خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

به خاطر دخترم

دومین روز ماه رمضان است، و ساعت حدود پنج عصر است، در اتاق خاطرات و آرامشم نشسته ام

حسنای نازم چه ناز در خواب عصرگاهی غنوده است.

می خواهم از خاطره دیشب و دی سحر بگویم

امسال بر اساس اینکه روزها خیلی بلندتر از شبهاست، بر اساس تاثیر پذیری از زندگی بعضی دوستان و همسایگان، این سبک زندگی در ذهن هلن نازم و فرزند ارشدم، شکل گرفته است، که بیاییم کل شب بیدار باشیم و یکسره سحری بخوریم و بخوابیم، مخصوصا اینکه برنامه های مسجد محلمون ( قرآن و دعا و سخنرانی و ورزش و بازی برای بچه ها) تا حدود ساعت یک شب طول می کشد.

خلاصه با نظر این نوگلان و عزیزانم موافقت کردم ، که باشه این سبک و روش رو هم تجربه می کنیم هر طور که شما راحتید، و شبانه می تونید بگییم و بخندیم و بخوریم و بیدار باشیم.البته همگی بیدار باشیم.

القصه دیشب بر همین قرار بودیم، ولی یکی یکی خواب بهشون غلبه کردند و رفتند و لالا کردند، که خواب در وقت نیاز چه لذتی دارد.

 در آخرای شب  یعنی قبل از سحر   خواب بر من و مادر عزیزم  که این ماه رمضان میهمان ماست، هم غلبه کرد و خوابیدیم ، پس این ما نیستیم که تعیین می کنیم که کی بخوابیم ، بلکه جناب خواب است که ما رو می خواباند.

و بچه ها هم که کلید خانه را دارند آمده بودند و آنها هم خوابیده بودند.

و در نهایت فرزند ارشد هم آمده بود و می خواسته بیدار بماند، پیش تلویزیون دراز کشیده و گوشی مامانش رو که آلرامش، ساعت و هنگام قبل از اذان و سحری را کوک کرده بوده ، برداشته و کنارش گذاشته و در اثر شدت خواب و خستگی به زنگ موبایل بیدار نشده است.

من یک وقتی بیدار شدم که داشت صدای قرآن و دینگ دینگ قبل از اذان ا ز ماذنه ی مسجد به گوش می رسید، و خلاصه دومین شب جمع ما مخصوصا حدیث نازم که تازه امسال مکلف شده است، و روزه بهش واجب شده است، تقدیر شد که بدون سحری روزه بگیره .

اما امروز بعد از ساعت نه صبح دیدیم که این طوری به این طفلک خیلی سخت می گذرد، مخصوصا اینکه دیروز اولین روز روزه اش بود، و به روایت مامانش خیلی بهش سخت نگذشته بود.

گفتیم که بهش سخت نگذره و طفلک گناه داره، تصمیم گرفتیم فقط ما دو تا قبل از ظهر مسافر بشیم و بعد از طی مسافت 25 کیلومتری و جای تون خالی افطار در آن محله که یک روستای اطراف قم ( فک کنم اسمش قلعه چم بود) دوباره به منزل  برگردیم.

صبح به همسر نازم ضرب المثل معروف رو زدم که : کبک می خواست راه رفتن کلاغ رو یاد بگیره ولی راه رفتن خودش یادش رفت.

و ایشون هم موافق بود که کل شب بیدار موندن خیلی سخته ،همون زندگی خودمون رو بکنیم و سر شب زودتر بخوابیم که سحر سرحال بیدار شیم و دیگه هم خواب نمونیم.انشاء الله

این بود اولین بدون سحری روزه گرفتن بقیه و مسافر شدن ، من و حدیث که دخمل نهایت عزیز و ناز محجوب و با ادب و زرنگم هست.

ایشاء الله که همیشه روزه هاتون با سحری و مقبول باشه که مجبور نشوید مثل ما و دختر مسافر بشید و روزه افطاری نکنید.

سربلند باشید و شادمان.

نظرات 1 + ارسال نظر
بیضا یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 09:31 http://mydailydiar.blogsky.com

سلام، روزه نمازها تون قبول، من واقعا خیلی دوست دارم که شب تا سحری بیدار باشم، و بعد از نماز صبح تا نماز ظهر روز بعد بخوابم ولی هیچ وقت عملی نشده چون من همیشه شاغلم و باید صبح زود برم اداره.
واقعا روزه با سحری خیلی خیلی خوبه هم از نظر شرعی که خودتون بیشتر میدونین هم از نظر مفید بودن، من همیشه تلاش کردم با سحری روزه بګیرم اګرچه بعضی وقتها بیدار شدن خیلی برام سخته، ولی همسر همیشه بدون سحری روزه میګیره که حتی دو سه روز پیش براش حدیثی رو خوندم درباره سحری ولی واقعا براش سخته و نمیتونه سحری چیزی بخوره.
ایشااالله روزه ها همیشه خالصانه و مورد قبول درګاه حق باشد، و روزه ګرفتن حدیث عزیز رو که تازه مکلف شده اند در این هوا واقعا قابل قدر و ستایش هست و با خوندنش ایامی که خودم تازه مکلف شده بودم یادم اومد که تازه ۹ سالم شده بود ولی زمستان بود مثل حالا سخت نبود. بهر صورت روزه این فرشته کوچک خیلی خیلی ناب و قابل قدر است. سلامت و شاد باشید

سلام، در مورد شب بیداری بگویم که خیلی باحال نیست، چون خدا که سازنده بدن ماست، برای خواب شب کوکش کرده، و شب رو برای خواب و آرامش قرار داده، روز خوابش باحال نیست، مگر قیلوله قبل از اذان ظهر و یا بعد از طلوع آفتاب ، به شرطی که سحر بیدار بوده باشی تا بعد طلوع افتاب ، که این از عادات ابن سینای بلخی بوده است.
لذا خیلی آرزوشو نداشته باش، ما امتحان کردیم نچسپید،
در مورد بی سحری نمی تونم قضاوت کنم، ولی بهتره که معده خالی نباشه، و برای روزه روز بعد مشغول باشه، در مورد همسر محترمتون نمی تونم قضاوت کنم، شاید بدنش این طور عادت کرده، و خوشحالم که اهل روزه و طاعت هستند و هستید.
حدیث گلم، فدای چهره ی معصومش که خیلی گل می اندازه و کتابخون و قران خون و حافظ قرآنه، در حد یک و نیم جزء . خیلی دوستش دارم، اگر چه حامد و حجت هم قبلا تا پنج جزء حفظ بودند، و الان هم گاه گداری مشغولند. ولی سخت گیری نمی کنیم.
ممنونم که نظر می دی و می دانی به خاطر نظر دادن شما می نویسم. ولی نگران زحمتت هستم که در این فصل بارداری برات زحمت نباشه، لذا خیلی توقع ندارم . فقط آرزوی سلامتی شما و نوگلانت رو دارم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.