سلام و صبح سوم سال سرور و سرمستی بخیر و سلامتی
دیشب از خلوت گه عشق آمدیم
و جای شما خالی چقدر خوش گذشت
ولی بر سنگ فرش خیابان قدم می زدم
سبکی و طراوت و پاکی خاصی را احساس می کردم.
کاش نصیب همه تون بشود.
در این عشق بازی هم قرآن و کلامش را تلاوت کردیم و هم
درد دل و دعای مون را به گوش حضرتش زمزمه کردیم
هم دل دادیم و هم قلوه گرفتیم و همه چیزش قشنگ بود
دفتری سبز برده بودم که به رسم نوجوانی باز هم احساس و طراوت گفتارم
را ثبت کنم و فریاد عاشقانه هایم را از زبان قلم بر قلب دفتر جاری نمایم.
گفتم که چقدر قشنگ هست قوانین طلایی اعتکاف را در زندگی و بندگی مون به کار
بگیریم، مثل همین مجادله نکردن به هدف برتری طلبی
و اصل دوم که حرف دنیایی نزدن و در هر صحبتی رضای خدا و بیان ارزشها را داشته باشیم
و چیزهای قشنگ دیگری که در آن گلستان عشق و آرامش همین جور فیضان می کرد.
به هر حال دعا و خواستن بهترین ها را برای خوبان و عزیزان و ملتمسین دعا را خواستیم
تا باشد که چی قبول افتد.
و در روز آخر هم
اعمال ام داود را برای رهایی وجودم از زندان غفلت و نادانی خواندیم
با مداحی میرزا محمدی عزیز برگزار شد که عالی بود
بفرمایید صبحانه با نان کنجدی و .....
راستی سال نو هم مبارک
و انشاء الله که هر روزمان بیگناه باشیم و برایمان عید باشد.
پس عیدتان هم مبارک
ممنون و یاعلی