سلام
و چقدر مرگ و رفتن به ما نزدیک هست و ما مشغول بر سر عروسکهای اسباب بازی روزگار
امروز روز دفن یکی از سادات بزرگوار که جوان و میان سال بود، هست. چهار روز پیش با وانتی تصادف کرده
وانتی فرار کرده و بعد از چهار روز در کما، دیروز صبح جان به جان آفرین و تمام . به همین راحتی
سیدی باهوش و باحال و خانم بیچاره اش و چند فرزند یتیم.
می خواستم بگیم که همه مون آه دمیم
آه مان بالا بیاید و پایین نرود ، خلاصیم
به همین راحتی و با کلی ناراحتی و برای بعضی ها با کلی خوشحالی و سعادتمندی
ببخشید صبح را با خبر ناخوشایند آغاز کردم
می خوام بگم که ان الانسان فی کبد
انسان در سختی و همراه مرگ افریده شده است
توقع همه چیز گل و بلبل همان لیوان دنیا را سرچپه و سرو ته گرفتن است
که نه در دارد و تهش هم سوراخ می شود.
دیشب زیارت چشمان مادر بودیم
و دو دختر داداش خیر سرش آلمان رفته و بازی و دنبال بازی تو خونه ی بزرگ آقا بزرگ
و چت تصویری با کربلایی داداش و دنیاهای ما و اون طرفیها و تنهایی ها و آزادی ها و بی خدایی ها
و بالاخره ساختن روح و آدم شدن و انسان زندگی کردن و رفتن
سر راهی آمدن به اینجا ، عنوان به ضرب 13 گلوله در کربلا را خواندم
که نویسنده ی شهیر عراقی را دو موتور سوار شهیدش کردن
اینم از جنایات جلادان صهیونیزم و بدترین موجودات
خدایشان رحمت کناد
عاقبت بخیر و رو سفید همیشگی باشیم
یاعلی
می بوسم و با ارادت و عشق
و سپاس از حضور گرم و نگاه قشنگتون
بدرود