خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

شب آرامش و در جمع باصفای خانواده

سلام

شبی دیگر ولی در مقابل یار و همراه میوه های شیرین زندگی ام.

شبی دیگر که از تنهایی درآمدم و شیرین و بی همتای زندگی یم، داره نماز مغربشو می خونه و حدیث خوشکلم روبرویم بازی گوشی می کنه و با گوشی بازی می کنه.( هردوش درسته چه جالبه)

خدا را به خاطر همه داشته ها و نداشته هایت شکرت

امروز رو به شادی و موفقیت و شکر به شب رسانده ام، و چقدر شیرین است، ممنون الطاف پروردگار بودن

امروز بیمه تکمیلی به فریاد جیب مان رسید، چقدر خوب است این بیمه. وقتی هزینه های بیمه رو بابت هر نفر پرداخت می کردیم، و خیلی وقتها شکر خدا سالانه از دفترچه بیمه چیزی کم نمی شد، کمی زورمان می آمد که ای وای به جیب شرکت بیمه رفت و ماشاء الله اختلاس هم کم نیست.

به هر حال من امروز راضیم، و فک کنم فکر راهگشایی است که در زمان توانایی یک درصدی هزینه کنیم، تا در زمان مشکل( البته با احتمال ریسک) از آن استفاده بهینه کنیم.

امروز اتفاقی یکی از دوستان دوران کارشناسی و ارشد رو دیدم، برای خودش معاونی شده بود، ازم برای پروژه ای دعوت کرد و گفت که بچه ها تماس می گیرند. از همان دوران همکلاسی آدم تیز و پرحرف و با جسارتی بود، البته نه اینکه ما نبودیم. ولی رو و ظرفیت ضایع شدنش در بعضی موارد از اساتید، بالا بود و سرشو می انداخت پایین و از موضعش عقب نشینی می کرد.( خدا حفظ کن، بچه ی پاکی بود، ولی چون تک پسر بود، یک مقداری لوس بود.) گاهی وقتا حسابی سر به سرش می گذاشتم، و با یکی دوتا نوچه اش سر به سرم می گذاشت.

هی چی دورانی بود، دوران دانشجویی و چه دورانی بود نوجوانی که ساق پایمان از به قول مشهدی ها( ساخ پا خوردن نیلگون بود) و کاپیتان تیم بودیم و حسابی خوش بودیم.

امروز یک احساس ناخوشایندی هم کردم، و احساس کردم که ضعیف شده ام و منحنی عمر و قدرتمان نزولی شده است. و خدا از بدترهایش نجات و خدا از ارذل العمر و از همه بدتر ، خدا از عاقبت بخیر نشدن نجات دهد.

امروز با مادر شیرینتر از جانم صحبت می کردیم، چقدر صورت قشنگ و چشمان ناز و زیبایش، گرد پیری به رویش نشسته است، هنوز برای من مادری هست که هر چه با نادانی ام رنجانده امش، بازهم و بازهم به سویم آمده است و اصلا به رویم نیاورده است.

خدایا توفیقم بده که قدرش رو بیشتر بدانم

و پدر عزیزم که اخلاق خاص و استقلال طلبی و مرد بودن خودش را دارد، و ممنون و مدیون راهنمایی هایش هستم.

در عمق چشمان دخملای تک داداشم، از رنج دوری پدر، غصه و غمی نهفته است که با هیچ امکان و رفاهی در کشوری دیگر قابل مبادله نیست.

خب اینهم سرنوشت این طفلکی ها که ببینیم چه خواهد شد؟

چند سوال از بعضی دوستان در بعضی وبلاگها به اجمال پاسخ می دهم، چون می خواهم نوشته ها هر دو جا باشد:

اولا تشکر کنم از دوستان فرهیخته و محترمی که نسبت به عمل دخترم، همدردی و همدرکی فرمودند   واقعا روحیه و قوت قلب بخشیدند، و تشکر از نویسنده ی اون وبلاگ که بسیاری از نظرات اسلامی شون رو با افتخار بیان می دارند و نظرات صائبی دارند، کمال امتنان و سپاس، خدا خیرشون دهد.

ثانیا: به اهل سنت هیچگاه توهین   روا نمی دانم و اهل توهین هم نیستم، خوبیهای اهلبیت (ع) عزیزم آنقدر زیاد است، که نیاز نیست نقد رفتار دیگرانی باشد که محروم از ثقلین پیامبر (ص) بودند، نظرات و بدعت هایی را در دین وارد کردند که خار در چشم و استخوان در گلوی امیرالمومنین علی (ع) کردند. اینکه می گویم با عمر محشورشان کنند، حرف من نیست، آیه قرآن است: یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ  (الإسراء/71)

(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم!  و در روایات داریم؛ روز قیامت هر کسی با امامی محشور می کند که از آن پیروی کرده است. چون دوستان با تحصیلات هستند، تفسیرش رو بهتر می دانید، که ما اگر ادعای مسلمانی و شیعه بودن بکنیم، ولی در عمل، پیروی از عمر کنیم، امامون عمر است. و چون اهل سنت عمر رو قبول دارند، خوششان هم می آید که بگوییم با عمر محشور شوید.

 ثالثا: من همه خانما رو چی مطلقه و چه دختر بی شوهر، انسان های مظلومی می دونم که مستقیم و غیر مستقیم به آنها ظلم شده است. و حرف ما هم همین است که بیاییم به آنها کمک کنیم که به عنوان یک انسان به حقوقشون برسن. منبع این حقوق و قانون گذاری رو من خدا و پیامبر می دونم، شما میل و دلبخواه نخواستن خودتون، و نصفه شدن شوهر و مال تقسیم شدن و هر دلیلی دارید برای خودتون محترم است، و در مورد حقانیت و مالکیت آنها هم سر فرصت بحث می کنیم.

اینکه حرف اسلام رو پیش بیاریم، کار اسانتر می شود ،چون یک قانون اساسی میاد وسط و از دلبخواه بازی ها هر کس و ناکسی جلوگیری می کند.

مطرح نشدن این صحبت ها در مسجد محلتون رو نمی دانم، ولی اگر نظر علماء بزرگ و اصلا بالاتر از علماء یعنی ائمه اهلبیت رو می خواهید اونا با شرایط و قواعد خاصش اجازه داده است، و حرام اعلام نکرده است. و با آسیب هایش متناسب با مورد باید بحث و چاره اندیشی شود.

رابعا: همانطوریکه می شود به خانمها نگاه ابزاری داشت که من مخالف آن هستم، به مردها هم می شود نگاه ابزاری داشت. نگاه به مرد در نقش یک حمال و تامین کننده ی نفقه و مایحتاج در حد کفاف همسر، و پرداخت های مالی حتی برای کار منزل و شیر دادن بچه . و ببخشید همچنین ارضاء کننده ی نیازهای جنسی وی، که طرفینی هست، و خیلی بیشتر ببخشید حتی گفته شده که هشت برابر لذت رو خانم ها می برند. پس در این مورد و موارد دیگر نگاه یک طرفه نیست.

خامسا: مرد را باید ساخت، و مردان در  دامن پر مهر زنان مرد تربیت می شوند. و نگاه نرینه و مادینه، یک نگاه جنسیتی هست، نه نگاه هویتی و شخصیتی.

بقیه ی پاسخ ها از جمله ی طلب های وصول نشده ی شما . باور کنید خسته شدم، چند نفر به یک نفر. با اجازه می خوام با دخملام بازی کنم، خیلی دلتنگشون بودم ......

شما هم جوش نزنید غیر شما هیچ کسی حاضر نمیشه زن همسرتون بشه، و هر چه تقدیر است همان شود.

از این چند شب هلن نازم خاطرات جان سوزی از حوادث و هم بخشی هایش نقل کرده که باید قدر زندگی مون رو ولو با وجود هوو ، ولو با همسر موقت برای همسرتون و مشکلات دیگر برای تک تک مون بیشتر بدانیم.

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
بهامین شنبه 25 دی 1395 ساعت 13:35 http://notbookman.blogsky.com

کانون خانوادتون همیشه پر مهر و مستتدام

مممممنونم
برای شما هم بهترین ها رو آرزومندم
سپاس بابت حضورتون

.... سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 00:01

خدا راشکر ..
کانون خانوادتون همیشه گرم وپر مهر باد ...
جمله جالبی بود کلی خندیدم .هیچ کس حاضر نمیشه زن همسرتون بشه

سلام و ممنون از لطف و نگاه قشنگتون
مثل من سه نقطه می گذارید.
همیشه لبتون پر خنده باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.