در این منظومه جان ما، عمل مخربی و خرابکاری و خلاف مصلحت و الگوی اصلی اتفاق بیفتد، و چون با اصل منطبق نیست، کل منظومه ی کوچک جان را متزلزل و نا آرام می کند، تا بقایای مخرب این انفجار رو از صفحه جان جمع کند، در این صورت است که فضا و جوّ جان ما به آرامش بر می گردد.

ساده تر بگم اینکه؛ تا زنگار و گرفتگی و خرابی آثار گناه( که خلاف الگو و رضایت اصل کاره عالم) هست، در جان و روح ما باقی است، تزلزل و نا آرامی هم وجود دارد.

چطور اگر در یک جامعه ای نسبتا آرام و منظم و با امنیت، یک انفجار یا انتحاری یا تیر اندازی فجیعی صورت می گیرد و کلی تلفات انسانی و مالی بر جای بگذارد، جو جامعه برای مدتی نا آرام می شود، حالا گناه رو هم در جامعه جان پاک و آرام هر انسان ، مثل همون انفجار و خراب کاری بگیرید، که در اوایل انسان رو نا آرام و مضطرب می کند، و تا آثارش باقی هست، نا آرامی هم در آنجا هست. و تا رضایت و جبران تلفات حاصل نشود، اضطراب نسبی هم وجود دارد.

بر اساس تدبیر الهی  و انتخاب انسانی، اگر با اکسیر ناب توبه از درون و هسته ی جان، شروع به بازسازی و ترمیم اعضا و اجزای فاسد  و فرسوده کند، این جان شروع به بهبودی و توانایی درک آرامش رو خواهد داشت.

و خدا نکنه که   آنقدر گناه و انفجار در جان رخ دهد که دیگه چیزی برای خرابی و از دست دادن وجود نداشته باشه، در این صورت می شود، که قلبی سیاه و هیچ جایی برای آرامش و رضایت خدا باقی نمی ماند، و مثل سیب گندیده ای می ماند که باید دور ریخته شود. البته محرومینی که همیشه از نعمت نور و روشنایی ناب هدایت و معرفت و معنویت محروم بوده است، حسابشان جداست، آنها با قرار دیگر و در صورت درک فرصت های هدایتی و پیروی از وجدان که پیامبر باطنی آنهاست، شرایط و حساب جداگانه ای دارند.

و این است که آیه شریفه معنا پیدا می کند که: آلا بذکر الله تطمئن القلوب

با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی وقتی بر مدار خدا و رضایت خدا و انطباق جان با جانان بود، آرامش بر قرار است. و ذکر اعم از هر کار و عمل و نیتی است که رنگ خدایی و رضایت خدایی داشته باشد.

و آیه خیلی قشنگ هم در این زمینه داریم که می فرماید:

صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ(البقرة/138)

رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت می‌کنیم.

و این است این پست من ، و نا آرامی پست قبلی من، که در تب و تاب بودم و روح و روانم آرام نبود...

و خداوند نازم توبه پذیر است، و خطاهای کوچیک ( به نظر ما) و بزرگ در نظر عقل و انصاف، رو می بخشد و عفو می کند، به شرطی که از صمیم جان باشد، و صادقانه همه آثارش رو ، ولی میل کوچولویی برای ارتکاب دوباره اش، رو پاک کرده باشیم.

توبه آن وقت پذیرفته است که از صمیم جان و بینی و بین الله تصمیم گرفته باشیم که دیگه اصلا سراغ آن خطا نرویم.

تا باشد که همیشه آرام و با خدا و مشغول به ذکر و یاد خدا ( در همه ی لحظات) باشیم، و عمل به وظیفه نماییم، که در هر وظیفه ای باشیم و در صورتی که خدمت و تزکیه و تعلیم و تدریس و ..... باشد، خودش عبادت و جهاد و ذکر و برپاداشتن یاد خداست.

ممنون از نگاه قشنگتون و همراهی نابتون ....

دعا کنید که آدم بشیم و عاقبت به خیر .......

که هدف خلقت ما روزگذرانی و قبولی در مصاحبه شغلی و کنکور و ....... نیست، هدف آدم شدن و با مرام و با معرفت و ناب و ناز و تمیز و پاک شدن برای شرف یابی به بارگاه قرب زیباترین و ناب ترین خالق لذت ها و معرفت ها و خوبیهاست......

ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ...

و مصداق عبادت رو در جهان برای بندگان زیاد قرار داده است، همین که من برای شما و برای آشتی و دوستی بیشترمون با خدا می نویسم، البته با توفیق و سبب سازی خودش، و شما هم می خونید و انشاء الله بهتر و بهترین می شوید ،خودش عبادت است، و همینکه آرامشی می گیرید وقتی یاد خدا می کنید، همین خودش یاد خداست.

اصلا بیایید این طور به قضیه نگاه کنیم، هر جا آرامش داشتیم( آرامش واقعی و درونی و وجدانی) بدانیم که یاد خدا رو به جا آورده ایم، و هر جا که قلبمون آرام نبود و مضطرب و نگران بودیم، و خدای نخواسته دنبال مست کننده ها و سرگرم کننده ها رفتیم، بدانیم که یاد خدا و انطباق بر مدار اصلی و شاهراه اصلی حیات و زندگی نیستیم.

دوستتون دارم به خاطر خوبیهاتون ، و حسابی سر به سرتون می ذارم و بذارید به خاطر اصلاح بدی هامون...

انسان کامل فقط آقا امام زمان علیه السلام هست، بقیه همه عیب و نقص داریم و قبول کنیم، و سر خودمون رو با غرور و تکبر شیره نمالیم، و در صدد اصلاح و ترمیم و بازگشت بر مدار آرامش و رحمت و پاک بودن بر داریم.

بیشتر نمی گویم، فعلا همین ها در این کنج کتابخانه به ذهنم رسید که تقدیم کنم.

یا حق و یا علی ..........

شرم و دیگر هیچ

 ........................................... بعد یک بوغ مممممممممممممتد .............. و هزاران ثانیه سکوت محض ........................ و چهره ای شرمنده و سری سر بزیر و ...............     
فاش  می گویم و از گفته ی خود دلشادم         که من بنده عشقم و از دو جهان آزادم              ( البته اگه شعر رو درست گفته باشم)

 

می خواهم اوج شرمندگی رو از کلماتم و واژگان پر شرمم، ابراز دارم و بخواهم  که شما بخواهید که مرا ببخشد و پاکم کند.  

می خواهم این پست و تقدیم کنم به عشق و محبت و مهر و عطوفتی که در وصف ناید و در وهم نشاید..... 

می خوام از صمیم به دلدار بگویم که   مهر و محبت نابت محسور کننده و مستی آور است، و ناب، و زین جهت ممنون خدای زیبا آفرینم هستم.

می خوام بگویم که خدای خوبم، منو همیشه پیش خودت نگه دار ولو بنده ی سر به راهی نیستم،

می خواهم بگویم که همه عزیزان شیرین سخن و نازنین و گلهای زندگیم رو با بهترین وجه و شیوه و ناب بر بالین محبت ها و موفقیت ها قرار ده.

نگذار با   شلوغی رفتارم، حتای حتا، یک نگاه ملامت بار هم بینمون رد و بدل شود.

 خدایا منو ببخش و عزیزانم رو به سلامت دار

فقط همینو آمدم که بگم، که شما مثل من گاهی وقتا  کاری نکنید که دلدارتان خدای نخواسته مغموم گردد، و شما از حرفتون مجبور شوید، عذر خواه گردید، و آب رفته به جوی باز نگردد، گر چند دلدار ببخشد و معذورت دارد ولی در شأن هیچکدام نیست، که ذره ای خاطر مکدر گردد. 

مست می عشقم و ز دلدار نظر می خواهم ....

( ببخشید تا حدودی سخن سربسته گفتم، فقط می خواستم برای دلم داشته باشم این تذکر رو به خودم در محضر شما خوبان)

یا حق و یا علی ....... دعا کنید مستدام باشم.......

لطفا موزیک شرم ...............

شرنگ محبت و مهر

سلام و سپاس از اینکه همراهی می کنید

این روزها در خانه ام، چون هم تابستان است و هم اینکه کار خاصی برای بیرون ندارم

این روزها رو دوست دارم ، چون مثل همه ی روزهای قشنگ دیگر، بهترین روزهای عمرم هست.

این روزها رو دوست دارم، چون محبت و مهر و مهربانی و عشق و نشاط و ترنم در کالبد جانم، و لحظه لحظه ی زندگی یم و تا حدودی بندگی ام، موج می زند.

همانطوریکه گفته ام، خواهر ندارم، ولی در کاشانه ی بزرگسالی و جوانی ام، فرشته ای دارم که هم خواهر  و هم همسر و هم همدم و هم بهترین موجود هستی است، برایم.

لقمه لقمه در دهانم می گذارد، و گلهای طراوت و شور و نشاط را در بوستان معطر نابم، می پروراند و از عطر وجود و شور و نشاطش، سرمستم.

وای که چقدر خوشبختم، من و این همه خوشبختی می دونم و مطمئنم بدون وجود عزیزان بهتر از جانم، محال نیست، چون با تمام وجود و از دل و جان درکش می کنم.

هر جا که می بینم عشق است و شور و شرار و نعمت و اشتیاق و لبخند، و شخصیت و فرهیختگی و زیبایی در رفتار و گفتار، و تواضع و تسلیم و فطرت عشق ورزی و مهر بخشی و شعف و نشاط.

وای کاش همه تون حس منو داشتید.( دیالوگی از یک فیلم)

دیگه فک نکنم حرفی مانده باشد، کاش ذره ای از این حالم و احساس و مهر و محبتم به مهربانان، هدیه بر دلهای پرمهرتان گردد، که هیچ وقت زندگی رو سخت نگیرید، و با امید و تلاش و گذشت و صبر و مدیریت و مهربانی بتوانید در کاشانه و آشیانه های دلهای بهاری تان شکوفه های شکوفان لذت و طراوت را بپرورانید و تقدیم همه خوبان و عاشقان کنید. و قدر داشته ها و عزیزان شیرین سخن و با مرام و با معرفت و بی نظیران زندگی حقیقی و مجازی تان رو بیشتر و بیشتر بدانید. و می دانم که می دانید.

و چیزی که می خواهم حسن ختام نوشته ام باشد، وصل و اتصال دایمی و محکم به منبع فضل و رحمت و آرامش و همه ی خوبیها و لذت ها و مهر ورزی ها و تپیدنهاست، که هر چه داریم از اوست و هر چه می خواهیم داشته باشیم، از اوست.

و آن خدای بی همتایی است که عاشقانه دوستمان دارد و بر ماست که عاشقانه دوستش داشته باشیم. اگر چه بابت همه ی شلوغ کاریهایمان شرمنده و عذر خواهیم.

مجال گفتار را تمام، و به کردار و رفتار بپردازیم که از اندیشه ی سبز، سبزی و طراوت رفتار شکل می گیرد و جوانه می زند.

سرسبز و بهاری و با نشاط باشید، و از اندیشه ی نابتان ما رو هم هدیه دهید، که وصل اندیشه ها نشاطی صد چندان می آفریند.

یا حق و یا علی ......... مثل همیشه بهترین و خوشبخترین و ارزنده و پایدار باشید.......

نماز همه هستی من

صبح دل انگیز و مصیبت بارمان به تعزیت و بارانی

شهادت یکی از خوبان عالم، امام صادق علیه السلام، امام بزرگواری که برای هدایت ما و رساندن نعمت پیام پیامبر رحمت و هدایت به دست ما ، جام شهادت نوشید، و رنجهای فراوانی از طاغوت زمانش کشید.

امام بزرگواری که به گردن همه ی ما و شما حق دارد، و با پیروی و خوب بودنمون می توانیم ذره ای از زحمات و تلاشهایش رو جبران کنیم. ( می خواهم بعد از این روانتر بنویسم، خدا کند که بتوانم)

در جایی خواندم که عزیزی و جوان و نوجوانی از وضعیت خاص خودش صحبت کرده بود، و شرایطی رو بیان کرده بود، که در خانواده ای زندگی می کنم که به نماز و حجاب کمتر اهمیت می دهند، و در میهمانی های مختلط شرکت می کنم و اگر مقید باشم مسخره می شوم، و نمی دانم که دین رو داشته باشم یا اینکه از خیلی لذت ها و میهمانی ها بگذرم، و دیگر اینکه دوست دارم نماز بخوانم ولی نمی دانم با فشار محیط چکار کنم؟

به هر حال این کل مدعایی که از این صحبت نصیبم شد، در قدم اول یک جواب هایی براش دارم، ولی نظر شما خوانندگان فرهیخته و گرامیم هم مهم و انشاء الله راه گشا خواهد بود. جواب های شما را در صورت حوصله خواهم شنید.

اما آنچه که بر اساس مرام من و نوع نگاه من به مسائل می توان پاسخ داد، این است که:

خواهر عزیزم، که انشاء الله در شرایطی قرار دارید که می توانید خوب و بد را درک کنید، و توان و تصمیم بر ترک خیلی از چیزهایی دارید که ذاتا بد و با فطرت پاکتون در تعارض هست، چون آیه قرآن هست که می فرماید:

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ(الرعد/11)

برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!

 

و جان کلام این آیه این است که تغییر و پیشرفت و رسیدن به تعالی و رضایت خداوند هنگامی هست که خودمان تصمیم بگیریم و اراده و نفس مان را بر آن استوار کنیم.

به بیان ساده تر تنها هنگامی می توانیم که پیشرفت کنیم و آدم خوب باشیم که اولا واقعا تصمیم بگیریم و خودمون رو تغییر بدهیم، و مرام و جهان بینی و اعتقادات مون رو تغییر بدهیم.

تغییر نگرش و اندیشه باعث تغییر در منش و رفتار می شود.

آنچه که عقل و علم و دین به ما می گوید این است که در قدم اول برای آدم خوب و مومن شدن، و برای ثبات قدم ما ، این است که اصول و ساختاری رو در مرام و عقیده و تفکر بپذیریم، یعنی اول انگیزش و اندیشه مون رو درست کنیم و به بعضی چیزها باور داشته باشیم، و بعد منش  و رفتار بر اساس آن شکل بگیرد.

شما اول باید به یکسری باورها و اعتقاداتی برسید که به شون اصول دین می گویند، و این دیگه به سطح اندیشه و تلاش شما در فهمیدن و ایمان آوردن و باور کردن بر می گردد، اول از همه اینها را بدون تقلید( با راهنمایی گرفتن و مطالعه) به دست آورید، و اصول دین رو می دانید ( خدا باوری، پیامبر پذیری و آخرت پذیری، و دو اصل مذهب شیعه که ایمان به عدالت خداوند و امامت چهارده معصوم می باشند)

این ها رو وقتی واقعا قبول کردید و ایمان آوردید که بله خدایی هست، با همه اوصافش و در این میان پیامبری هست، که احکام و برنامه ی هدایت ما انسانها رو آورده است، و بعد بر اساس عدالت خدا در این دنیا و آخرت رفتار می شود، و بعد از پیامبر آخر الزمان، امامان معصوم زمام داران هدایت نسل بشر تا قیامت هست، و اینکه بازگشتی هست به پیش خدا برای حساب و کتاب، وقتی با اندیشه عقلانی و مطالعاتی که در این زمینه لازم هست، انجام بشه، دیگه تازه می شوید یک آدم قوی و قدرتمند که می دانید کجا هستید و حساب و کتاب میهمانی در این دنیا به دستتون می آید.

بعد از اون می رسیم خب حالا که این طور است و خدایی هست و غیر از این نمی تواند باشد، و پیامبری و کتاب هدایتی دارد و آخرش هم به حساب همه حساب رسی خواهد شد، و ..... همه رو که فهمیدیم و باور کردیم، حالا تازه می رسیم که چه کار باید بکنیم؟ تا اینجا نگرش و انگیزش ما شکل می گیرد، یا نرم افزار رفتارمون آماده شده است.

و بعد از این  پای فروع دین به میان می آید، که توسط همون اصول دین هم اثبات می شود و هم بیان می شود، و یکی از فروع های دین که وقتی قبلیاشو قبول کردیم و ایمان آوردیم، کار قشنگ نماز خواندن و سایر فروعات دین هست.

و نماز هم عاشقی هست برای بهترین و زیباترین و مهربانترین و قوی ترین و پاور فول قدرت جهانیان، و هم وظیفه و تکلیف توست برای بقایت، و خوشی و لذت ابدی یت. و از اینجا وارد دنیای قشنگ نماز و هدف نماز و هستی نماز می شوید که در این زمینه هم می توان مطالعات و مباحث قشنگی رو پی بگیرید، که در این زمینه می تواند کمکتون کند.

اگر با این ادبیات جلو بیایید( اول باور چیزهای اساسی ، و واقعا باور کردید و به این نتیجه رسیدید که غیر از این نمی تواند درست باشد، دیگه خودتون یک پاور فول قدرتی می شوید که هیچ شبه و نگاه و نظر دیگران برایتان بی ارزش می شود، دیگه چیزی به نام مسخره و ....... برایت می شود کشک، و اصلا معنا پیدا نمی کند. ( از اینجا دلتون به حال اونها خواهد سوخت که شما به جایی رسیده اید که اون بیچاره هی نادان به اون نرسیده است، و شاید دلتون بخواد که اونا رو به راه خودتون بیاورید، نه اینکه تحت تاثیر آنها قرار بگیرید)

بگذار یک خاطره از خودم بگویم که بحث خیلی سنگین تر نشود، اونم اینکه شاید در سن شما یا بزرگتر از شما بودم به هر حال قبل از دیپلم بودم ، شاید سالهای اوایل دبیرستان بود، در اوج غرور نوجوانی و کنجکاوی و شلوغ کاری و ...... یادم هست به عنوان یک نوجوان در یکی از مراکز مدرن و شیک در یکی از شهرهای حسابی با کلاس و پولدار یکی از استانها خیاطی کار می کردم به اصطلاح خیاطا ، چرخ کار بودم، و با اعتماد به نفس عجیب، و اطرافیانی که حسابی باکلاس و پولدار بودند، و پسر صاحب کار مسئول حراست هواپیمایی بود، و تقریبا ده دوازده نفری با بعضی فامیل های صاحب کار خیاطی تولیدی کار می کردیم، ( البته من موقتا و برای تعطیلات تابستان فقط سه ماهی مشغول بودم) در این مدت یادم نمی آید که من یک وعده هم نمازهایم رو قضا کرده باشم. و با ابهت و صلابت خاصی ( البته این رو تعریف می کنم برای خودستایی نیست ، برای این است که ارزشمندی احترام به عقیده و نماز رو نشان بدهم، و بگویم که کار شدنی هست، و می شود در میان جمع هم با ابهت و قدرت در عین احترام به عقاید دیگران ، عقیده ی ناب خودمون رو داشته باشیم) وقت نماز یک گوشه ای با گوشه ی چشم مشتریان سوپر دولوکس و بعضی خواهران و همکاران که با دیده ی تحسین می نگریستند، نماز رو به جا می آوردم.

این نماز من هم باعث آرامش و خاطر جمعی برای خاطر خودم می شد، و هم احترام و تحسین و اعتماد همکاران و صاحب کار رو به طور خودکار به دنبال داشت. ( همان طوریکه دوست مومنتون باعث هدایت و دوستی شما شده است ،قطعا شما رو هم خوبان دوست خواهد داشت، و راضی کردن همه قطعا از محالات است، ولی خوبان و از همه مهمتر رضایت خدا از بهترین و عاقلانه ترین کارهاست.)

حالا هم در مورد شما هم انسان شریف و مقید بودن و مزین به آداب و احترام به خود و خدای به این بزرگی بودن، نشانه ی بزرگی و شخصیت و مهم تر از هم رضایت کسی می شود که یک لحظه رضایت او با هزاران مسخره و رنج ناشی از عبادت و بندگی  برابری نمی کند.

ارزش رضایت او از هزاران جور و سختی مسخره شده قطعا بالاتر است.

من توصیه ام به این عزیز گرامی این است که بزرگ و عمیق بیندیش و با تمام صلابت و استواری تصمیم بگیر و این را مطمئن باش که شما یک قدم به سوی خدا برداری و احترام و بندگی اش رو به جا آورید، خداوند ده ها قدم به سوی ما بر می دارد و کمکمون می کند. و همانا خدا از مادر هم مهربانتر است.

از پیامبر مهربانی مون چه کسی بالاتر و عزیزتر و ارزشمندتر است، اون حضرت در اوایل دوران پیامبریش مگر کم مسخره اش کردند، و کم بهش دیوانه و ساحر  و جادو گر و...... بهش گفتند، که حتی سر نمازش معذرت می خوام شکمبه ی گوسفند رو روی سرش خالی می کردند، و امروز و پیش خدا مگه از ارزش و مقامش کم شده است؟ مگه بالاترین و ارزشمندترین نیست، که هر وقت اسمش به میان می آید ، برای سعادت و خوشبختی خودمون باید صلوات و رحمت و درود بر او و خاندانش بفرستیم؟

و این را بدان که هر کس مسخره ای بکند، شخصیتش در همان حد پایین است ، و قطعا بیچاره و مستضعف فرهنگی است، که به عبادت و احترام به خوبیها و پاکی ها،  ارزش قائل نیست.

دیگه اینکه این حس دوستی بندگی و نماز و عبادت رو دست کم نگیر، به کمتر کسی این حس و این نعمت عطا می شود، و بگذار پدر و مادرت از داشتن دختری مومن و باعث افتخار ، به خودشون افتخار کنند و باعث خوشحالی شون بشوید.

که دعا و خوشحالی آنها برایتون بیشتر باعث موفقیت و آرامشتون می شود.

قدر مادران مومن و محترممون رو بیشتر بدونیم، و همه دغدغه های ناب و ناز    رو به مادر بگوییم و ازش چاره جویی کنیم، که مهربانتر از مادر و پدر برای فرزند کسی نیست. و از آنها برای مقابله با مشکلات احتمالی و .... راهنمایی و کمک بگیرید

تا آنها را دارید ازشون در راه پاکی و نماز و بندگی تون کمک بگیرید، چون بهترین سرمایه برای موفقیت ماست.

یا حق و یا علی        مستدام باشید

جهان معنا و غیب

 

 

سلام

عصر جمعه ای دیگر و غمگینی دل آقامون که چرا امروز هم ظهورش نبوده است.

عصر جمعه ای که مثل بقیه ی عصر جمعه های دیگر می آید و می روند و به امید شنبه ها نشسته ایم، و به قول مولا علی علیه السلام، هر نفسی یک قدم به مرگ هست.

ببخشید همش تو ذوق می زنم، اخه از خصوصیات یک نوشته عاشقانه و سرشار از زندگی و طراوت این است که حرفی از مرگ و نیستی و خشونت نباشد، اما کمی یا خیلی بد سلیقه شده ام.

از صله رحم و خیر مقدم از یک همسایه آمده ایم، همسایه ای که ده سال از خانواده اش دور بوده است، و اکنون که تقریبا به سن کهولت رسیده است، پیش خانواده ای برگشته است، که متاسفانه کسی چندان پذیرایش نیست، چون خانم مدعی هست که چرا ترکمان کرده ای؟ و دختر کوچیک که کمی مشکل و بیماری هم دارد، پدر را نمی خواهد چون از او خاطره ای ندارد، و تنها دختر بزرگتر دلش خوش است که بعد از این بابا می تواند بگوید، و پسران هم هر کدام یک گوشه ای و دنبال کار و گرفتاری خویش.

این است سرگذشت هر یک از ما که بیشتر قدر خود و داشته هایمان رو بدانیم، این پدر با تمام تواضع اظهار شرمندگی می کند که اشتباه کرده است، چقدر سخت است که در برهه ای برسیم که با تمام وجود به شکستمان پی ببریم و ما هم خدای نخواسته بگوییم اشتباه کرده ایم. آخه اون بنده خدا هم وقتی به خانواده اش پشت می کرد، فکر می کرد که کار درستی می کند، و از مشکلات و دغدغه ها جان سالم به در می برد، و حتما کلی فکر کرده است، که به این نتیجه رسیده است که همچنین تصمیمی گرفته است، مثل ما که الان که می خواهیم کاری انجام دهیم، کمی فکر می کنیم و بعد نتیجه فکرمان رو عملی می کنیم، و بعد از مدتها بعد وقتی که شکست خوردیم، تازه می فهمیم که ای دل غافل عجب اشتباهی.

حدیث نازم دارد نوشته هایم رو می خواند و الان لبخند می زند، و بهم نگاه می کند، میگه باباجون، داری داستان می نویسی؟ می گویم، آره داستان می نویسم.

فقط می خواند و گوش می کند و احسان عزیزم هم به جمع ما اضافه می شود، و می خواهد نوشته ها رو بخواند ، که می خواند.

چقدر باحاله که یکی موقع نوشتن نوشته هامون رو بخونه و با خودش زمزمه کند.

و ما باشیم و بنویسیم از دل و احساس و سرگذشت مون.

یک وقتایی با برادر سفر کرده ام، می گفتم که ببین گلم، این نوشته ام که الان دارم برات می نویسم، ممکنه است، ده سال بعد بهت برسد، چون ممکن است که الان به مفهوم و محتوایش نرسی، فقط بخوانی و کلمات رو زمزمه کنی، ولی معنیش رو درک نکنی.

و حقیقتا بیشتر اوقات چنین است، در زندگی هامون که یک حرف رو از یک بزرگی می شنویم، ولی بهش نمی رسیم.

و هر چه حرف بزرگتر و عمیقتر باشد، ظرف درک آن هم بزرگتر و عمیقتر می خواهد و ممکن است فاصله ی درک ما از اون حرف هم بیشتر باشد.

و مثل اینکه خیلی از حرفهایی خدایی و حدیثی که می خوانیم ولی فقط می خوانیم و باور و درک عمیق نمی توانیم، و اینجاست که بحث ایمان به غیب پیش می آید. که در اولین سوره های قرآن یعنی بقره از آن سخن به میان آمده است.

کاش ایمان به غیب داشته باشیم، کاش ایمان به امان زمان و مرام و دغدغه اش داشته باشیم.

مثلا خدا در قرآنش می فرماید: که صدقه و قرض الحسنه باعث برکت مال می شود، و خدا مضاعف می کند، پول قرض داده شده را، ولی کو درک ما که این را با حساب ناقصمان موجب کمی مال می دانیم که ارزشش کمتر می شود.

یا مثلا پیامبر می فرماید: با ازدواج است که رزقتون زیادتر می شود، ولی الان ازدواج رو باعث فقر و مشکلات می دانیم. و خیلی حرفهای بزرگ دیگر که با درک اندکمون نمی توانیم درک کنیم، مگر اینکه یا درکمون بالاتر رود یا اینکه نتیجه آن به سرمان بیاید و یا اینکه در زندگی دیگران نتیجه خوب آن را ببینم، البته این در صورتی است که توجیه برایش نتراشیم.

آقا  امام رضا علیه السلام می فرماید: که هر کس خواهرم معصومه سلام الله علیها رو در قم زیارت کند و عارف به حقش باشد، بهشت بر او واجب می شود.

خب این عارف به حق یعنی چی؟ و زیارت آیا فقط اینه که خودمون رو به ضریح حضرت بمالیم؟ که قطعا چنین نیست.

پس چرا اولا کمتر موفق می شویم که زیارت اونهم از راه دور داشته باشیم، و معرفت به حق حضرت یعنی چی؟

و اصلا کل این فرمایش رو چقدر قبول داریم و به کتمان می رود و از جان نیوش میکنیم که بخواهیم بهش عمل کنیم.

قول داده بودم که این روزها خیلی فلسفی و ثقیل ننویسم، ولی چکنم که دغدغه های اصلییم همین است که به مطلب و محتوا بیشتر بها می دهم، و جهان آینده جهان محتوا و مفهوم و معناست.

و جهان آینده شخص ها مهم نیست بلکه شخصیت ها و معرفت ها مهم است.

جهان آینده بشر دنبال معنا خواهد بود، و با ابزار تلکنولوژیک به دنبال معنا و مفهوم و رمز سعادتمندی خواهد بود.

و جهان ما هم باید معنا و معنویت و درک رمز سعادتمندی باشد.

اگر سیر تاریخ ادیان و بشریت رو دنبال کنیم، از بت پرستی و جسم پرستی و بعد در ادیان از یک کتاب هدایت محدود و نقش و بوم مسیحیت که با سحر و جادو یهودیت و معرفت و معنا و مفهوم و اخلاق اسلام به عنوان بهترین نعمت به بشریت و بالاخره خاتمیت و جاودانگی اسلام و آموزه های حیات بخشش، ورژن آخرش هست.

اذان مغرب شد ، و صدای دلنشین حی علی خیر العمل...... کاش همیشه به سوی بهترین عمل شتاب داشته باشیم.

دعا کنید که بنده و پیرو و درک کننده ی حرفها و آموزه های حیات بخش باشیم.

و مشکلات عزیزان از هر نوعش رو به بهترین وجه حل نماید، و از امتحانها سر بلند بیرون آییم.

باشد که چنین باشد

یا حق و یا علی مستدام باشید.

احساس و یک غزل

سلام

از بینهایت تنهایی و بعد وصال به پیشگاه نگاهتان آمده ام.

در این یک هفته که از عزیزان و گلهای بهشتی ام، دور بوده ام، جریانهای زیبای زیادی بر من گذشته است، از تنهایی به اوج رسیده ام، و عرفان و صمیمت و آشنایی با خوبان را به تماشا نشسته ام، و از دل و جان با کلام و اندیشه شان، عجین شده ام، و در فراق  و وصف همه دوستان و نازان زندگی حقیقی و مجازی یم، غزلی سروده شده است، که حیفم آمد تقدیم شما هم نکنم، اگر چه با عنوان نام دوست و عشق و راز و ترنم است، امید که در قاموس دیدگانتان ، پنجره ای به رویش بگشایید و در باغ اندیشه تان، تحویلش بگیرید، و از ستیغ گرم کلامتان بهره مندمان کنید.

بی مقدمه و بی پروا تقدیم می کنم، با اینکه غزل و شعر تنها پناهگاه دل تنها و پرشرارم هست.

 

غزلی با عنوان: رسیده ها

 

 گاه تغزّلم  اینک فرا رسیده است                            زیرا که صحبت والا  رسیده است

در باغ عشق فام شقایق وَشَم کنون                          عرفان و عشق، چه زیبا رسیده است

صبحِ نشاط و ترنم ز وصف دوست                           صدها حدیث عشق ز شبها رسیده است

با وصف شور و شعور و شراب لعل                           صدها حضور و خاطره اینجا رسیده است 

وصف  هزار دولت و شوکت شنیده ام                        صد  وصف ناب از رخِ زیبا رسیده است

طنز و طرب ز مستی نرگس فشان او                        در اوجِ  شور و شرارم، به ما رسیده است

شکر خدای بر همه داد و نداده اش                          در کنج فقر  دولتِ صد پادشاه رسیده است

فرخنده باد طلوع نگاهت به جان عشق                     گرمای مهر توست به دنیا رسیده است

مستانه سر ز خرابات کوی دوست                           عشق و عطش  همه  یکجا رسیده است

عرفان و ذکرو وصفِ دل آراییش کنون                      یکجا به آشیانه ی دلها رسیده است

« دست از طلب ندارم، صاحبدلان خدا را»                 اشکم ز دیدگانم، به دریا رسیده است

در کُنج گَنج عافیتم، زنده شد دلم                           از آه و چاهِ نفس، به الله رسیده است

عشقم، شرار و مستی و مدهوشی یم                         از پرده ها  به تماشا رسیده است

«عاشق» خیال مستی رویش، خجسته باد                  گیسوی مشک فام، به یغما رسیده است

این شعر و این شرار ز سرفصلِ  نام توست                  با نظم بی نظیر به لبها رسیده است

تقدیم هر چه دوست، همه هستی ام                        هستی خجسته باد ز والا رسیده است   

 

                                                                   یاحق و یا علی ........ مستدام باشید .

 

سرآغاز تکاپو در مبانی اندیشه ها

سلام و صبح تون عالی

و پر از لبخند خدا

روح و روان و لذت و لذت گرایی و فضیلت گرایی ، مطلوبیت گرایی، و خدا محوری، انسان محوری و ....... اینا مبانی تفکرات امروزه ی مکاتب مطرح جهان است، اگرچه مکاتب کوچک و بزرگ دیگری هم در این میان خودنمایی می کنند، ولی سر جمعشون به اینها می رسند، نمی خواهم بحث سنگین و فلسفی  خاصی رو مطرح کنم ، که نه در توانم هست و نه مجالش هست ، اگر چه گزیده و گلچین شده، و کلی گویی رو شاید خوب بلد باشم. پس تقدیم می کنم

ببینید عزیزانم، هر کسی در این وانفسای دنیای محدود و فانی به دنبال هدف و مرام و مقصدی در حرکت هست، همونی که به پوچی و نیهلیستی هم رسیده است، بالاخره به این رسیده است که هیچ چیز برایش مطلوب و ارزش مند نیست، بلکه هیچ و دیگر هیچ برایش مطلوب است، و اینکه سراغ دیگر گزینه ها غیر از هیچ نرود ، برایش مقصود است.

یادتون هست تو سوالات چهار جوابی شایدم کنکور ، بعضی سوالات گزینه هیچکدام بود، به هر حال فعلا این مقصود نیست، و آنچه می خوام با شما خوبان در موردش درد دل و صحبت کنیم، در انتخاب یکی از این گزینه هاست.

لذت گرایی محض، که همه چیز رو برای لذتش می خواهیم، و با یک شم لذت گرایی دنبال کارها و فعالیت هایی در هر مرحله از زندگی مون می رویم، حتی خدا رو هم که عبادت می کنیم، به خاطر لذتش و آرامشش مطلوب ما قرار می گیرد، پس اینجا خدا ملاک نیست، بلکه لذت ملاک است، و از دریچه مطلوب بودن لذت ، خدا هم لذیذ می شود.

مثلا گریه در مجلس امام حسین علیه السلام رو به خاطر لذتی که از حمایت از مظلوم و اعتماد بر شفاعت و آقایی آن حضرت هست بر اساس این مبنا می خواهیم، و برایمان لذیذ  و مطلوب می شود.

و فک کنم فضیلت گرایان که برای خودشان ارزش و خوبی مطرح می کنند، و در ساختار فضیلت انگاری یا فضیلت محوری حرکت می کنند.

همه چیز را به خاطر اینکه رنگ فضیلت مدعایی خودشون دارند،  قبول می کنند، معتقدند این کار، مثلا کمک به مظلوم، عدالت و... چون فضیلت هست، پس مطلوب ماست، البته در درجه اول کار به لذتش ندارد، حتی ممکن است در راه کسب فضیلت از لذت هم صرف نظر کند، و حتی حاظر باشد برای درک فضیلت عدالت و یا داشتن فضیلت عصمت و پاکدامنی از لذت های جسمی و جنسی دوری کنند و خودشون رو محدود کنند، و فشار غریزه رو به خودشون تحمل کنند، مثل بعضی راهبان مسیحی که تا آخر عمرشون ازدواج نمی کنند، که البته چون بر خلاف فطرت هست، و بر خلاف نظر سازنده اصلی جسم و جانشان هست، یک جاهایی به انحراف از نظر و مرامشون منتهی می شود.  

و دسته ی دیگر مطلوبیت گرایان هست، که این دسته رو بیشتر از مبانی انگیزشی اقتصادی وام گرفته ام، که می گویند، در هر فرایند و کار و عملیات اقتصادی و .... چقدر مطلوبیت گیرم می آید، و برای خودشان سازوکار اثبات ریاضی هم ترسیم می کنند که این کمیت مطلوبیت رو بر اساس یوتیل اندازه گیری کنند، و انجام پروژه ها رو بر اساس میزان حداکثر یوتیل و مطلوبیت به دست آمده پیش بینی و گزینش می کنند، که این هم برای خودشون عالمی و ساختار و سازو کارها و دنیای جالبی دارند.

و دسته دیگر که بر اساس محوریت مبانی و اصول رفتاری کارشون رو پیش می برند، انسان محوران یا اومانیسم هستند، که اصالت همه چیز رو به انسان و خواسته های انسانی می دهند، همانی که قرآن کریم از آن تعبیر به «من اتبعه هواه» می کند، یعنی هر چی دل انسان بخواهد و مطلوبش باشد، حتی اگر همجنس گرایی رو انسان دوست داشته باشد، چون منبع تصمیم گیری انسان و رای اکثریت آنهاست، به شرطی که به منافع دیگران لطمه نزند، این مطلوب است.

 البته این نظریه در خودش تناقضات و ابهامات خاص خودش رو دارد، که کدوم انسان ها ملاک است، و محدودیت تا کجا؟ مثلا الان اگر داشتن حجاب در فرانسه و برخی کشورها رو  چرا ممنوع می کنند، چون دسته ی از انسان ها دیگر می خواهد، و خواسته انسان های باحجاب، که اونها هم انسان هستند،  بر اساس دیدگاه اومانیستی و اصالت انسان خودشون   قبول نمی کنند.

یا مثلا این انسان کدوم انسان ملاک است، انسانی که قدرت دارد، و تبلیغات بالای می کند، و این ملاک قبولی رای اکثریت از کجا آمده است، و آیا اکثریت همیشه حق رو بیان می کنند، و اصلا عمقتر از اون ، اصلا حق چی هست؟

گلان خواننده ام، منو ببخشید، اینجا صرفا طرح بحث می کنم، و در یک تایم اوت زندگی که این نوشتار رو می خونید می خوام به گوشه ای از دغدغه ها و ذهنیاتم ببرمتون، صحبت از کارهای روز مره و خاطرات تلخ و شیرین یک طرف، و اینکه من چی کار کردم، و داداش و خاله ام و بچه ام و فلان عزیزم چیکار کرد در نوع خودش شنیدنی و جالب است، چون خواننده رو به فضا ذهنی و جغرافیایی و کیفی نویسنده می برد ، و با او هم ذات پنداری می کند، و در خوشیهایش خوش است، و در ناراحتی ها و مشکلاتش سهیم است، و احساس همدردی و همدرکی می کند، و دوست دارد که کمک کند.

 همون کاری که اغلب عزیزان و وبلاگ نویسان نازنین انجام می دهند، و به عنوان یک گزارش ناب با احساس و درج ریز و درشتهایش جالب و خواندنی هست، اما همش این نیست.  

از یک جایی خواندم که اگر با یک مرد صحبت کردی و او رو آگاه کردی، یک مردو آگاه کرده ای، ولی اگر با یک زن صحبت کردی و او رو آگاه کردی، یک جامعه رو آگاه کرده ای ، واقعا حرف قشنگی هست، زن و مادر مامن شکل گیری اولیه افکار کودکان وجوانان آینده و نسل جدید است، و به فرمایش بزرگان، از دامن زن مرد به معراج می رود، لذا صحبت من گویا چنین تقدیر شده که بیشتر با آینده پروران باشد، چون آن عزیزان لطف و عنایت خاص به نوشته هایم دارند و باعث دلگرمی و طرح مباحث مختلف و گاه بر خلاف ذوق و سلیقه شان کنم، چون من اینم و روحیات و احساساتم اینهاست.

ضمن اینکه در زندگی و درک زیبایی ها و لطافت ها و عشق و محبت هاست، ولی تفکر عقلانی و اصول و بنیادی که به عنوان یک نقشه راه و بینش و بعد گزینش مطرح می شود، نیز مورد دغدغه ام هست،  و دوست دارم دوستان نازم رو در این زمینه ها شریک کنم، و ازشون حرف بگیرم و ذهنشون رو قلقلک بدهم، که از این خبرا هم هست.

 و همش احساس که خیلی هم قشنگ است ،و یک بخش از زندگی و در جای خودش لازم و ضروری هست، نیست، و این می شود بیان از افکار و اندیشه ها، که در تضارب آن و رد و بدل کردن آن هر دو دو اندیشه داریم ،و بازی برد برد است، ضمن اینکه مردان کمتر استقبال می کنند، و دنبال مرام ها و دغدغه های ذهنی خودشون هستند.

از این جهت به خوانندگان ناز و با احساس و مومنم احترام و عشق می ورزم، چون مشوق من در درج و انتشار افکارم و دغدغه های ذهنی و بینشی و اندیشه ای منست، و از این میان همسر نازم که انشاء الله درساشو ادامه خواهد داد بیشتر و بیشتر هم مباحثم خواهد بود.

فک کنم پست طولانی شد،

ادامه صحبت در مورد نظر متعالی اسلام و مکتب اهلبیت علیهم السلام و در میان این مکاتب جهانی ، باشه برای مجالی دیگر

ضمن اینکه امروز شنبه است و باید به ورزش و فوتسالم برسم.

ممنونم از حسن توجه تون

خدایی و اسمانی و عاشقان خوبان و اهلبیتمون باشید و باشیم

یا حق  و یا علی ....... ادام الله توفیقاته ....... یعنی خدا توفیقات شما رو مستدام و ادامه دار کند.

 

درنگ تنهایی من

درنگ تنهایی من

 

روز جمعه است و می گویند روز پایان انتظار برای یک مسافری که در جزیره ای دور افتاده 1318 روز نه، بلکه سال، تنها مانده است، و منتظر فراخوانده شدن است.

جمعه روز عید امت پیامبر است، و جمعه روز نماز جماعت است، به امامت متقی ترین امام شهر.

جمعه رو دوست دارم به خاطر همه چیزش، به خاطر بوی تعطیلی و لم دادنش و بوی با هم بودنش

جمعه رو دوست دارم به خاطر فوتبال و بازی های بچه گانه اش، و مسابقاتی که درش انجام می شود، از فوتبال مسابقات محله، تا کشتی با چوخه عصرش و .... که همه در کودکی گذشته است و یاد و خاطراتش مانده است.

جمعه رو امروز هم بعد از شش روز انتظار به من داده است، و کاش در جمعه ای وجودم موجود باشد که خوبترین عزیز و مولایم بر کعبه تکیه داده است، و صدای انا مهدی اش در سراسر عالم شنیده می شود.

دوستانم و عزیزانم با همه داشتن هایشان، که دارمشان و به داشتن شان دلشادم، اما در این جمعه از وجودشان دورم، و آشنایانی که در مرام و فکر و اندیشه و احساس با هم شریکم، خدا یار جانشان هر کدام در تکه ای از سرزمین پهناور خداوند، با جغرافیای انسانی و فیزیکی و احساسی شان حضور جاودانه دارند.

امروز کانالهای تلگرام رو مرور می کردم، به نیت درک یک جرعه معرفت و دانایی. البته کمی هم سرگرمی و خبرگیری.

اما آنچه در پایان نصیبم شد، تصریح کمی به این نکته که انسان موجودی عجیبی هست، و هزار توی عشق و معنا را باهم دارد، و عشق و احساسش آنقدر جوشان و مستعد و با طراوت است، که شمه ای از خداوند بی همتا می توان خواندشان.

و این حقیقت دارد که خزانه ی روح خداست، و این واقعیت است که این انسان از فرشته ها بالاتر است، و در عین حال آنچنان خنگول و به قول حسنای عزیزم تینگول است، که از کبر و حسد و حرص و ولع و شهوت و شهرت، سر از پا نمی شناسد، و در این طرف منحنی عمودی کمالی، حضیض و ذلت رو نیز پذیرا می گردند.

تنهایی من برای این لحظاتم نعماتی با خود به همراه آورده است، که در جمع نمی توانستم درکش کنم.

به این نتیجه رسیده ام، که با این همه فخر و غرور به داشتن های عزیزان از جان شیرینترم، یک روز تنهای تنها خواهم ماند، که دستم به دست خیر همه کسان خواهد بود. و در دنیایی از سکوت و ناله های گوش خراش، باید منتظر و منتظر و منتظر باشم. و آن روز دردناک است که هیچ عایدی به حسابم هم نداشته باشم، و همه کارتهای بانکی ام مسدود و حسابهایم مسدود و پرونده ام مختومه شده باشد. وای از آن تنهایی و نداری.

عزیزان ببخشید نوشته ام رنگ غریبی و هر چی شما اسمش رو می گذارید می دهد، ولی همه چیز شادی و تفریح و خوش بودن نیست، لحظاتی باید درنگ کرد، با ابزار تنهایی و در گوشه ای از تفکر کده، که یک ساعت تفکر در حال و روز و آینده، از عبادت هزار سال بهتر است، چون مسیر رو عوض می کند و شارژ روحی و عزمی و انگیزشی برای دویدن و تغییر و تصحیح جهت و فعالیت است.

یک زمانی باید از روند پر طپش زندگی، به خودمان تایم اوت داد و در رفتار و اعمالمان در ادامه ی مسیر، با کمک مربی کارکشته بین المللی مان، تجدید نظر کرد، و حتی جای گیری مون رو باید عوض کرد.  

( این اصطلاح رو از مسابقات والیبال جهانی وام گرفتم و به یاد آن سری مسابقات تیمهای قدر افتادم که اگر تیمی در روند بازی نتیجه نمی گرفت و از حساب امتیازات عقب می افتاد، مربی تایم اوت می گرفت و بیرون زمین شاگردان والیبالیست رو جمع می کرد، و کلی سرو صدایش بلند می شد، که مثلا داره پند و تاکتیک یادشون می دهد.)

جهان همه پند است و اندرز، و این ماییم که پند بگیریم و چقدر کم است، پند گیرندگان، فاعتبروا یا اولی الابصار.

به خودم قول داده ام که پست هایم خیلی طولانی نشود.

یک نکته آخرو بگم و التماس دعا

دوستان، عاشق خوبی ها باشیم و باشید، که از خوبی کسی بدی ندیده .

تجربه به من که در دهه ی چهارم عمرم به سر می برم، به ثابت کرده است، که هر گاه در مقابل ناملایمتی بعضی نادانان و ..... اگر اندیشه و بردباری به خرج داده ام، هم همان زمان و هم برای آینده بزرگ شده ام، هم در بین کسان و بینندگان و مردم و هم در درون خودم صاحب ارزش و احترام و آرامش شده ام.

یک حدیث هست که می فرماید: خوبی و گذشت شما در مقابل بدخواهانت، ( خطای سهوی یا از روی جهالت ادمای ضعیف و کم شخصیت)، برای آنها سنگین تر از بدی کردن تو به آنهاست، و انگیزه ای برای اصلاح آنان خواهد بود.

گلهای خوب خداوند، بیاییم وقت یک حدیث و حرف بزرگی رو می شنویم اول درش خوب تامل کنیم و بفهمیم و بعد تا می توانیم بهش عمل کنیم.

من یک مجموعه از فایلهای حدیثی همراه با عکس دارم که دوستان، اگر خواستن در سکرین سرور و پشت زمینه دسکتابشان بزارند، که با فرصت های اندک بخش بزرگی از آنها مرور می شود.

تا باشد که خدایی و عامل به حرفای قشنگ خوبان باشیم

یا حق و یاعلی

مستدام باشید و سعادتمند

 

تنها در حرم، به یاد مولایم

سلام

صبحتون عالی و زندگی و بندگی تون متعالی

دومین روز تنهایی من در درم دشت کاشانه را در حالی آغاز می کنم، که سیستم خواب و استراحتم یک کم جابه جا شده.

آخه فرشته ها که تو خونه نباشند، هیچی سرجاش نیست. اهل دلا می دونند که چی میگم.

گل قشنگ زندگی ام، دیشب پیامکای عاشقانه و دلتنگی هاشو البته از عصری فرستاده، و تلفنی هم کلی صحبت و احوال گیری و ....... ، و اینجا بود که مدیریت مردانه و تکیه گاهیم گل کرد، و بر احساسم غلبه کردم، ضمن یک کم همراهی، پیام دادم گل قشنگم از الان( یعنی روز دوم) صحبت دلتنگی نکن، که مبادا خانه خواهرا و خواهر زاده ها بهت خوش نگذره.

و دیگه اینکه منو هم بی طاقت مینی و مثل دیشب می زنم بیرون و پیش خواهر آقا رضا( علیهما السلام) میرم و کلی هم صحبتی و راز دل و احوال دل و کلی صحبت های عاشقانه ی مودبانه ، و خوشحال از اینکه گنبد طلایی و گلدسته های  قشنگ حرمش از افق هر کوچه و خیابانی هویداست، و چشم و جسممان رو نورانی می کند.

دیشب بابت یک معامله و کار ضروری از خانه و پشت لبتابم بیرون کشیده شدم، و رفتم و رفتم در صحن و سرای ولی نعمت قم، و کنار ضریح و شبستان مصفایش، چه صفایی داشت دیدن عربهای عراقی شیعه که با تیپ و قیافه های عربی و برنزه شده، در صحن و سرا و شبستانهای حضرتش برای خودشان قرآن می خونند( منظور عربی صحبت می کردند و بعضیا فک می کنند، که قرآن می خونند)

راستی این جک و شنیده ای که طرف رفته بود، عراق و بایک راننده دعواش شده بود، وقتی برگشته بود، چه تعریفی از عربا و مردم عراق نمی کرد، میگفت؛ من با راننده دعوا می کنم و فحش میدادم، ولی او در جوابم قرآن می خوند.

ولی از حق نگذریم حماسه و حماسه های اربعینی که مردم شیعه و مخلص عراق در پذیرایی از 22 میلیون زائری اربعین حسینی، هر ساله خلق می کنند، در نوع خودش برتر از رکوردهای گینیس هست، که متاسفانه در جهان پر از رسانه و هیاهوی امروز به خاطر منفعت ها و سانسورها، انعکاس چندانی نمی یابند.

یادم هست یکی از اساتید موسسه که در تمجید از قومیت ایرانی و ایرانیت ید طولایی دارد، وقتی از عراق برگشته بود، با یک شور و حال عجیبی از پذیرایی گرم موکب های حسینی از زئران از جمله از خودش ، پشت تریبون سخن می راند، که به این مردم  و اخلاص نابشان از صمیم جان آفرین گفتم. خدا اجرشان بدهد.

این کار مخلصانه مردم عراق مخصوصا در اربعین حسینی ، یک شمه و نمونه از حکومت و حاکمیت امام زمان علیه السلام را در دل زنده می کند ، که آنزمان هم مردم همین طور خالصانه و داوطلبانه و با شور و عشق به خوبیها و فضیلت ها و دفاع از ارزشها  و خوبان، مال و سرمایه و حتی جان نثار می کنند.

و حقا که چنین است. کاش مهدی فاطمه زودتر ظهور کند که خیلی و اصلا همه گرفتاری ها و دلتنگی های ما و همه ی مردم، به خاطر غم غربت و تنهایی آن مضطر و غمگین دوران است، و این از اوج مظلومیت آن مولاست، که در طی هزار و خورده ای سال از تولدش، تا به امروز  حتی 313 یار و یاور مشفق و همراه ندارد، که مقدمات ظهورش را فراهم کند.

کاش وقتی صبح از خواب بیدار می شویم، اول نگرانی و دغدغه مان این باشد که امروز هم منجی دوران و عزیز دل ما ظهور نکرده است، و کاش یک سلام بدهیم که آقای خوبم صبحت بخیر .. قول میدم آدم خوبی باشم و دلتو با کارام نشکونم، تا ظهورت بیشتر به عقب نیفتد....

کاش چنین باشد......

اللهم عجل لولیک الفرج ........

امام زمانی و خدایی باشید

یا حق و یا علی

دغدغه و صحبت از صحبت دوستان عزیزم در وبلاگهایشان یادم نرفته ، می خواستم در اون مورد بنویسم، ولی یاد قشنگ محبوب آمد و توصیه به خوبی و معامله با خدا و آنچه خودتان بهتر می دانید......

می دانم انشاء الله مستدام هستید در راه حق و خوبی ها و زیبایی ها.

ارزنده و سرزنده و باشکوه باشید.

 

همه خودستایی های من

همه خودستایی های من

 

سلام و سپاس از مردم چشمان نازتان که میهمان خودستاییم می گردید!

تنهایی چه سنگینه ، اگرچه پر از سکوت و سمپاته( اینو معنی دقیق شو حقیقتا نمی دونم، فقط گفتم که بگم این کلمه به گوشم خورده )

از گلهای زندگی ام و از بقیه چیزایی که دلتنگی رو بیشتر می کنه فعلا چیزی نمی نویسم، باشد در پست دیگر و فرصتی دیگر.

 

بلاگهای بعضی دوستان رو خوندم، جالب و جذاب و خواندنی بودند،  با شادی شون شاد و با ناراحتی و کسالتشان ملول، و آرزو کردم که سوپر من بودم و می تونستم ، همه شونو از غصه و گرفتاری نجات می دادم.

در این پست و در این کنج عزلت می خواهم از خودم بگویم اگر چه انجامش خیلی سخته!

اما هر چی بادا باد بگذار کمی خودستایی کنم.

می گویند موجودی ؛ آرام ، متین،  منطقی ، عاشق و گرم  و احساساتی هستم و یک نمه طبع شعر و شعر دوستی هم دارم، که حتی این شعر بیدلی رو تقدیم حضورتون می کنم :

امروز نوبهار است‌، ساغرکشان بیایید

گل‌، جوش باده دارد، تا گلستان بیایید

آغوش آرزوها از خود تهی است اینجا

در قالب تمنّا خوش‌تر ز جان بیایید

 

مرامم محبت و عشق ورزیدن است، به همه خوبان و عاشقان و نازنین نان، و همه گلهای خوشبوی باغستان زندگی و بندگی، به فرشته هایی که برای آرامش و شادی و شادابی ما به زمین هبوط کرده اند، به همدمهای ظریف و مهربونی که از بهشت بعد از تبارک الله احسن الخالقین شنیدن از زیباترین زیبای مطلق، برای آرامش و نوازش و آسایش و محبت و مودت قلبی ما قدم رنجه کرده اند، ریحانه هایی که عطر معطرشان، به چمنزار عاطفه و سرزمین قلب های پرطپش ما، مرحم و آرامش و ناز و لطافت می بخشند.

سرور و شادمانی و نشاطم در نشاندن، لبخندی بر لبی و کمک ناقابل و یارخاطری برای همه  گلها و غنچه های قشنگ روزگار هست.  که می دانم خالق زیبایها و محبت ها آن را می بیند و ارج و اجر می دهد، و لبخند رضایت می افشاند.

 اوه راستی داشت یادم می رفت که بگویم ؛  

خوشبختی در مرام من

لذت بردن از داشته هاست ...

خوشبختی یعنی

قلبی رو نشکنی ...

دلی رو نرنجونی ...

آبرویی رو نریزی ...

خوشبختی یعنی

دیگران را

برای خودشون ...

برای خواسته هاشون ...

دوست بداری ، مهر و عشق بورزی!!

 

 چون این روزها استفاده از تکنولوژی های بروز تر ، بیشتر مورد استفاده در ارتباطات هست، من هم که عاشق استفاده از بهترین ها و ابزارها و فن آوری ها هستم، با توجه به ابتکار دوستان، آیدی تلگرامی ام رو می گذارم، تا اگر رهگذری و عزیزی و دوست صمیمی قابل دونست، با گپ و گفت صمیمانه و دیالوگی پذیرایش باشیم.

این آیدی تلگرامم هست، به شرط حیات و توان در خدمتیم ، از صمیم جان با سراپا اشتیاق و انتظار

qomic@

و اگر نشد شاید قسمت نیست .

 یا حق و یاعلی ......... مستدام باشید و خوشبخت.

برای دلم و تنهایی ام از دلم و تنهایی ام

برای دلم

سلام

صبح دل انگیز تابستانی تون بخیر و شادمانی

سلام و تحیت و سپاس بر آن خوبانی که مثل میرداماد اعظم در کنج حجره، دختر شاه فرار کرده و آرایش کرده، شرف حضور دارد، ولی او به خاطر اعتقادش انگشتانش را با شمع می سوزاند که طعم عذاب آتش را بهش بچشاند تا در این شب پر آشوب به دختر شاه پریان شاه نزدیک نشود، و او طلبه ای است که به خاطر خدا امانتداری می کند و به خاطر خدا و عذاب آتش بر گناه خیانت، غلبه می کند، و خدا هم خوب پاداشش رو پساروز می دهد، و او ملقب به میر داماد می شود. و همان دختر با افتخار و عزت همسرش می شود و چاکران و غلامان در خدمتش ، و عزت و احترامش دو چندان ، چون به عزت مندترین موجود واجب الوجود وصل می شود.

این را به خاطر این گفتم که انسانها در شرایطی قرار می گیرند که مورد امتحان الهی قرار می گیرند، چی میگی ، همیشه در شرایط امتحان  و آزمایش هستند، و هر لحظه به نسبت جایگاه و موقعیت شخص در مقام امتحان و آزمایش است و هستیم.

این ها را برای این گفتم که یک و نیم ساعتی هست که در خانه ی رویایی و پرخاطراتم تنها هستم، و به قول یکی از دوستان در خانه خالی چه افکاری که به سراغ آدم نمی آید، و خودم را به تزیین و مرتب کردن( البته نه چندان زیاد) مشغول کردم، و مروری بر اخبار روزمره تکراری و نیم نگاهی هم به تحقیق که متاسفانه خودش نوشته نمی شود، و بالاخره دست بر کیبور می برم که برای دلم و تنهایی ام و از دلم و تنهایی ام بنویسم.

عزیزان و آینده داران زندگی ام و همسر عزیز و صمیمی و مهربانم و مادر رنج کشیده و مهربانم با پژو دربستی معارف وند رفتند به تهران و کلین، در میان کشته زاران و به قول مثل معروف خانه خاله و راحتی و تفریح.

 گلهای قشنگم از شیشه ی عقب با عشق و اصرار تا آخرین لحظاتی که چشم و دیده کار می کرد و رخ پیدا بود دست تکان می دادند ، و حسنای نازم که دلداری ام می داد که شما را هم می بریم، و بعد موقع رفتن با مامان و بچه ها می گفت که ما می ریم زود بر می گردیم تا باباجون تنها نمونه .

وای این بروجک چی قدر شیرین زبونه، می دانم تاثیر قرائت قرانی هست که در ایام بارداری مامان مومن و پرتلاشش برای شیرین زبانی اش قرائت و تلاوت کرده است.

به هر حال رفتند قشنگای زندگی ام، و من مانده ام یک دنیا خاطرات و یک دنیا دغدغه ی و دوستانی که نمی دانم در این تابستانی به چه کاری مشغولند؟

راستی امروز هم سالن فوتسال دارم، بروم و تنی به بازی و ورزش و جست و خیز بزنم، و آغاز کنم تنهایی یک هفته ده روزی رو ببنیم خدا چی رزقهای من لایحتسب هایی برایم مقدر کرده است.

به خدایم و پاداش و عنایتش و به بزرگی و عظمت و حکمتش ایمان دارم، می دانم که اگر من بنده ی خوبی باشم و رضایتش و شریعت و حدودش رو رعایت کنم ،خدا نازم به بهترین شیوه و روش و استادانه هوایم را خواهد داشت، و صد البته در سختی های امتحانات زندگی هم کمکم می کند. به شرطی که من سیم دلم به نیروگاه عظمت و قدرتش وصل باشه ، و البته اگر هم وصل نباشد، خودش وصل می کند ،چون می دانم که خیلی دوستم دارد.

بین خودمونیم تنهایی هم یک جورایی لذت هایی دارد، مثل اینکه شما الان مطلق العنانی و این فضای وسیع و اتاقها و تمام فضای خانه ازحیاط و حمام و اتاقها و ..... در تصرف تست، اگر چه به عنوان پدر قبلا هم در تصرف من بوده است، ولی اینکه در نوع استفاده و نوع گشتن و نوع رفتار و وو رفتارهای مختلف کاملا آزادی ، یک لذت و تنوع دیگری دارد.

فدای خوبی خوبان و فدای قلب های بزرگ که همیشه برای همه دوستان و عاشقان جا دارند.

صحبت خاص دیگری نیست، اگر حوصله بود باز هم خواهم نوشت ولو اینکه خواننده ای نداشته باشم... که انشاء الله دارم.

دوستان نازم دوستتون دارم فداتون بشم ....... منتظر نظراتتون هستم

یا حق و یا علی مستدام باشید

درنگی در آنات همراه با ورزش

سلام

عصرگاهی روز شنبه را در حالی آغاز می کنم که گل قشنگم، شیرین هلویم با چای عصرانه و لبخند و مهر و محبت نابش وارد اتاقم می شود.

گل نازی که جوره (نظیر) نداره، گل قشنگی که بی همتا و بی نظیره

سالن فوتسال همراه با بچه های ناز و مودب موسسه، حسابی چسپید، فقط اینکه یک کم ماه مبارک کفشهای نازی که دلدارم برام خریده بود، در اثر اشتباه استراتژیکی که برایمان در انتخاب جایگذاری و جای دهی کفش ناب برایمان پیش آمد، در گرمای طاقت فرسای قم آنهم در داخل پوششی که محفوظ از گرما بود، در حدود دو هفته ای در معرض غیر مستقیم آفتاب در سکوچه ی مشرف به حیاط قرار داشت.

در این چند هفته ای که در زیر برنزه شدن آفتاب قرار داشته و داریم، معنویت ناب و تجربه ی سترگی رو درک کرده ایم، که در نوع خودش برای خودمان بی نظیر است.

گلهای قشنگم از دل و درک که برایتان بگویم اینکه:

درک زیبایی ها و درک خوشبختی واقعیت هایی هستند که نیاز به فکر و تفکر و درک بالایی دارند، هر کسی با هر گیرنده ای نمی توانند کیفیت زیبایی رو درک کنند، چطور گیرنده اچ دی ، کیفیت بالاتری رو ضبط و پخش می کند، ذهن و گیرندگی ما هم باید این توانایی و قابلیت رو داشته باشند، که بهترین ها رو به بهترین شیوه بگیرند و درک کنند و بعد پخش کنند.

قرار گرفتن در معرض موجهای معرفت و معنویت و زیبایی و درک و ضبط آنها و حفظ و بعد پخش آنها واقعا قابلیت و توانایی بالایی می خواهد که می توانیم اول خوب درک کنیم، و بعد آنها را به زیباترین شیوه منتقل کنیم.

دنیای زیبایی داریم، خدای مهربون و با حکمتی داریم، و همه چیز عالیه است، به شرطی که ما به همدیگر ظلم نکنیم، و از حدود الهی تجاوز نکنیم

به شرطی که ما انسان باشیم و انسانیت و زیبایی فطری، و فضایل اخلاقی و قشنگی و  خدایی بودن و خدایی شدن رو رعایت کنیم و به کار گیریم.

به شرطی که ما خوب باشیم و زیباترین کارها و زیباترین و قشنگ ترین رفتارها رو در زندگی مون به کار بگیریم.

خدای خوبان رو با تمام خوبیها و زیبایی هایش درک کنیم و بتوانیم بنده و بهترین باشیم، برایش و برامون.

خدای مهربان رو شاکریم به خاطر تمام زیباییها و لطافت هایش ، به خاطر جمالی که در طبیعت لطیف زنانه و نازدانه ها گذاشته ای و جلال و جبروتی که در فطرت و سرشت و وجود مردان و پاکان قرار داده ای.

خدای را به خاطر همه چیزش شاکرم

گلهای زندگی ام قرار است، یک مسافرت کوتاه مدت در حد یک هفته ای به خانه خواهر نازنینش برود، و این حقیر می خواهم که در خانه و آشیانه ی چهار اتاقه و قالین سرا و معبد رویاها و خاطرات قشنگ زندگی مان بمانم و به تفکر و تامل و درک معنویت بیشتر برسم، می خواهم که اونها خوش باشند و من هم به کارها و برنامه های خودم برسم. ( به شلوغکاری ها و بازیگوشی هایم)

ولی این دم رفتن نازنین های زندگی ام، کمی دلم می گیرد و حس غریبانه ای به خود می گیرد، اونم ندیدن همه هستی و داشته های زندگی ام ، می دانم در این یک هفته خیلی برایم سخت خواهد بود.

چشمان حسنا و صحبت های قشنگان زندگی ام، و مهر کریمانه همسر ناز و بی نظیرم ، همه و همه می دانم دلتنگم می کنند، اما به خاطر خوشی و تنوع هم که شده ، بگذاریم که خوش باشند و بعد از مدتها تنها و در دهکده ی خاطراتشان خوش باشند.

این نوشتارم کمی طولانی شد، اما برای عزیزان و دوستان سرزمین وبی ام، آرزوی موفقیت می کنم، چندین و چند روز است که خبری ازشون ندارم.

خدا کند که حالشون خوب باشد و در تعطیلات عید سعید فطر و .... در کنار عزیزانشان و مسافران راه دورشان ، خوش باشند  و شادکام و سعادتمند و سربلند و سلامت.

یا حق و یا علی

بهترین ها رو برایتون و برایشون و برایمون آروزمندم......

 

همه دعاهای قشنگم

همه دعاهای قشنگم

سلام این ادامه پست عید و بازدیدش هست، چون خیلی طولانی می شد ، دو قسمتش کردم. باشد که قبول افتد

رسیدیم به اینکه دعا کنم براتون، که این دعا خواستن قلبی هست، که در دستگاه رصد کننده خدا و فرشتگان حسابرسش هست،

دعایم این است، که رزق من لایحتسب ، همیشه نصیبتان باشد. رزقی که گمانش رو نمی کنید، و سورپرایزتان می کند، و هدیه ای است از جانب زیباترین معبود و هدیه دهنده هستی.

آنجا که می فرماید: و من یتق الله یرزقه من حیث لایحتسب.............. و من یتوکل علی الله فهو حسبه.  

اگر زرنگ باشید می دونید که وقتی رزق من لایحتسب نصیبتان می شود که پرهیزگار و محبوب خدا باشید، و این چقدر زیباست برایمان و برایتان.

این آیه قشنگی هست که همیشه تکیه دلم هست، و در کیمیای بعد از نمازهای واجب تا بتوانم می خوانم

حرف از کیمیا آمد، بگم که بدونید: کیمیا تعقیبات نماز های واجبم هست، که متشکل از : خواندن آیه الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها، سه تا ( قل هو الله، صلوات و آیه من یتق الله یرزقه من ......... ) هست، که به فرموده یکی از علماء عارف، از داشتن علم کیمیا برایمان بهتر است. علم کیمیا ، علمی که بتوان باهاش هر چیزی رو تبدیل به طلا کرد.

پاینده باشید و کمیایی.........

خدایا من چقدر خوشبختم که تو را دارم، و یادت همنشین دلم هست.

خدایا شکرت به خاطر همه داشته هایت، و بدی هایی که نداشته ام.

دعای قنوتم بیشتر این آیه است، که می فرماید: ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا..... خدایا قلبم را از هدایتی که نصیبش کرده ای، منحرف نکن.

واقعا نعمت بزرگی هست، که قلب آدم به یک چیزی خو بگیرد و قبولش کند و هدایت به او کار و عقیده پاک و خدایی بشه، و خدا هم بر او ثابت قدم بداردش، و از اون هدایت برنگرداند.

این پست تا بیشتر طولانی نشده ، به پایان رسانم این دفتر           حکایت همچنان باقیست.

یا حق و یا علی مستدام و پاینده باشید.

خدایا چنان کن سر انجام کا ر                   تو خشنود باشی و ما رستگار

آسمانی و پر از نگاه خدا باشید

 

 

 

عید سعید و دید و بازدیدش


 

سلام

دیشب در خدمت، پسر عموی ناز و خانواده  بودم، شب خوبی بود، بعد از مدتها دوری و مشغله ها، این ایام مغتنم است که در کنار هم و روبرو و در مجلسی صمیم و ناب ، چشم در چشم و دیده در دیده گپ و گفتی دوستانه و مشفقانه

ایام در گذر است، و لحظات و درد دلها و تحلیلها و دغدغه ها از اوضاع و احوال جهانی، و منطقه ای و خانوادگی و .... فراوان است، و کمی به حکمت این حدیث پی می برم که صله رحم تزید فی العمر. صله رحم باعث طولانی شدن عمر می شود.

و می دانم که خیلی از حکمت های دیگر آموزه های قشنگ این نعمت تمام الهی رو نمی دانم ولی آرزو دارم که بدانم و ایمان بیاورم ، که ایمان به غیب و اقامه بندگی و اطاعت از قشنگ ترین عالم ، آرزویم هست و مرام و انشاء الله توفیقش رو داشته باشم.

در شروع ماه شوال و تعطیلات تابستان نود و پنج برنامه های مسافرتی خاصی رو در نظر دارم، که رفتن به مشهد و هرات و ... در لیست هست.

پدر هنوز از مسافرت بر نگشته و بردار هم با زبان آلمانی دست و پنجه نرم می کند، و دنیا و آرزوها و مرام و مقصد خودش رو دارد.

حدیث نازم آمده کنارم ، می پرسه که این داستانه ، یا چیه؟

میگم خاطرات روزانه است، و امروز جمعه رو با دعای سمات پخش شده از ماذنه ی مسجد، به پایان می بریم.

نکات ارزشمندی در صحبت های دیشب با پسر عمو مطرح شد که واقعا برام قابل استفاده و جالب بود، صحبت هایی از چالشهای ساختاری و تصمیم های موردی افراد و سرنوشت مردم و شیعیان و تذکرات و مسائل امنیتی و ثبت اندیشه ها و ...

از عالم اخبار داخلی و خارجی خبر خاصی که قابل عرض باشه ، نیست جز اینکه یک پالایشگاه پتروشیمی بندر امام در خوزستان دو سه روزی هست که آتش گرفته است، و هنوز خاموش نشده است، و 250 نقد کشته شدن انسانهای مظلوم در بغداد توسط مزدوران صهیونیزم و بدنام کنندگان اسلام، و تعداد دیگری هم زخمی از خبرهای دردناک این روزهاست.

نگین زندگی ام، آمد کنارم با چای و کلوچه به دست، میگه خیلی وقته کنارت ننشسته ام، لبخند و نگاهی در چشمان سیاه و قشنگ و مهربونش می کنم، و با نگاهی خریدارانه ور اندازش می کنم، نگاهی به نوشته ام می کند، و ماهیچه بازوی دست راستم رو که روی میز سفید وایت بردی ام هست، می بوسد. گرمای لبانش رو احساس می کنم.

به نوشتن ادامه می دهم، می خواهم داستانی بنویسم و از توصیه و توصیف پسر عمو یادم می آید که وقتی حرف از ماندگاری تحلیلها و افکار و صحبت های سازنده شد، و به فیلم سازی و داستان نویسی اشاره کردم، به اهمیت داستان و استفاده از هنر داستان نویسی اشاره و تاکید کردیم.

هلن زندگی ام ، هنچنان کلوچه خشخاشی- کنجدی میل می فرماید، و به ال ای دی هم نگاه می کند، و همچنان نگاه به نگاهم می دوزد، و....   و در گوشم همچنان زمزمه محبت می کند.

یک کم خطبه های نماز جمعه رو گوش دادیم، سخنانی که به فارسی و عربی بیان شد، که در نوع خود مهم و قابل توجه امت اسلامی می باشد.

خدایا چنان کن سر انجام کا ر                   تو خشنود باشی و ما رستگار

آسمانی و پر از نگاه خدا باشید

شریکتان می کنم


امروز با مرور برخی وبلاگها و سایت های فرهیختگان و اساتید به نکات قشنگی رسیدم ، که برخی از اونها رو در اینجا تقدیم می کنم.

1= طوری حرف بزنید که طرف رو با خودت همراه کنید، نه اینکه تحریک کنید که جوابتون رو بدهد.

2-  هر چه برای خود می پسندید در همه ی عرصه ها برای دیگران هم بپسندید.

4- ایران کهن و ایران باستان شامل همه ی سرزمین های ایران کنونی و افغانستان و تاجیکستان و قسمتهایی از آسیای میانه و .... هست، و مربوط به قلمرو زبان فارسی هست، مشاهیر آن را نباید به یک نقطه خاص آن سرزمین پهناور ، مصادره کنیم، که این خود باعث کدورت و به کار بردن یک نام در دو معنا می باشد.

5- لحظات افطار نزدیک است، و التماس دعا

 

یا حق و یا علی

مستدام باشید.

سلام بر مادران

 سلام بر هر چی مظلومیت است، و انتظار و امتنان از عزیزترین کسانی که دوستشان داریم. و می بایست مرحم و یارمان باشد

آیه قران هست که می فرماید: لَا یحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا(النساء/148)

خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیهای دیگران را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست.

این آیه شریفه که راهنمای زندگی و در ارتباط با بیان بدیها و مسائل اجتماعی و حتی خانوادگی هست، خیلی قشنگ تکلیف ما رو نسبت به نحوه ی برخورد و گله و نقد رفتار دیگران، مخصوصا در صورتی که از جانب رفتار دیگران ظلم و ستم و یا حتی بی ملاحظه گی و بی مبالاتی صورت گرفته است، بیان می‌کند.

یادم می آید این آیه اولین بار خطاب به رئیس موسسه، نسبت به اجحافی که صورت گرفته بود این آیه رو نوشتم، واقعا به موقع و با معنی است، و می تواند در مورد کلیه رفتارها و گلایه ها  و انتقادها و .... کاربرد و مصداق داشته باشد.

یکی از مباحثی در مورد بیان اختلافات با اهل سنت در مورد وقایع تاریخی و مباحث خلافت و مباحث ظلم هایی که اهلبیت از جانب مخالفین آنها که متاسفانه از مدعیان صحابی راستین پیامبر هم هست، سیره و روش اهلبیت این بوده است، که حتی مولا امیرالمومنین سفارش کرده است که اصل بیان واقعه و حادثه رو با زبان نرم و منطقی و جدال احسن بیان کنید، از توهین و افتراء و ... پرهیز کنید. مبادا برای ما اهلبیت باعث سرافکندگی باشید، و باید که باعث سرفرازی باشید.

به هر حال نکته صحبت بر روش صحبت با روش محترمانه و مستدل و عقلانی می باشد، ولی تاکید بیشترش بر گفتن درست و اصولی و مبتنی بر واقعیات هاست.

در زندگی زناشویی هم ، یکی از اصولی که می بایست رعایت بشه، صحبت محترمانه و تفاهم و هم فکری و با توجه به واقعیات صحبت کردن است. و نگفتن و فروخوردن به نظرم دردی رو دوا نمی کند، و تکرار با روشهای مختلف و در عین حال مسالمت آمیز می تواند کلید راه باشد.

دیگر اینکه با هنرمندی می بایست دغدغه های و شرایط فرهنگی و اخلاقی و سایر ویژگیهای رفتاری طرف مقابل مخصوصا همسر رو باید در نظر گرفت، و صحبت و طرح توقعات را بازهم تاکید می کنم با صمیمت و محترمانه بیان کرد.

مخصوصا از جانب خانم ، که با روحیه ظریف و ظرافتهای خاص زنانه می بایست دل مرد و مرام رفتاری مرد را به دست آورد، و به این نکته هم توجه کند، که در زندگی مشترک همان طوریکه زن دنبال محبوبیت است، مرد هم دنبال مقبولیت است، و در طرح مسائل و مباحث مورد اختلاف و توقع به این اصل باید توجه کند، و مرد احساس نکند که به مقبولیتش لطمه وارد می شود، یا اینکه اگر مقبولیتش تقویت بشود، بیشتر زمینه تسلیم و مدارا و رفتار مطابق توقع خانم رو رعایت می کند.

من فکر می کنم در خانواده هایی که خانم درآمدی در اثر اشتغال بیرون از منزل کسب می کند، که خیلی هم به نظرم پسندیده است، ولی ممکن است، اینجا مرد احساس کند که خانم با استقلال مالی پیدا کردن، دارد به مقبولیت او لطمه می زند، در نتیجه ضمن اینکه از آن درآمد برای تامین مایحتاج خانواده نمی تواند بگذرد، ولی به سادگی هم حاضر نیست، غرور مردانگی اش رو و آن روحیه مقبولیت طلبی اش رو به راحتی از دست بدهد.

اینجا ظرافت خاص زنانه ضمن رعایت احترام ، و انجام هنرمندی های فرشته گونه ی زنانه ، این اطمینان رو به مرد بدهد که او رو قبول دارد، اما انجام برخی کارهای منزل نه تنها مقبولیت و اقتدار مردانگی کذایی او را در یک جامعه نسبتا مرد سالار کاهش نمی دهد، بلکه او را بدل به انسانی با قلب رئوف و بزرگواری می کند که نسبت به ظرافت همسرش هم توجه دارد، و هم در جای خودش اقتدار مردانگی اش رو به همراه دارد.

و این مسائل بازهم تاکید می کنم با هنرمندی و ظرافت و مهربانیت زنانه می بایست گفته شود، چون هیچ نیرویی نیرومند تر از محبت نیست. ضمن اینکه تحمل تنها، و عضه ها رو در دل تلنبار کردن هم ضمن آسیب رساندن به روحیه و اعصاب ظریف زنانه، باعث بدتر شدن اوضاع عاطفی بین همسران می گردد.

و این را هم اضافه کنم، که سردی رابطه و عدم آموزش صحبت و گفتگوی محترمانه به فرزندان در هر سنی، عواقب نابهنجاری در زندگی آینده فرزندان هم خواهد داشت،  و از جمله داشتن استرس در سن بارداری برای روحیه فرزند نیز آسیب زا می باشد.

همسر در زندگی نقش پشتیبان و آرامش دهنده و تامین کننده آرامش از بیرون رو می بایست داشته باشد، و خانم در خانه مدیریت آرامش درونی و عاطفی بین همسر و فرزندان رو به عهده دارد.

غیر از این باشد با خدا معامله کند، و به خاطر خدا و آسایش آینده فرزندان تحمل کند.

مستدام باشید، و سعادتمند.

بهترینها رو براتون آرزومندم

به داشته ها بیندیشید و قدرش رو بدونیم

یا حق و یا علی

درنگ در یک هنگامه

سلام

هنگامه ی افطار و لحظات شیرین وصال با معبود قشنگمان

هنگامه ی شیرین استجابت دعا و خواستن ها

هنگامه ی درک لذت عبد بودن و خاص و ویژه بودن

و هنگامه ی درک معرفت تعلق به بی همتای بی نیاز

یک روز دیگر و روزه ای از گناهان و تمرین صبر و تقوی و بردباری و کرامت

چه اشتیاقی هست برای درک عظمت پروردگار

و چه شور دارد درک یک جرعه از تسلیم و رضایت حق

و چه نشاطی دارد، تصور نشاط خوبان از اعمال بی مقدارمان در این لحظات

و چه روح و روان سیراب می شود وقتی به بینهایت پیوند می دهیم، تمام هستی و آینده را

آی آدما و آی خوبان و آی دوستان، شادم و با نشاط ، در کمال نداشتن های مادی و تعلق نداشتن به چیزهایی که دیگران به خاطر دل می شکنند و آبرو می برند.

آی آدما ، چه با نشاطم وقتی خودم و نفسم را به خاطر درک محضر دوست ، پاک و منزه نگه داشته ام.

آی آدما، دوستتان دارم، چون می دانم که ظرفیتی در نهاد شما خدایم گذاشته است، که توان عروج به آسمان و معنویتی دارید که فرشتگان غبطه اش رو می خورند.

آی آدما، برای نفی ناپاکی ها و رویش خوبیها و زایش ارزشها و وصال خوبان، دست به دست هم دهیم، و با صبر و تحمل و مدیریت و تکریم و احترام ، بسازیم و اقامه کنیم عدل و عدالت و مهرورزی را .

اذان  شد و التماس دعا .

چشمان من، و چشمان قشنگ حسنا


 

به قد و بالای کوچولوی حسنایم ( دخمل دو و نیم ساله ام) نگاه می کنم، و دویدن و بزرگ شدن و خنده ها و شیرین زبونی هایش رو می بینم و خدا رو شکر می کنم که در کنارشان هستم و آرامش دلهای کوچکشان

به حسنا می گویم؛  کی به ما چهار تا بوس می دهد؟ )

حسنا می دود، و  لپ های ناز  ش رو می آورد جلو و می خواهد چهار تا بوس بدهد.

و از دو تا  لپ و پیشانی و چونه ی کوچولو و نازش بوسه بر می دارم.

و به چشمانش نگاه می کنم که خیلی ناز و روشن و .......... وووووی چقدر گیرا و مسحور کننده و جذب کننده است، چشمان ناز و بی گناهش که روشن و ماندگار است،

به چشمانش بیشتر چشم می دوزم، و بهانه ای برای بیشتر نگاه کردن می طلبم، می گویم، می خوام ببینم کی تو چشماته؟

خودش می گوید، چون چندین  و چند بار این واقعه رو باهاش تمرین کرده ام، که بهش گفته ام که تو چشمانش من هستم، و تو چشمان من اوست.

از باب جلب منفعت او می گویم، بیا ببین حسنا گلم تو چشمای من هست؟

مشتاقانه می آید و می خواهد خودش رو در چشمان من منعکس کند و اثبات کند، و این فرصتی می شود که بیشتر به چشمانش نگاه کنم.

این فرصتی می شود که چهره ی نازشو رو بیشتر بر انداز کنم، و ببینم و لذت ببرم، و به عظمت و حکمت خدایم آفرین بگویم، که این معصوم و زیبا رو برای بزرگ شدنش ، مهرش رو در دلمان جای داده است، که قدرش رو بدانیم و دوستش داشته باشیم و خادم وار ازش نگهداری کنیم، و مادرش چه عاشقانه سخترین و حوصله بر ترین کارها رو برایش انجام دهد.

دنیا و نشانه های خدا برای زیبا بینان و ...... زیباست و دیدنی.

روز ه هایتان و تضرع و خواستن هایتان مستجاب درگه حق.

می خواهم که همین الان خواهشانه و صمیمانه این جمله ی دعایی رو با قصد ایجاد و دعا و خواستن بخونید: که خدایا همه بندگان خوب و دوستان عزیزم و حق دارانم رو عاقبت بخیرشان فرما.

می خواهم که بگوییم: خدا چنان کن سرانجام کار            تو خشنود باشی و ما رستگار

و خواستن های قشنگی که با سلیقه و اندیشه قشنگ و زیبایتان می خواهید

نورانی و سعادتمند باشید در پرتو الطاف خدا  و خوبان درگاهش.

 

روز ضربت خوردن تمام خوبیها

به نامی حق و عدل

و با تقدیم ارادت و محبت و مودت به ساحت پدر و مولای همه ی خوبیها.

روز  ضربت خوردن آقاترین مولای عالمیان هست.

همان که پیامبر مهربانی و رحمت للعالمین و اسوه ی فضیلت ها ، رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله در موردش فرمود:

  انا و علی ابوا هذه الامه؛ من و علی پدران این امت هستیم.

امروز در زیباترین و نورانی ترین خانه ی مدینه ، غوغایی هست.

امروز یتیمان مدینه می فهمند که آقایی که هر شب برایشان شیر و خرما می آورد، همان خلیفه و مولای همه قلبهای عاشقان، علی اسوه ی مردانگی و عدالت است.

امروز حسنین و حضرت زینب کبری سلام الله علیها، پروانه وار گردا گرد بستر بابای خوبش، اندوهگین و نالان است.

امروز روز رستگاری علی علیه السلام است، که به دست شقی ترین دوران، شربت شهادت می نوشد، و اولین شهید محراب عبادت می گردد.

امروز دلهای ما یتیمان مولایمان ، محزون است، و به حقیقت پدری بی مانند رو از دست خواهیم داد.

امروز رو به مهدی و مضطر دوران، تسلیت و سرسلامتی می دهیم، که قلب آقامون بی نهایت گرفته و محزون است.

امروز روز شهادت عدل الهی در زمین، و بهانه ی اتمام نعمتها بر مردمان عالم است.

امروز رو به همه شیعیان و رهپویان و عاشقانش در سراسر عالم تسلیت و تعزیت عرض می کنیم.

امروز چراغ خانه ی علی علیه السلام، با خاموشی وجودش، خاموش می شود.

امروز وصیت های علی علیه السلام، به فرزندانش و مجازات تنها یک ضربه در صورت شهادتش، به قاتلش، اوج دقت و رأفت و عدالتش رو به نمایش می گذارد.

امروز رو غم و اندوه و عزاداری است، تا باشد که پیروان واقعی مولا، و سربازان مکتب بقیه الله عدالت گستر عالم آخر الزمان باشیم.

تا باشد که خوب باشیم و در شاخه سار زندگی پربار و پاکمان، بتوانیم ثمرها، میوه ها و فرزندان صالحی تقدیم جامعه کنیم، که در راه علی و فرزندانش، و اعتلای حق و حقیقت و عدالت جانانه بدرخشند و سعادتمند گردند.


یا حق و یا علی

عصر گاهی و تجلیل از بزرگان

عصر گاهی روز یازدهم

سلام و عطش و گرسنگی شیرین برای بی نیازترین دلبر

صبح رو با مرور جزء یازدهم قرآن آغاز کردیم از روی صفحه ی دیجیتال ال ای دی، و سعی می کردیم که بیشتر به معنی دقت کنیم، و نکته کاربردی تو زندگی مون استخراج و فهم درک کنیم.

و چه شیرین است شنیدن و نوشیدن معرفت از زلال وحی

تا بیش از نصفه های جزء رو همراه  گلم خوندیم و مرور کردیم، ولی خواب غلبه داشت میکرد، که یاد سخت نگرفتن بر خود در کارهای مستحبی افتادم، و ادامه رو زدیم روی ضبط ، تا بعد از استراحت از روی ضبط با دل و دماغ بیشتر و روح و روان شادابتر ادامه دهیم.

گل همراهم در کارهای خوب و زندگی همراهم هست، با هم قول داده ایم به خاطر تربیت بچه ها، هرگز در حضور بچه ها اختلاف نظرمون رو بروز ندهیم و حتی جدال احسن هم نکنیم، مگر یک خورده کوچولو که تضارب آراء بشه، اگر چه با هم تفاهم نود و هشت درصدی داریم، مگر در یک جاهایی که از روی محبت مادرانه، می خواهد اوضاع رو آرام کند، برخی پیشنهادهای مصلحت جویانه می دهد، که اسمش دخالت و سوء مدیریت نمی توان گذاشت.

خدا حفظش ازش راضیم، دختر خوبی هست، می دونیم که در این زندگی و ادامه این زندگی ما دو تا فقط همدیگر رو داریم، و بعد از مدتی ولو طولانی بچه ها پرواز خواهند کرد، و ما هستیم که بازهم در یک کاشانه و زیر یک سقف باید به عقشمان و ادامه راهمون در این دنیا برسیم و ادامه دهیم.

خوب می دانیم که در تربیت بچه ها اگر در حضورشون و یا کلا؛  مخالف هم باشیم و غیر منطقی برخورد کنیم، بچه ها بر اساس اصل نفی هردومون، هر دومون رو قبول نخواهند داشت.

حامد عزیزم امروز به خاطر ممتاز بودنش و رفتن از یک مرحله تحصیلی به مرحله ی دیگر، ازمون نمونه دولتی داشت، اینو بگم که از بین گلهای باغ زندگی، بیشتر از همه حامد عزیزم، شکل و قیافه و از جمله استعداد درس خوان بودن و به قول ما دانشمند و مهندس بودنش، و تا حدودی اخلاق ظریف و نسبتا حساسش به من رفته است.

احسان قهرمانم، روحیه رزمی و جست و خیزی و کنجکاوی و مردانه دارد، در ده ماهگی راه گشت شده، و به قول غیرمحلی، راه افتاده است، و همین دو سه ماه قبل در مسابقات دومیدانی فرزندان زیر دوازده سال، نفر دوم مسابقات شد، که جایزه اش و مدالشو میگیم که فامیلا و ... نشون بدهد ، و نفر اول یک پسر نزدیک دوازده بود که حق داشت نفر اول شود. و از همون کودکی به برنامه کودک و کارتون چندان علاقه ای نداشت، و مردانه و بزرگ منشانه فکر می کرد و حرف می زد.

به هر حال گلهای قشنگ زندگی، مایه ی آرامش و غرور و افتخار خانواده هست، هر وقت یکی یا دو تاشون نباشند، انگار خانه سوت و کور است، و اشیانه مون یک چیزایی کم دارد و کم داریم.

خلاصه یکی از وابستگی هایم به عنوان پدر، بودن در کنارشون و دیدن قد کشیدنشون، و بازی و شادی دسته جمعی و لطیفه گویی و جک پراکنی های خاطره انگیز و نقل خاطرات باهم بودن است، و این وابستگی باعث می شود، که به دعوت استادی در دانشگاههای کشورم، فعلا که در حال تدوین رساله هستم، لبیک گویم، و  در حال تحقیق و پژوهش باشم، اگر چند شاید جا برای فعالیت اونهم با ترافیک فارغ التحصیلان  ، که در حوزه و دانشگاهش با ضابطه و رابطه در موقعیت ها قرار می گیرند، و .....

توقع خاصی از نظام مدیریتی موجود ندارم، چون آنقدر موانع و چالشها بر سر راه شایسته سالاری ها در همه کشورهای اسلامی وجود داره، که توقع کارها بر اساس موازین درست و اصولی مشکل محقق می شود.



خدا حفظ کند، بزرگان فهیم و منصف و شایسته سالار و دلسوز امروز رو ، و خدا رحمت کند بزرگانی امثال آخوند خراسانی رو که از ساحت اسلام و تشیع جانانه و عالمانه دفاع کرده است ، و به نشر و جریان معارف زلال الهی  و هدایت ما و فرزندان و نسلهای مسلمان و شیعیان خدمت کرده است.

 

 

تکریم هدیه استاد و پروردگار ما


سلام و صبح همه عالی

پرواز ذهنی و تفکر و تدبر و تصور در پهنه ی گیتی و آفاق و انفس و لحظات و آنات، واقعا قشنگ است.

ممنون خداوند که چه احسن الخالقین آفریده است انسان، رو .

یکی از اساتید و آیات عظام، آقای جوادی آملی رو میگم، صحبت میکرد که هر کسی هر هنری داشته باشد، در کلاس درسش همان رو تدریس می کند، و خداوند که فرمود:  اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ(العلق/3)  الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(العلق/4)

بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود،

در کلاس درس خداوند که دستور و سفارش به خواندن کرده، و خودش را استاد بزرگوارتر معرفی کرد، معلومه که چه تدریس می کند، درس بزرگواری و کرامت تدریس می کند. و اگر دنبال کرامت و بزرگواری هستی که بیاموزی و به بزرگواری و کرامت برسی ، در کلاس درس خداوند و شاگردان واقعی خداوند بنشین ای انسان.

اگر بر اساس تفسیر قرآن به قرآن مورد نظر علامه طباطبایی حرکت کنیم، در آیه دیگر داریم که إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (الحجرات/13).

  گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛  

شاید این آیه بیان راهبرد گرامی شدن و بزرگواری و کرامت رو بیان کند، که اگر می خواهید اکرم و گرامی تر و بزرگوارتر باشید، تقوی الهی پیشه کنید.

از زبان و تعبیر یک ظریف و نکته سنجی یک جایی خواندم که تقوی آن است، که در مقابل غیر خدا «تق» «وا» نشود. یعنی فرز و زود باز نشود.

خدا کند در این ماه مغفرت و کرامت، اولا از گذشته های بی کرامتی پاک شویم و در شب های قدرش، تقدیر کرامت و بزرگواری بگیریم و بعد از این بزرگوار باشیم. و درسهای الهی رو خوب گوش کنید، که هر چه بزرگواری و کرامت و آرامش و آسایش و هر چه هست درب این بارگاه است.

تا باشد که چنین باشیم.

 

 

 

 

زندگی های و یادها

روز دهم ماه مبارک فیض

سلام

لحظات افطار و عروج و انتظار و قشنگترین لحظه ای که یک معشوق برای وصال رضای حق می تواند خلق کند.

از هیاهوی شهر و افکار پریشان و داشتن ها و خواستن ها می نویسم.

از قرآن کتاب قشنگ زندگی می نویسم، امروز بحثش رو با حجت زندگی ام می کردم، چه زیباست تامل و تدبر در زندگی ها.

چند تا وبلاگ رو جسته گریخته خوندم، از لحظات و شرایط زندگی های انسانهای همسایه و روی این کره زمین صحبتهایی شنیدیم.

از جمله اینکه یکی گفته بود، امسال دو طلاق در فامیلمون داشتیم، و یکی از اونها شرایطش طوری شده که دختره هفده ساله هنوز ازدواج نکرده و در دوران نامزدی ، طلاقش رو به ازای پرداخت صد میلیون تومان دریافت کرده است،  و به شرایط ها و روحیات پدران دقت کردم، که چه پولهایی رو از چه راههای به دست می آورند و در چه راههای مصرف می کنند.

در فامیل خودمون اگرچه در میان نسلهای گذشته الحمدلله طلاق به ندرت و بسیار نادر اتفاق افتاده ولی در میان تازه عروسا و دامادا متاسفانه کشمکش طلاق و جدایی و دخالت های خانواده ها مخصوصا مادران از دماغ فیل افتاده، دارد مواردی اتفاق می افتد، و پدران بیچاره که تابع اوامر خانم، طفلکی ها مجبورند کش کش کرده ، راه بیایند.

امروز اتفاق خاصی که قابل عرض باشد رخ نداد ، جز اینکه هوای گرم  و زبان روزه و دغدغه های شیطانی و ....... که یاد خدا رو ازمون دور می کند، یاد آوری می کند که این دنیا زندان مومن است، و جای ماندن نیست، و آرامش واقعی با یاد خدا رخ می دهد، همانطوریکه خودش فرموده .

انسانهای ضعیف و خلوع و عجول و منفعت طلب، هر چه که معروف و زبان زد و روحانی باشند، جای معصوم را نمی گیرند، و اشکالات و هواهای نفسانی و ... در کارشان هست، و این باعث می شود که دلمان برای ظهور آقای انسان کامل تنگ شود، و دلتنگ لبخند ترش گردیم، که وقتی آمد این دغدغه ها از بین می رود ، و خالص از ناخالص باز شناخته می شود، و آن زمان چه لذتی دارد که ما هم از جمله یاران و سردارانش باشیم.

ای سفر کرده جانم، به کجایی که چنین جان در طپش توست

ای عزیز همه دلها کجایی که ظهورت آروزی همه خوبان و منتظران واقعی است.

ای عزیز و همه ی خوبیها کاش همیشه برایت دلم تنگ باشد، تا با قدومت این دل آباد و روحم جاودان گردد.

از همسر و ملکه ی عشق و مهربانی و محبتم ممنون، و امتنان که خالصانه در کاشانه مان زحمت می کشد، و گلهای بهشتی و صالحی رو در چمنزار عشقمان به بار نشانده است.

آجرک الله .....

فدای خوبیهاتون

بفرمایید افطار در جمع با صفای عاشقان معصوم و نازم

یا حق و یا علی.

 

فقر و توسعه نیافتگی، خاطره

سلام

0 - سرآغاز

بدون هیچ مقدمه ای برویم سراغ پاسخ در خور توان به سوال یکی از دوستان نهایت گرامی و نکته سنج  که می فرماید:
همیشه یک سوال در ذهن من است که چرا فقیر ترین مردم و مظلوم ترین مردم دنیا مسلمانها هستند؟

با اجازه بگذارید اولا سوال رو تفکیک ، حلاجی و تحلیل کنیم، عرض کنم که سوال متشکل از دو سوال است، اول اینکه؛ چرا فقیرند، و دوم اینکه چرا مظلوم ترین هستند؟

در مورد مظلوم ترین بودن هم در فرصت دیگر، که بیشتر   تحلیل سیاسی و اجتماعی می طلبد، که جای خودش باید بحث شود. و البته می خواهم نظر شما رو هم در این زمینه بدانم. که چرا مظلومترین هستند؟

1- فقر

در مورد پاسخ به قسمت دوم سوال  و اینکه چرا فقیر هستند؛ اول از همه باید سوال کنیم مگر مسلمانان فقیرند؟ که بعد دنبال علت و چرایی آن بگردیم؟

 باید بگویم که؛ من فکر می کنم دوست عزیزمون باید بین دو واژه ی «فقیر» و «توسعه نیافته» فرق بگذارند.

با توجه به تعریف فقر؛ که اگر به معنی نداری و نداشتن ثروت در نظر بگیریم ، با مقایسه وضیعت ثروت بالقوه و بالفعل ، یا بررسی میزان تقسیم سرانه ی کشورهای مسلمان ، به این نتیجه می رسیم که از این جهت کمتر کشوری با داشتن بیش از پنجاه درصد مسلمان ، ذخایر معدنی و نفتی و ... نداشته باشند، که کفاف خیلی از مخارج زیرساختی و جاری آنها را نداشته باشد. و حتی در این زمینه بعضی کشورهای اسلامی مثل کشورهای نفت خیز خلیج، تقسیم سرانه کشورشون از خیلی از کشورهای اروپایی و غیر مسلمان بیشتر است. مثلا کویت با جمعیت اندکش و ثروت سرشار نفتی، تقسیم سرانه و درآمد سرانه اش خیلی بالاتر از خیلی کشورهای اروپایی هست.

چرا راه دوری برویم در مورد کشور خودمان، که اگر خبر مهم کشف معادن لیتیم و اورانیم که قیمت و ارزش تقریبی آن بیش از دو تریلیون دلار تخمین زده شده است، که آمریکایی ها و روسها دو تریلیون دلار و مقامات دولتی سه تریلیون دلار یا برعکس این مسئله، و تحلیلهای اقتصادی که بعد از آن به وجود آمد، کشورمان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان می شود، و اگر خبرش درست باشد که به نظر من درست هست، یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان هستیم، این جدای از سایر معادن غنی دیگر.

( برای بررسی خبر کشف ذخایر لیتیم و ... کشورمان می توانید جستجوی اینترنتی کنید، و لیتم ماده بسیار حیاتی و مهم که به عنوان منبع ذخیر انرژی و مورد نیاز تکنولوژی روز دنیا از قبیل؛ باطری های موبایل و لبتاب و در صنعت الکترونیک به عنوان صنعت برتر و درآمد زای حال حاضر دنیا استفاده می شود. )

همین طور در مورد سایر کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان، ما کشور فقیر به معنی ندار که ذخایر معدنی و ثروت ملی نداشته باشند یا کم داشته باشند، نداریم.

2 توسعه نیافتگی

اما اگر منظور سوال شما، توسعه نیافتگی مسلمانان و کشورهای اسلامی است، و اینکه سرمایه های انسانی فعال و مبتکر و فرهنگ عالی کار و تلاش و سازندگی ندارند، و هنوز توان استخراج و سرمایه گذاری بهینه برای کشور رو ندارند، و قدرت اقتصادی فنی و نیروی ماهر کار اقتصادی و سرمایه ضعیف انسانی و .... در دست ندارند، در این صورت سوال شما جواب دیگری پیدا می کند.

در این صورت پاسخ شما به بررسی دلایل توسعه نیافتگی و عدم پیشرفت مخصوصا پیشرفت اقتصادی بر می گردد، چون پیشرفت و توسعه یک معنی عامی هست ،که شامل پیشرفت فرهنگی و اجتماعی هم می شود، که البته متاسفانه شاخص های بررسی آن بر اساس مبانی غیر اسلامی چیده شده است، و اگر بر آن اساس شاخص های پیشرفت فرهنگی رو در نظر بگیریم، رتبه خوبی در جهان نخواهیم داشت. ( البته این بحث هم زیر موضوعات و تحلیلهای دیگری می طلبد.)

پس توسعه نیافتگی کشورهای اسلامی در فنون پیشرفت اقتصادی و علمی در قرنهای اخیر، مخصوصا پس از رنسانس غربی و اروپایی، سابقه ی تاریخی دارد، و قبل از رنسانس رو هم که می دانید که کشورها و تمدنهای اسلامی پرچم دار علم و پیشرفت های همه جانبه بوده است، و در خلال رنسانس و بعد از آن؛ علم و پیشرفت های علمی از سرزمین های اسلامی به اروپا و غرب منتقل شده است، و اصلا یکی از دلایل رنسانس علمی غرب، ارتباط با مسلمانان در جنگ های صلیبی و رونق ترجمه متون علمی اسلامی و الگو برداری پیشرفته از وضعیت زندگی مسلمانان و امپراطوری های اسلایم بود، اینکه طب ابن سینای مان پایه و اساس طب غرب قرار گرفته نشان از سابقه و قدمت و پیشرفت علمی مسلمانان در دوران قبل از رنسانس دارد.

عمده دلایل عقب ماندگی و عدم پیشرفت های اقتصادی و به تعبیر و شاخص های غربی در بخش اجتماعی و فرهنگی، ( از جمله در عدم نهادینه شدن فرهنگ اصیل کارو تلاش و علم آموزی و ...) در کشورهای اسلامی، در بررسی تغییر و تحولات بعد از رنسانس و استیلای استعماری و خودخواهانه و برتری طلبی و منفعت طلبی های غربی ها در کشورهای اسلامی و بی کفایتی داخلی سران حکومت و عمل نکردن به قوانین و آموز های پیشرفت ساز اسلام می تونیم در نظر بگیریم.

شما نگاه بفرمایید؛ وقتی مارتین لوتر کینگ ، پایه گذار مکتب پروتستانیسم در اوایل رنسانس علمی و اقتصادی اروپا و غرب، مهمترین آموزه ی مکتبش رو عبادت دانستن کار و تلاش می داند ، که به تعبیر برخی از غرب شناسان یک آموزه ی اصیل  اسلامی است، و   ایشون رو و مذهب جدیدش رو بسیار نزدیک به اسلام می داند، و برخی از خوش ذوقان اجتماعی مکتب ایشون رو که باعث تحولات شگرفت علمی و اقتصادی در اروپا و غرب شد، رو مثل مکتب شیعی در میان مسلمانان می داند، این مکتب در جامعه رو به تغییر اروپا ، پا می گیرد و نهادینه می شود، و ساختارهای همسو برای تحقق آن ساخته می شود، و مردم  و زمامداران هم اقبال می کنند ، اروپا و غرب بعد از آن رو پیشرفت های اقتصادی و صنعتی می گذارد ، و رفاه و توسعه نسبی پدید می آید.  

اما همین آموزه ها و آموزه های حیاتی دیگر از قبیل سفارش اکید به علم آموزی و نظم و امانت داری و سرمایه اجتماعی و اصلا تفکر پیشرفت ، که به فرمایش حضرت علی علیه السلام؛ اگر کسی امروزش از دیروزش تغییر نکرده باشد، این فرد زیان کرده است، و تاکید بر پیشرفت و تعالی دارد، ولی متاسفانه عمل نمی شود، نتیجه اش عقب ماندگی و عدم پیشرفت علمی می شود، و نیروی انسانی نخبه و اینترپرینر و فعال و مبتکر به وجود نمی آید، که به فعالیت های سازندگی و ... بپردازد، و روی دریای ثروت و لیتیم و اورانیم خوابیده ایم، ولی دست گدایی پیش کشورهای کفر استعمارگر دراز می کنیم، و اگر هندوها برایمان سد بسازد، خوشحال می شویم و قدردانش هستیم.!!

یک بحثی داریم به نام فرهنگ سازی و نهادینه کردن آموزه های پیشرفت، که دغدغه ی این روزهای من است، که دارم روش کار می کنم،  می خواهم با توجه به سابقه و تجربه ی جهانی و غربی و در نهایت از دیدگاه اسلامی می خواهیم ببینیم که چیکار کنیم که مثلا آموزه ی عبادت بودن کار و آموزه هایی که برای پیشرفت همه جانبه ی یک کشور لازم هست، در جامعه نهادینه و فرهنگ سازی شود، و اجرا شود.

فک کنیم بحث کمی طولانی شد.  

امیدوارم که یک کم توانسته باشم در پاسخ شما تلاش کرده باشم .

پیشرفته و متعالی باشید. یا حق و یاعلی.

3-  خاطره نمایشگاه و تفکر انحرافی

در مورد این یاحق و یا علی گفتنم هم ، یک خاطره دارم، در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران سالها قبل با یک عالم اهل تسنن( کمی با تفکر وهابی ) صحبت و مراوده داشتیم، موقع بلند شدن و یا بلند کردن یک بار سنگین و .... ما شیعیان عادت داریم که بگوییم ؛ «یاعلی». ایشون از باب نصیحت گفت یاعلی دیگه چیه؟ چرا نمی گویید؛ «یا خدا»

ایشون شاید نمی دونند و نمی دونستند که از مولا علی علیه السلام کمک گرفتن هم به اذن و کمک الهی هست، و اراده استقلالی کمک از مولایمانمان نداریم، و به طور کلی ائمه علیهم السلام هم وسیله های کمک و شفاعت و مدد رسانی به بندگان خداوند هستند.  

این بحث هم قصه مفصل دارد.

پس یا حق و یا علی........

محب اهلبیت نجات باشیم و باشید.