خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

جهان معنا و غیب

 

 

سلام

عصر جمعه ای دیگر و غمگینی دل آقامون که چرا امروز هم ظهورش نبوده است.

عصر جمعه ای که مثل بقیه ی عصر جمعه های دیگر می آید و می روند و به امید شنبه ها نشسته ایم، و به قول مولا علی علیه السلام، هر نفسی یک قدم به مرگ هست.

ببخشید همش تو ذوق می زنم، اخه از خصوصیات یک نوشته عاشقانه و سرشار از زندگی و طراوت این است که حرفی از مرگ و نیستی و خشونت نباشد، اما کمی یا خیلی بد سلیقه شده ام.

از صله رحم و خیر مقدم از یک همسایه آمده ایم، همسایه ای که ده سال از خانواده اش دور بوده است، و اکنون که تقریبا به سن کهولت رسیده است، پیش خانواده ای برگشته است، که متاسفانه کسی چندان پذیرایش نیست، چون خانم مدعی هست که چرا ترکمان کرده ای؟ و دختر کوچیک که کمی مشکل و بیماری هم دارد، پدر را نمی خواهد چون از او خاطره ای ندارد، و تنها دختر بزرگتر دلش خوش است که بعد از این بابا می تواند بگوید، و پسران هم هر کدام یک گوشه ای و دنبال کار و گرفتاری خویش.

این است سرگذشت هر یک از ما که بیشتر قدر خود و داشته هایمان رو بدانیم، این پدر با تمام تواضع اظهار شرمندگی می کند که اشتباه کرده است، چقدر سخت است که در برهه ای برسیم که با تمام وجود به شکستمان پی ببریم و ما هم خدای نخواسته بگوییم اشتباه کرده ایم. آخه اون بنده خدا هم وقتی به خانواده اش پشت می کرد، فکر می کرد که کار درستی می کند، و از مشکلات و دغدغه ها جان سالم به در می برد، و حتما کلی فکر کرده است، که به این نتیجه رسیده است که همچنین تصمیمی گرفته است، مثل ما که الان که می خواهیم کاری انجام دهیم، کمی فکر می کنیم و بعد نتیجه فکرمان رو عملی می کنیم، و بعد از مدتها بعد وقتی که شکست خوردیم، تازه می فهمیم که ای دل غافل عجب اشتباهی.

حدیث نازم دارد نوشته هایم رو می خواند و الان لبخند می زند، و بهم نگاه می کند، میگه باباجون، داری داستان می نویسی؟ می گویم، آره داستان می نویسم.

فقط می خواند و گوش می کند و احسان عزیزم هم به جمع ما اضافه می شود، و می خواهد نوشته ها رو بخواند ، که می خواند.

چقدر باحاله که یکی موقع نوشتن نوشته هامون رو بخونه و با خودش زمزمه کند.

و ما باشیم و بنویسیم از دل و احساس و سرگذشت مون.

یک وقتایی با برادر سفر کرده ام، می گفتم که ببین گلم، این نوشته ام که الان دارم برات می نویسم، ممکنه است، ده سال بعد بهت برسد، چون ممکن است که الان به مفهوم و محتوایش نرسی، فقط بخوانی و کلمات رو زمزمه کنی، ولی معنیش رو درک نکنی.

و حقیقتا بیشتر اوقات چنین است، در زندگی هامون که یک حرف رو از یک بزرگی می شنویم، ولی بهش نمی رسیم.

و هر چه حرف بزرگتر و عمیقتر باشد، ظرف درک آن هم بزرگتر و عمیقتر می خواهد و ممکن است فاصله ی درک ما از اون حرف هم بیشتر باشد.

و مثل اینکه خیلی از حرفهایی خدایی و حدیثی که می خوانیم ولی فقط می خوانیم و باور و درک عمیق نمی توانیم، و اینجاست که بحث ایمان به غیب پیش می آید. که در اولین سوره های قرآن یعنی بقره از آن سخن به میان آمده است.

کاش ایمان به غیب داشته باشیم، کاش ایمان به امان زمان و مرام و دغدغه اش داشته باشیم.

مثلا خدا در قرآنش می فرماید: که صدقه و قرض الحسنه باعث برکت مال می شود، و خدا مضاعف می کند، پول قرض داده شده را، ولی کو درک ما که این را با حساب ناقصمان موجب کمی مال می دانیم که ارزشش کمتر می شود.

یا مثلا پیامبر می فرماید: با ازدواج است که رزقتون زیادتر می شود، ولی الان ازدواج رو باعث فقر و مشکلات می دانیم. و خیلی حرفهای بزرگ دیگر که با درک اندکمون نمی توانیم درک کنیم، مگر اینکه یا درکمون بالاتر رود یا اینکه نتیجه آن به سرمان بیاید و یا اینکه در زندگی دیگران نتیجه خوب آن را ببینم، البته این در صورتی است که توجیه برایش نتراشیم.

آقا  امام رضا علیه السلام می فرماید: که هر کس خواهرم معصومه سلام الله علیها رو در قم زیارت کند و عارف به حقش باشد، بهشت بر او واجب می شود.

خب این عارف به حق یعنی چی؟ و زیارت آیا فقط اینه که خودمون رو به ضریح حضرت بمالیم؟ که قطعا چنین نیست.

پس چرا اولا کمتر موفق می شویم که زیارت اونهم از راه دور داشته باشیم، و معرفت به حق حضرت یعنی چی؟

و اصلا کل این فرمایش رو چقدر قبول داریم و به کتمان می رود و از جان نیوش میکنیم که بخواهیم بهش عمل کنیم.

قول داده بودم که این روزها خیلی فلسفی و ثقیل ننویسم، ولی چکنم که دغدغه های اصلییم همین است که به مطلب و محتوا بیشتر بها می دهم، و جهان آینده جهان محتوا و مفهوم و معناست.

و جهان آینده شخص ها مهم نیست بلکه شخصیت ها و معرفت ها مهم است.

جهان آینده بشر دنبال معنا خواهد بود، و با ابزار تلکنولوژیک به دنبال معنا و مفهوم و رمز سعادتمندی خواهد بود.

و جهان ما هم باید معنا و معنویت و درک رمز سعادتمندی باشد.

اگر سیر تاریخ ادیان و بشریت رو دنبال کنیم، از بت پرستی و جسم پرستی و بعد در ادیان از یک کتاب هدایت محدود و نقش و بوم مسیحیت که با سحر و جادو یهودیت و معرفت و معنا و مفهوم و اخلاق اسلام به عنوان بهترین نعمت به بشریت و بالاخره خاتمیت و جاودانگی اسلام و آموزه های حیات بخشش، ورژن آخرش هست.

اذان مغرب شد ، و صدای دلنشین حی علی خیر العمل...... کاش همیشه به سوی بهترین عمل شتاب داشته باشیم.

دعا کنید که بنده و پیرو و درک کننده ی حرفها و آموزه های حیات بخش باشیم.

و مشکلات عزیزان از هر نوعش رو به بهترین وجه حل نماید، و از امتحانها سر بلند بیرون آییم.

باشد که چنین باشد

یا حق و یا علی مستدام باشید.

نظرات 2 + ارسال نظر
خانومی جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 23:19 http://zendegiekhanomane.blogsky.com

اسم قم حال منو دگرگون میکنه.ارادت بسیار خاص به خانم حضرت معصومه دارم.اون حجب وحیا و شرمی که دربارگاه بقیه ائمه مآخوذش میشم در حرم حضرت معصومه کمتره.خدا منو ببخشه
یادمه دانشجو بودم رفتیم 1 اردو، یکی از جاها حرم حضرت معصومه بود. مادرم دچار کمردرد شدید بود و طبق نظر پزشکها که وسیله اند قطعا، باید عمل میشد. در طول زمانی که با بچه ها بودیم حسابی شیطنت و شوخی و..
وقتی به حرم رسیدیم، اصلا به کل حالم عوض شد.من معمولا بیصدا گریه میکنم ولی اون شب نمیتونستم خودمو کنترل کنم،صدای هق هقم بلند بود طوری که دوستام ، از دختر شیطون وشاد اردو التماس دعا داشتند! یادمه آرزوئی برای خودم نداشتم، سلامتی مامان تنها خواستم بود.
آخر شب که به خوابگاه رسیدم و تونستم کمی بخوابم خواب مادرمو دیدم که روی تختی نشسته بود و لبخند میزد.سالها از اون روز گذشته و مادر من هیچوقت کمرشو عمل نکرد.

سلام .... خوشحالم که قم و نگینش همچنین معنویت و آرامش براتون خلق کرده است.
خدا شما و مادر گرامیتون رو در پناه خودش و با عنایات اهلبیت عاقبت بخیر کند.
ممنون و سپاس از پیام ارزنده و عبرت آموز شما
بازهم بفرمایید مسرورمان می کنید.

www.ahsan.roomfa.com جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 20:43 http://www.ahsan.roomfa.com

سلام . حرف هایی هستند که گاهی می توان آن ها را به شکلی بهتر بیان کرد. خواستیم که پیام آور «بهترین سخن» در در وبلاگی بی ریا باشیم؛ و وقتی از کتابی که خود بهترین سخن ها را آورده، اسمی را برای وبلاگمان خواستیم، چنین جوابمان داد: وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ «أَحْسَنُ»... به بندگانم بگو: بهترین سخن را بگویید...
#تبادل لینک

سلام با افتخار لینک شدید ممنون از بهترین سخن تان ...... مستدام باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.