سلام
عزیزان و خوبان و نازنین های جانشین و محبوب خدا
در یک شام سه شنبه آمدم که کمی بگویم و روزانه ها و برخی احساسها گفته بشه
امروز هم مثل روزهای قشنگ خدا قشنگتر بود و ناب و ناز
به لطف عزیزانی که مهر می بخشند و عشق می افرینند و پای دل و حرفها می نشینند
و پای حرف و قول و مرام و معرفتشان هستند و هستیم با عشق و مهر
درخت توت حیات از همین الان توت های نارس داده است و چون خیلی کوچولو هست
میشه میزان توت دهی اش را حساب کرد ( مثلا شاید 300 تا 400 توت داشته باشه
و سبزه هایی که پر رنگ تر به نظر می رسند یا شاید هم ما چشممون از زمستان هنوز
از رنگ سبز اشباع نشده است و سبز برایمان یاد اوری شادی و سرزندگی هست
بعد نماز عصر یاد مادر و نگاهش افتادم حسنا آمد و بغلش کردم
و کلی با هم حرف زدیم و بهش گفتم شام خوردیم بریم خانه ی مادر
برقی در چشمانش دیدم و خوشحالی بیشترش
و خدا روشکر که می تونیم هر وقت بخواهیم می تونیم مادر و پدر را ببینیم
البته بدون مزاحمت دست و پا گیر ( ای وا این چی حرفیه مگه خانه ی پدر و مادر هم مزاحمت حساب میشه؟ )
دیگه الان قراره بریم و البته قبلش قرار شده به دختران داداش پیام بده که ما داریم خانه شون میاییم.
که اونها هم حسابی از جمع دخترانه شون خوشحال میشن .
دیروز یک جلسه ای داشتیم و سالنی که آخراش نا نداشتیم و چقدر قدرت جسمی آدمی محدوده
جلسه در مورد آمایش ها و برنامه ریزی ها بود قشنگ بود و قابل استفاده
انشاء الله بشود که همکاری و برنامه ریزی و کارهای به درد بخوری ارائه بشود به لطف خدا
امروز کلی مقاله خوندم در موضوع تکمیلی رساله و مقاله ی جدید
وای این مردم چقدر زحمت می کشند و چقدر قشنگ می نویسند و چی بیان های منسجم و نابی دارند
کاش بتونیم ما هم ذره ای یا ذراتی یا همه ی آن علوم نوشته و نانوشته را فراگیریم و به کار ببنیدیم که هر چه هست
از ندانستن و ضعف علمی و بینشی و منشی ماست
هیچ فقری بالاتر از فقر فرهنگی و نادانی نیست. خدایا ما رو از جاهلان قرار نده و از جاهلان دور کن به وسعت صد ها جهان
دیروز در مورد نظام آموزش پرورش و آموزش عالی و مباحث صنعت و ... صحبت شد
جلسه ی عالی بود انشاء الله با برنامه ریزی پیش برویم و تکمیلش کنیم
یک جمعی هستیم متشکل از افکار مختلف سنتی و مدرن و نیمه دو زیست از هر دو تفکر
یک برنامه ای را تصویب کرده ایم که برای خودش چالش های خودشو داره . البته همه اهل
فکر و دیانت و البته بعضی ها تازه به دوران رسیده است و متاسفانه زود احساس پختگی و به ثمر رسیدن می کنند
و این می شود که خیلی موانع برای خودشان و زحمت دیگران می دارند
و البته خود را باید همیشه جای دیگران گذاشت و احساس و شرایطشون را درک کرد
و خیلی از آن موقعیت ها برای خودمان هم بوده است و بین خودمان بماند که انطور که امروز بهش
نگاه می کنیم عالی که چی عرض کنیم، بلکه افتضاح ( با اغراق تمام) بوده ام
از بچی گی هامون تا نوجوانی و بزرگ سالی
پس باید به نسل بعد و به دیگران همیشه باید حق بدیم و در شرایط آنها فکر کنیم
و زود قضاوت نکنیم. ( آخرش فرق قضاوت کردن و توصیف کردن برام دقیقا مشخص نشد)
خب ممنون نگاهتون
تا تحول طبیعت چند روزی نمانده
تا تحول ما چی باشد که جشن بگیریم که چقدر به خوبیها و خدا نزدیک تر شده ایم
و رنگ خوب خدایی گرفته ایم.
یاعلی
سلام با طعم گذشت و گذشتن و می گذرد و خواهد گذشت
امروز کلی با استادی ، سیدی بزرگواری از باب راهنما جلسه داشتیم
و کلی حرفای قشنگ و خوب شنیدم و کلی وجد علمی و نشاط بارانی
اما یک چیز دیگه هم رسما
در زندگی قشنگم آغاز شد اونم عینکی شدن اونم از نوع نزدیک بینش
و خاطرم جمع باشه که برای بیرون نیست که دست گیر و جلوی جست و خیز را بگیرد
بلکه برای مطالعه هست و چقدر قشنگ تر می بینم این نوشته های لبتاب را
و البته کمی گرانتر از عینک مادر گرفتم که این برای کار با لبتاب هست و حتی جلوی تشعشعات را هم می گیرد
یادم باشد که برای پدر بزرگوار خودم هم بگیرم یا توصیه ش کنم.
و از مادر فقط برای خواندن قرآن و از هر دومون نزدیک بین هست عینکا
امروز شروع شد
واقعیت هایی که دوست نداریم باورش کنیم اونم نزدیک شدن به پایان عمر هست
و چی وقتی و چه زمانی روی سنگ قبرمان بنویسد:
مرحوم مغفور فلان فلانی
تاریخ فوت:
1420/ 10/ 20
یا 20/ 10 / 1420
وای چقدر من مغرورم و امیدوارم که چقدر زنده بمانم
به هر حال مثل آن عزیز از دست رفته مان که سرطان گرفته بود و خودش خبر داشت
و می دانست که می رود و گفته بود که من منتظر ادای وعده ی حقم.
و الان در مجالس جایش خالی هست و چقدر زیبا و ارام و متین صحبت می کرد
البته گاهی روی مخ بعضیا بود
ولی بود با تمام لطافت ها و تمام دنیا و مرام و جهان بینی اش
خدایش بیامرزد
ببخشید دلتون را آن جهانی کردم
راستی امروز یک روش جدید یاد گرفتم یا مصمم شدم که به کارش بگیرم
اونم روش فرانکنا هست . چرا از قبل به ذهنم نرسیده بود
عجب روش جالبی هست دمش گرم
به هر حال خوشحال و شادم از این همه نعمت و خوشبختم به فرمایش رسول رحمت و مهربانی
و البته در خوفم از حق الناس و از حساب هایی که حلال نشده است و کارهایی که نکرده ام
و شما باشید و بهترین باشید
و قشنگترین عکس را در سلفی با خدا و لبخدش داشته باشیم
امروز هم گذشت و قشنگ گذشت و هر کسی مشغول کار خودش هست
و دلم خنک شد که در این کرونا چهار کار را پشت سر هم دقیق و با برنامه ریزی در مسیر هم
انجام دادم و البته پست باید پیشتاز می گفتم، سفارشی گفتم و یک هفته طول می کشد رسیدنش.
هر چیزش همیشه پیشتازش خوبه ، چیه منتظر شون بذاریم
چشم بعد این پیشتاز میگم ولو گرون باشه.
شمام همین طور
ممنون نگاهتون
فقط آمدم که بگم شما ک نظر نمی گذارید نوش جانتان خاموش می آیید و می خونید
حداقل من یک کم کمتر ساکت باشم
و دلم برای همه تنگ شده ست مخصوصا برای داداش مهربونم که خیلی می خوام بغلش کنم
و بچه ی حیجی بهش بگم که گوگوچ کردی و رفتی ( رمز بین خودمون)
قدر خودتون و نعمت ها و عزیزان تون را بیشتر بدانید و بدانیم
یاعلی مددی
سلام
صبح پنج شنبه تون عالی و قشنگ و متعالی
نیست ایام خوشتر از دوران عشق
این شعر خوانندگی هست که هلن با موبایلش گذاشته
تو جان منی جان منی جان منی تو
یک صبح قشنگ دیگر و البته انواع و اقسام برنامه های قشنگ آینده
که باید انجام شود
و باز هم عزیزی از رفقا و آشنایان پدر رفت
خبرش را معمولا تلفنی یا حضوری می گم و انا لله و انا الیه راجعونش را می شنوم
و پدر این روزها دلتنگ هست و وقتی گفتم که دکتر فلانی برای عروسی دخترش دعوت کرده
گفتم می خواهی برویم در این کرونا؟
با یک حالت خاصی پشت تلفن گفت: آره خیلی دلم برای دیدن دوستان تنگ شده است
خیلی وقته دوستان را ندیده ام
و حس تنهایی و خستگی را در صدایش و در عمق جانش حس کردم
امروز شاید خانوادگی رفتیم به حضورش و هدیه ی ناقابلی رو تقدیم پدرانگی هایش کنیم
اعلام کنیم که به یادش هستم و خاطرش برامون عزیز هست
می خواهیم که بگوییم ممنون زحماتت و ممنون همه ی تلاشهای قشنگت
و ممنون به فکر مان بودنهایت
دیشب سفارش و احتیاط بچه ها را داشت که مواظب باشیم در این زمانه ی هک و مجازی
و مادری که بعد از دکتر چشم پیشمان آوردیم و حسابی با حسین و حسنا مشغول بود
و اما به فکر دختران داداش هم بود و هستیم همیشه . دخترانی که احساس می کنم دوری پدر واقعا براشون سخت هست
دیروز زیارتی در خلوتی ضریح و خلوتی شبستان امام و صحن امام زمان علیه السلام ، انجام شد به نیت همه ی دوستان
و چقدر این روزها تند تند می گذرد انگار در یک التهاب زود گذشتن ها گیر کرده ایم
در برگشتی سر قبور مراجع و علمای درگذشته از مصباح و بهجت و مطهری و منتظری و محقق و ... همه و همه رفته اند
و در جوار بی بی معصومه سلام الله علیها ارام گرفته است
و ما کی برویم و خواهیم رفت
و چقدر خوب است که هر صحنه و حادثه و قضیه ای را می بینیم و می شنویم خدا و عاقبت و عبرت و بصیرت بگیریم
و چقدر خوب هست که همه چیز را قشنگی هاشو ببیینم . مثل حضرت عیسی که با اصحاب می رفت و بقیه از یک لاشه ی الاغ گندیده
در مسیر هر کدام ناقشنگی و فساد را دیدند و اه اه کردند و حضرت عیسی در میان آن هم ناخوب دیدن بقیه نسبت به آن صحنه ی مشترک
گفت: چی دندانهای قشنگی داره.
کاش ما هم هر جا می رویم و هر جا می نشینیم هم انصاف و قشنگ دیدن را رعایت کنیم و هم قشنگی ها را ببینیم
و هم اینکه هرگز قضاوت نکنیم پیشاپیش کسی و چیز رو .
و چقدر زندگی با رعایت آداب و قشنگی های زندگی زیباتر می شود
و بهشت در درون و بیرونی ماست که خودمان خوب و زیبا بین و معطر به عطر خدا باشیم
در آن صورت مثل حضرت ابراهیم وسط اتش هم برایمان گلستان هست.
واقعا و حقیقتا
ممنون نگاهتون
انشاء الله که قشنگ بین تر و خدایی تر و معطر به عطر وجود مهدی خوبان باشم
یاعلی
سلام
شام یک دوشنبه که به پاسهای پایانی اش رسیده ایم
در اتاق همیشگی خودم روی مبل و لبتاب جلو و عزیزان عزیزم در جوار و اتاقهای روبرو
عزیزان دیگرم در اقصی نقاط عالم از شهر و کشور و قاره ها
عزیزان عزیز پدر و مادرم مشغول در خانه ی قشنگ و ساخته ی خودشان
و عزیزان آینده گانم در تلاش و تکاپو و شایدم بازی گوشی های نوجوانانه و هیئت و مسجد و به قول خودش دم دکون
و البته بد جور کرونای انگلیسی هشدارهای شدید و مدید از شدت ابتلایش و سرعت انتقالش و خطرناکی اش
و کسی هست که درگیر حرفی شده است که پشت تلفن گفته است و الان بر خود فرض می دارد که باید به مفادش عمل کند
ولو در این شدت گیری کرونا آن هم دعوتی فامیلی .
و البته یک عزیزی دختر نوبالغش را عروس کرده به مبارکی و تالار گرفته است این دکتر ( بدون هیچ قضاوتی که کارش خوبه یا بد)
دعوت کرده است نمی دانم در این کرونا برویم یا نرویم؟
بعضی می گویند به خاطر کرونا نباید زندگی را تعطیل کرد و سالن و سانس برقرار هست
و من برای پدر و مادرم می ترسم
برای وجود شریفشون برای سلامتی شکننده شان
و من می ترسم از دست دادنشون
و من می ترسم از دست خالی خودم برای روز حشر
و من می ترسم از بازخواست حق الناس هایی دانسته و ندانسته
و من می ترسم از پرونده ی عملی که به شور و شهود گشوده شود
و من می ترسم از رفتن یک باره و مرگ مفاجات که فرصت توبه و وصیت نداشته باشیم
و من می ترسم از جنگ و توطئه هایی که شیاطین یهود و سعود و سردمداران جانی برای
ملت هایی مثل ایران و افغانستان و سوریه و یمن و ... هر روز ضحاک وار خون تازه می خواهد
و من می ترسم از اشکهای یتیمان و ویرانی های فراوان و خونهای مظلومانی که هیچ پناهی غیر خدا ندارند
و من خوشحالم به پنجره ای به نام شهادت که هر چه مظلوم باشی از آن پنجره به سمت عشق و خدا پرواز می توانی
و من خوشحالم که عمری در محبت اهلبیت و مودت خوبان خوب و راه خدای مهربانم با اخلاص و تلاش خاصم بوده ام
و من خدا را مهربان می دانم اما از حق الناس به خودش پناه می برم ( گرچه حواله به رضایت مردم داده است)
و در پایان برادرم و عزیزان عزیزم و فاملین مظلوم و زحمت کش و خدایی ام را به خودت و رحمتت و بزرگواری و هدایتت
و نگاه قشنگت ای خدای خوبان همراه با خود ناچیزم می سپارم که تو بهترین پناه و راهنما و مهربان ترینی .
ممنون نگاهتان
و بدانیم و آگاه باشیم که دکترها همه مون را جواب کرده است که در این کره ی خاکی ماندنی انچنانی نیستیم
و باید رفت و چه زیباست که قشنگ و زیبا برویم تا خویش انداز ها ( سلفی) های مان همیشه و همه جا قشنگ باشد و بیاید
یاعلی
سلام
در شام گاه جمعه و یک حس ناتمام وادار به نوشتنم می کند
از نرفتن ها و نگفتن های بعضی حرفهایی که مخصوص خودت و تفکرات خودت هست
و عزیزانی که دور و برت هستند با تمام بودن ها و نبودن هایش
با تمام حس و حال و تپیدنها و حتی دلسوزی ها و حتی دور شدنهایشان یا حس به هم نزدیک شدن هایشان
و چه حس غریبی است مرد بودن و مردانگی کردن که گاهی لبریز از نگفتن می گردی
چون مرامها و حس های دیگری در وجودت ، خدایت به ودیعه گذاشته است که تو تکیه گاه باشی
و البته با خودت نجوا کنی و درون خودت بریزی و بدون هیچ اشکی که زنان دارند، با سکوت هضم شان کنی.
و به عزیزمون سید محسن که پیام گذاشته که:
هدیه من به شما
*چشم اندازهای زیبا، بهمان میزانِ مشکلات ، ترا از راه، باز می دارند
شاید مناسب باشه که بگویم:
در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد
من اگر سعی می کنم حس های خوب و امید بخش و مثبت اندیشانه و به قول شما چشم اندازهای زیبا
را به زبان احساس و عطوفتم ( که ایشان فک کردن نویسنده خانم هست) دلیل بر این نیست که نقاط غم انگیز
یا تامل برانگیزی در زندگی ندارم. بلکه منم گاهی پر میشوم از نگفتن ها و نباید گفتن ها
حرفهایی که به کلام نمی آید و عقلانیتم اقتضاء می کند که نباید بیاید و به مصلحت همه هست که نیاید این حرفها
و این دلیل بر این نیست که بی غمی فقط هست
و البته ممنونم از هدیه ی شما که چشم اندازها به اندازه ی مشکلات ما را از راه باز می دارد.
کمی به عمقش و معنی اش تامل کردم و شاید بهترین توجیه همین برایش برداشتم که
همش مثبت نوشتن و چشم انداز زیبا بخشی از زندگی هر کسی و البته من مرد و تکیه گاه هست
در سرزمین مردانه ی تفکراتم، علایقم و احساساتم ، من به عنوان یک بنی آدم پُرم از حرفهایی
البته از جنس مگو و البته گاهی از جنس تخلیه وقتی فشارش زیاد بشه .
و گاهی تسلیم و آره شما درست میگی که دیگر .....
آری چنین هست برادر
و خدا روشکر که نوشتن را دارم و عقل را دارم و خدا را دارم و عزیزان عزیزم را دارم
و خدا روشکر که فرصت شدن ها و بودن ها و کردن ها هست
و خداروشکر که روی دوش کسی بار نیستم و زیر دین کسی سعی کرده ام نباشم
و خدا روشکر که از فردا پا به مرحله ی دیگری از مرحله ی علمی می گذارم که رساله ام انشاء الله
دفاع می شود و می شوم فارغ التحصیل از این سطح و دنیای بعدش که چی می خواهد خدا برایم
و خدا روشکر که ابرو مندیم کمی پیش خدا و خلق خدا
و خلق خدا و عزیزان عزیزی رویم حساب می کنند و قبولم دارد
و خدا روشکر که غرق در نعمتم و البته خودم گاهی خبر ندارم
و خدا روشکر که عشق هست و مهربانی هست و زبان هست قلم هست و قلب هست
و خدا روشکر که خودم با تمام هستی ام با هر ویژگی که دارم برای بعضی کسان هستم
و دلشان بهم خوشند و این نهایت لطف خداست
و غر غر هایشان یا لحن کلامشان حداقل برای من این حکایت و هشدار را دارد که سکان تکیه گاهی را
محکمتر بگیرم و صبر کنم و صبور تر باشم و این برایم می شود قشنگ نگاهش کرد..
ممنون نگاهتون
پدر سرما خورده بود تلفنی تبریک گفتیم و مشاوران و عزیزان عزیز صلاح را در ندیدن از نزدیک دیده اند.
روز پدر و روز مرد بر همه ی مردانی که ادعای مردانگی دارند مبارک
شکوهمند و سرفراز باشید و هرگز شرمنده ی خدا و خلق خدا نباشیم
یاعلی
سلام و عصرتون به زیبایی و مهربانی
امروز روز قشنگی بود مثل همیشه
البته آدم قبل هر کاری یکسری استرس ها و دغدغه هایی داره
ولی خب وقتی وارد ماجرا میشیم خیلی راحت و ریلکس شکر خدا کارا پیش میره
روال اداری برای دفاع رساله انجام شد و قرار داوران تعیین شد
که کی وقت دارند و این چنین شد که منتظر باشیم که قبل از سال جلسه برگزار شود
اما به هر حال خودش قشنگ و رویایی خواهد بود
اتفاقهایی که خواهد افتاد و خیر است هر چی از آینده خواهد آمد به شرطی ما خوب باشیم و خدایی
دیشب خانه ی مادر بودیم با تمام مهر و محبت هایش
و پدری که آرام تر شده است و صبور تر و فدای هر دویشان که وجودم ز وجودشان به وجود آمده است
اذان شد و آمال و آروزهای دنیایی و ترس های آخرتی همه یک جا به سراغ آدم میاد
و چقدر این روزها بازارهای مختلف در تلاطم است و بازارهای جدیدی مثل رمز ارز و بیت کوین خودنمایی می کنند
و بعضی ها افسوس می خورند که چرا و دنیا همین است
افسوس ها و البته امیدها و قشنگی های خاص خودش
ممنون نگاهتان
یاعلی