خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

تحول طبیعت ما به سمت خوبیها

سلام 

عزیزان و خوبان و نازنین های جانشین و محبوب خدا 

در یک شام سه شنبه آمدم که کمی بگویم و روزانه ها و برخی احساسها گفته بشه 


امروز هم مثل روزهای قشنگ خدا قشنگتر بود و ناب و ناز 

به لطف عزیزانی که مهر می بخشند و عشق می افرینند و پای دل و حرفها می نشینند 

و پای حرف  و قول و مرام و معرفتشان هستند و هستیم با عشق و مهر 


درخت توت حیات از همین الان توت های نارس داده است و چون خیلی کوچولو هست 

میشه میزان توت دهی اش را حساب کرد ( مثلا شاید 300 تا 400 توت داشته باشه 


و سبزه هایی که پر رنگ تر به نظر می رسند یا شاید هم ما چشممون از زمستان هنوز 

از رنگ سبز اشباع نشده است و سبز برایمان یاد اوری شادی و سرزندگی هست 


بعد نماز عصر یاد مادر و نگاهش افتادم حسنا آمد و بغلش کردم 

و کلی با هم حرف زدیم و بهش گفتم شام خوردیم بریم خانه ی مادر 

برقی در چشمانش دیدم و خوشحالی بیشترش 

و خدا روشکر که می تونیم هر وقت بخواهیم می تونیم مادر و پدر را ببینیم 


البته بدون مزاحمت دست و پا گیر ( ای وا این چی حرفیه مگه خانه ی پدر و مادر هم مزاحمت حساب میشه؟ ) 


دیگه الان قراره بریم و البته قبلش قرار شده به دختران داداش پیام بده که ما داریم خانه شون میاییم. 

که اونها هم حسابی از جمع دخترانه شون خوشحال میشن . 


دیروز یک جلسه ای داشتیم و سالنی که آخراش نا نداشتیم و چقدر قدرت جسمی آدمی محدوده 

جلسه در مورد آمایش ها  و برنامه ریزی ها بود قشنگ بود و قابل استفاده 

انشاء الله بشود که همکاری و برنامه ریزی و کارهای به درد بخوری ارائه بشود به لطف خدا 


امروز کلی مقاله خوندم در موضوع تکمیلی رساله و مقاله ی جدید 

وای این مردم چقدر زحمت می کشند و چقدر قشنگ می نویسند و چی بیان های منسجم و نابی دارند 


کاش بتونیم ما هم ذره ای یا ذراتی یا همه ی آن علوم نوشته و نانوشته را فراگیریم و به کار ببنیدیم که هر چه هست 

از ندانستن و ضعف علمی و بینشی و منشی ماست 


هیچ فقری بالاتر از فقر فرهنگی و نادانی نیست. خدایا ما رو از جاهلان قرار نده و از جاهلان دور کن به وسعت صد ها جهان 


دیروز در مورد نظام آموزش پرورش و آموزش عالی و مباحث صنعت و ... صحبت شد

جلسه ی عالی بود انشاء الله  با برنامه ریزی پیش برویم و تکمیلش کنیم 


یک جمعی هستیم متشکل از افکار مختلف سنتی و مدرن و نیمه دو زیست از هر دو تفکر 


یک برنامه ای را تصویب کرده ایم که برای خودش چالش های خودشو داره . البته همه اهل 

فکر  و دیانت و البته بعضی ها تازه به دوران رسیده است و متاسفانه زود احساس پختگی و به ثمر رسیدن می کنند 


و این می شود که خیلی موانع برای خودشان و زحمت دیگران می دارند 

و البته خود را باید همیشه جای دیگران گذاشت و احساس و شرایطشون را درک کرد 

و خیلی از آن موقعیت ها برای خودمان هم بوده است و بین خودمان بماند که انطور که امروز بهش 

نگاه می کنیم عالی که چی عرض کنیم، بلکه افتضاح ( با اغراق تمام) بوده ام 


از بچی گی هامون تا نوجوانی و بزرگ سالی 

پس باید به نسل بعد و به دیگران همیشه باید حق بدیم و در شرایط آنها فکر کنیم 

و زود قضاوت نکنیم. ( آخرش فرق قضاوت کردن و توصیف کردن برام دقیقا مشخص نشد) 


خب ممنون نگاهتون 

تا تحول طبیعت چند روزی نمانده 

تا تحول ما چی باشد که جشن بگیریم که چقدر به خوبیها و خدا نزدیک تر شده ایم 

و رنگ خوب خدایی گرفته ایم. 

یاعلی 

قدر دان داشته ها

سلام با طعم گذشت و گذشتن و می گذرد و خواهد گذشت 


امروز کلی با استادی ، سیدی بزرگواری از باب  راهنما جلسه داشتیم 

و کلی حرفای قشنگ و خوب شنیدم و کلی وجد علمی و نشاط بارانی 

اما یک چیز دیگه هم رسما 

در زندگی قشنگم آغاز شد اونم عینکی شدن اونم از نوع نزدیک بینش 

و خاطرم جمع باشه که برای بیرون نیست که دست گیر و جلوی جست و خیز را بگیرد 

بلکه برای مطالعه هست و چقدر قشنگ تر می بینم این نوشته های لبتاب را 

و البته کمی گرانتر از عینک مادر گرفتم که این برای کار با لبتاب هست و حتی جلوی تشعشعات را هم می گیرد 

یادم باشد که برای پدر بزرگوار خودم هم بگیرم یا توصیه ش کنم. 

و از مادر فقط برای خواندن قرآن و از هر دومون نزدیک بین هست عینکا 


امروز شروع شد

 واقعیت هایی که دوست نداریم باورش کنیم اونم نزدیک شدن به پایان عمر هست 


و چی وقتی و چه زمانی روی سنگ قبرمان بنویسد: 

مرحوم مغفور  فلان فلانی 

تاریخ فوت: 

1420/ 10/ 20 


یا 20/ 10 / 1420 

وای چقدر من مغرورم و امیدوارم که چقدر زنده بمانم 


به هر حال مثل آن عزیز از دست رفته مان که سرطان گرفته بود و خودش خبر داشت

و می دانست که می رود و گفته بود که من منتظر ادای وعده ی حقم. 

و الان در مجالس جایش خالی هست و چقدر زیبا و ارام و متین صحبت می کرد 

البته گاهی روی مخ بعضیا بود

ولی بود با تمام لطافت ها و تمام دنیا و مرام و جهان بینی اش 

خدایش بیامرزد 


ببخشید دلتون را آن جهانی کردم 

راستی امروز یک روش جدید یاد گرفتم یا مصمم شدم که به کارش بگیرم 

اونم روش فرانکنا  هست . چرا از قبل به ذهنم نرسیده بود 

عجب روش جالبی هست دمش گرم 

به هر حال خوشحال و شادم از این همه نعمت و خوشبختم به فرمایش رسول رحمت و مهربانی 

و البته در خوفم از حق الناس و از حساب هایی که حلال نشده است و کارهایی که نکرده ام 

و شما باشید و بهترین باشید 

و قشنگترین عکس را در سلفی با خدا و لبخدش داشته باشیم 


امروز هم گذشت و قشنگ گذشت و هر کسی مشغول کار خودش هست 

و دلم خنک شد که در این کرونا چهار کار را پشت سر هم دقیق و با برنامه ریزی در مسیر هم 

انجام دادم و البته پست باید پیشتاز می گفتم، سفارشی گفتم و یک هفته طول می کشد رسیدنش. 

هر چیزش همیشه پیشتازش خوبه ، چیه منتظر شون بذاریم 

چشم بعد این پیشتاز میگم ولو گرون باشه. 

شمام همین طور 

ممنون نگاهتون 

فقط آمدم که بگم شما ک نظر نمی گذارید نوش جانتان خاموش می آیید و می خونید 

حداقل من یک کم کمتر ساکت باشم 

و دلم برای همه تنگ شده ست مخصوصا برای داداش مهربونم که خیلی می خوام بغلش کنم


و بچه ی حیجی بهش بگم که گوگوچ کردی و رفتی ( رمز بین خودمون) 

قدر خودتون و نعمت ها  و عزیزان تون را بیشتر بدانید و بدانیم 

یاعلی مددی 


زیبا دیدن و بهشت آفریدن

سلام 

صبح پنج شنبه تون عالی و قشنگ و متعالی 


نیست ایام خوشتر از دوران عشق 


این شعر خوانندگی هست که هلن با موبایلش گذاشته 

تو جان منی جان منی جان منی تو 


یک صبح قشنگ دیگر و البته انواع و اقسام برنامه های قشنگ آینده 

که باید انجام شود 

و باز هم عزیزی از رفقا و آشنایان پدر رفت 

خبرش را معمولا تلفنی یا حضوری می گم و انا لله  و انا الیه راجعونش را می شنوم 


و پدر این روزها دلتنگ هست و وقتی گفتم که دکتر فلانی برای عروسی دخترش دعوت کرده 

گفتم می خواهی برویم در این کرونا؟ 

با یک حالت خاصی پشت تلفن گفت: آره خیلی دلم برای دیدن دوستان تنگ شده است 

خیلی وقته دوستان را ندیده ام 

و حس تنهایی و خستگی را در صدایش و در عمق جانش حس کردم 


امروز شاید خانوادگی رفتیم به حضورش و هدیه ی ناقابلی رو تقدیم پدرانگی هایش کنیم 

اعلام کنیم که به یادش هستم و خاطرش برامون عزیز هست 

می خواهیم که بگوییم ممنون زحماتت و ممنون همه ی تلاشهای قشنگت 

و ممنون به فکر مان بودنهایت 

دیشب سفارش و احتیاط بچه ها را داشت که مواظب باشیم در این زمانه ی هک و مجازی 

و مادری که بعد از دکتر چشم پیشمان آوردیم و حسابی با حسین و حسنا مشغول بود 

و اما به فکر دختران داداش هم بود و هستیم همیشه  . دخترانی که احساس می کنم دوری پدر واقعا براشون سخت هست 


دیروز زیارتی در خلوتی ضریح و خلوتی شبستان امام و صحن امام زمان علیه السلام ، انجام شد به نیت همه ی دوستان 


و چقدر این روزها تند تند می گذرد انگار در یک التهاب زود گذشتن ها گیر کرده ایم  

در برگشتی سر قبور مراجع و علمای درگذشته از مصباح و بهجت و مطهری و منتظری و محقق و ... همه و همه رفته اند 

و در جوار بی بی معصومه سلام الله علیها ارام گرفته است 

و ما کی برویم و خواهیم رفت 


و چقدر خوب است که هر صحنه و حادثه و قضیه ای را می بینیم و می شنویم خدا و عاقبت و عبرت و بصیرت بگیریم 


و چقدر خوب هست که همه چیز را قشنگی هاشو ببیینم . مثل حضرت عیسی که با اصحاب می رفت و بقیه از یک لاشه ی الاغ گندیده 

در مسیر هر کدام ناقشنگی و فساد را دیدند و اه اه کردند و حضرت عیسی در میان آن هم ناخوب دیدن بقیه نسبت به آن صحنه ی مشترک 

گفت: چی دندانهای قشنگی داره. 

کاش ما هم هر جا می رویم و هر جا می نشینیم هم انصاف و قشنگ دیدن را رعایت کنیم و هم قشنگی ها را ببینیم 

و هم اینکه هرگز قضاوت نکنیم پیشاپیش کسی و چیز رو . 


و چقدر زندگی با رعایت آداب و قشنگی های زندگی زیباتر می شود 

و بهشت در درون و بیرونی ماست که خودمان خوب و زیبا بین و معطر به عطر خدا باشیم 

در آن صورت مثل حضرت ابراهیم وسط اتش هم برایمان گلستان هست. 

واقعا و حقیقتا 


ممنون نگاهتون 

انشاء الله که قشنگ بین تر و خدایی تر و معطر به عطر وجود مهدی خوبان باشم 

یاعلی 



ما دکتر جواب شده ایم

سلام 

شام یک دوشنبه که به پاسهای پایانی اش رسیده ایم 


در اتاق همیشگی خودم روی مبل و لبتاب جلو و عزیزان عزیزم در جوار و اتاقهای روبرو 


عزیزان دیگرم در اقصی نقاط عالم از شهر و کشور و قاره ها 

عزیزان عزیز پدر و مادرم مشغول در خانه ی قشنگ و ساخته ی خودشان 

و عزیزان آینده گانم در تلاش و تکاپو و شایدم بازی گوشی های نوجوانانه و هیئت و مسجد و به قول خودش دم دکون 


و البته بد جور کرونای انگلیسی هشدارهای شدید و مدید از شدت ابتلایش و سرعت انتقالش و خطرناکی اش 


و کسی هست که درگیر حرفی شده است که پشت تلفن گفته است و الان بر خود فرض می دارد که باید به مفادش عمل کند

ولو در این شدت گیری کرونا آن هم دعوتی فامیلی . 


و البته یک عزیزی دختر نوبالغش را عروس کرده به مبارکی و تالار گرفته است این دکتر ( بدون هیچ قضاوتی که کارش خوبه یا بد) 

دعوت کرده است نمی دانم در این کرونا برویم یا نرویم؟ 

بعضی می گویند به خاطر کرونا نباید زندگی را تعطیل کرد و سالن و سانس برقرار هست 

و من برای پدر و مادرم می ترسم 

برای وجود شریفشون برای سلامتی شکننده شان 


و من می ترسم از دست دادنشون 

و من می ترسم از دست خالی خودم برای روز حشر 

و من می ترسم از بازخواست حق الناس هایی دانسته و ندانسته 

و من می ترسم از پرونده ی عملی که به شور و شهود گشوده شود 


و من می ترسم از رفتن یک باره و مرگ مفاجات که فرصت توبه و وصیت نداشته باشیم 


و من می ترسم از جنگ و توطئه هایی که شیاطین یهود و سعود و سردمداران جانی برای 

ملت هایی مثل ایران و افغانستان و سوریه و یمن و ... هر روز ضحاک وار خون تازه می خواهد 


و من می ترسم از اشکهای یتیمان و ویرانی های فراوان و خونهای مظلومانی که هیچ پناهی غیر خدا ندارند 


و من خوشحالم به پنجره ای به نام شهادت که هر چه مظلوم باشی از آن پنجره به سمت عشق و خدا پرواز می توانی 

و من خوشحالم که عمری در محبت اهلبیت و مودت خوبان خوب و راه خدای مهربانم با اخلاص و تلاش خاصم بوده ام 


و من خدا را مهربان می دانم اما از حق الناس به خودش پناه می برم ( گرچه حواله به رضایت مردم داده است) 


و در پایان برادرم و عزیزان عزیزم و فاملین مظلوم و زحمت کش و خدایی ام را به خودت و رحمتت و بزرگواری و هدایتت 

و نگاه قشنگت ای خدای خوبان همراه با خود ناچیزم می سپارم که تو بهترین پناه و راهنما و مهربان ترینی . 


ممنون نگاهتان 

و بدانیم و آگاه باشیم که دکترها همه مون را جواب کرده است که در این کره ی خاکی ماندنی انچنانی نیستیم 


و باید رفت و چه زیباست که قشنگ و زیبا برویم تا خویش انداز ها ( سلفی) های مان همیشه و همه جا قشنگ باشد و بیاید 


یاعلی 

یک حس ناتمام مردانه

سلام 

در شام گاه جمعه و یک حس ناتمام وادار به نوشتنم می کند 

از نرفتن ها و نگفتن های بعضی حرفهایی که مخصوص خودت و تفکرات خودت هست 

و عزیزانی که دور و برت هستند با تمام بودن ها و نبودن هایش 

با تمام حس و حال و تپیدنها و حتی دلسوزی ها و حتی دور شدنهایشان یا حس به هم نزدیک شدن هایشان 


و چه حس غریبی است مرد بودن و مردانگی کردن که گاهی لبریز از نگفتن می گردی 

چون مرامها و حس های دیگری در وجودت ، خدایت به ودیعه گذاشته است که تو تکیه گاه باشی 

و البته با خودت نجوا کنی و درون خودت بریزی و بدون هیچ اشکی که زنان دارند، با سکوت هضم شان کنی. 


و به عزیزمون سید محسن که پیام گذاشته که: 

هدیه من به شما
*چشم اندازهای زیبا، بهمان میزانِ مشکلات ، ترا از راه، باز می دارند


شاید مناسب باشه که بگویم: 

در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد 


من اگر سعی می کنم حس های خوب و امید بخش و مثبت اندیشانه و به قول شما چشم اندازهای زیبا 

را به زبان احساس و عطوفتم ( که ایشان فک کردن نویسنده خانم هست) دلیل بر این نیست که نقاط غم انگیز 

یا تامل برانگیزی در زندگی ندارم. بلکه منم گاهی پر میشوم از نگفتن ها و نباید گفتن ها 


حرفهایی که به کلام نمی آید و عقلانیتم اقتضاء می کند که نباید بیاید و به مصلحت همه هست که نیاید این حرفها 


و این دلیل بر این نیست که بی غمی فقط هست 

و البته ممنونم از هدیه ی شما که چشم اندازها به اندازه ی مشکلات ما را از راه باز می دارد. 

کمی به عمقش و معنی اش تامل کردم و شاید بهترین توجیه همین برایش برداشتم که 

همش مثبت نوشتن  و چشم انداز زیبا بخشی از زندگی هر کسی و البته من مرد و تکیه گاه هست


در سرزمین مردانه ی تفکراتم، علایقم و احساساتم ، من به عنوان یک بنی آدم پُرم از حرفهایی 

البته از جنس مگو و البته گاهی از جنس تخلیه وقتی فشارش زیاد بشه . 

و گاهی تسلیم و آره شما درست میگی که دیگر ..... 


آری چنین هست برادر 


و خدا روشکر که نوشتن را دارم و عقل را دارم و خدا را دارم و عزیزان عزیزم را دارم 


و خدا روشکر که فرصت شدن ها و بودن ها و کردن ها هست 

و خداروشکر که روی دوش کسی بار نیستم و زیر دین کسی سعی کرده ام نباشم 

و خدا روشکر که از فردا پا به مرحله ی دیگری از مرحله ی علمی می گذارم که رساله ام انشاء الله 

دفاع می شود و می شوم فارغ التحصیل از این سطح و دنیای بعدش که چی می خواهد خدا برایم 


و خدا روشکر که ابرو مندیم کمی پیش خدا و خلق خدا 

و خلق خدا و عزیزان عزیزی رویم حساب می کنند و قبولم دارد 

و خدا روشکر که غرق در نعمتم و البته خودم گاهی خبر ندارم 


و خدا روشکر که عشق هست و مهربانی هست و زبان هست قلم هست و قلب هست

و خدا روشکر که خودم با تمام هستی ام با هر ویژگی که دارم برای بعضی کسان هستم 

و دلشان بهم خوشند و این نهایت لطف خداست 

و غر غر هایشان یا لحن کلامشان حداقل برای من این حکایت و هشدار را دارد که سکان تکیه گاهی را 

محکمتر بگیرم و صبر کنم و صبور تر باشم و این برایم می شود قشنگ نگاهش کرد.. 


ممنون نگاهتون 

پدر سرما خورده بود تلفنی تبریک گفتیم و مشاوران و عزیزان عزیز صلاح را در ندیدن از نزدیک دیده اند. 

روز پدر و روز مرد بر همه ی مردانی که ادعای مردانگی دارند مبارک 


شکوهمند و سرفراز باشید و هرگز شرمنده ی خدا و خلق خدا نباشیم 

یاعلی 

دنیا و امیدها و قشنگی های خاص خودش

سلام  و عصرتون به زیبایی و مهربانی 


امروز روز قشنگی بود مثل همیشه 

البته آدم قبل هر کاری یکسری استرس ها و دغدغه هایی داره 

ولی خب وقتی وارد ماجرا میشیم خیلی راحت و ریلکس شکر خدا کارا پیش میره 


روال اداری برای دفاع رساله انجام شد و قرار داوران تعیین شد 

که کی وقت دارند و این چنین شد که منتظر باشیم که قبل از سال جلسه برگزار شود 


اما به هر حال خودش قشنگ و رویایی خواهد بود 

اتفاقهایی که خواهد افتاد و خیر است هر چی از آینده خواهد آمد به شرطی ما خوب باشیم و خدایی 


دیشب خانه ی مادر بودیم با تمام مهر و محبت هایش 

و پدری که آرام تر شده است و صبور تر و فدای هر دویشان که وجودم ز وجودشان به وجود آمده است 


اذان شد و آمال و آروزهای دنیایی و ترس های آخرتی همه یک جا به سراغ آدم میاد 


و چقدر این روزها بازارهای مختلف در تلاطم است و بازارهای جدیدی مثل رمز ارز و بیت کوین خودنمایی می کنند 

و بعضی ها افسوس می خورند که چرا و دنیا همین است 


افسوس ها و البته امیدها و قشنگی های خاص خودش 


ممنون نگاهتان 

یاعلی