خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

شعر و عشق

سلام 

امروز بالاخره روزه ایم 

خدا قبول کند قضای رزه ی مسافرتی است که رفتیم 

باز هم هوای بهاری 

بازهم خیال خماری 

و باز هم سرود و ترانه ای 

در کنار یار و هم آغوش یار 

چه پادشهی بهتر از این آغوش و نوازش و حوری خصالی  یار 

در میان وبلاگ های بروز شده، که معمولا صفحه ی اول بلاگ اسکای 

آدم رو گاهی عنوان و قلم رسایش می کشاند به خواندنش 

یکی دو قطعه ناب هدیه آوردم براتون 

همش که نمیشه دست نویس سر  و پاکنده ی من باشه، 

گاهی صرف ترانه های ذهن عاشق دیگرانی مثل حافظ و فاضل 

حالمان را خوبتر می کند. 

تقدیم نگاهتون : 

شعری از حافظ

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند


عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند


جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند


عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند


مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند


وصل خورشید به شب پر  اعمی نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند


لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین،  مستحق هجرانند


مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند


گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد

عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند


زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند


گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان

بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند


یه دست به افتخار حافظ شیطون بلای عارف 

که جانا سخن از زبان ما می گویی. 

خب 

شعری از فاضل نظری که دقیق 

نمی شناسمش، ولی بعضی تیکه های عاشقانه را خوب آمده. 
اینجا گرچه در ردیف حافظ شیرین سخن نیست ،ولی خب 
گاهی نکته های قشنگی می پراند و می سراید. 
ببینید: 

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

( کاش میگفت: 

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن  شَرر  تازه بیفزاید عشق ،  

که هم مثبت نگری و هم عاشقانه میشد) 


قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت

باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

( آخه موج رو می خواد چیکار؟؟ که قایق براش به دریا زد؟ 

کاش می گفت: 

قایقی در طلب وصل به دریا زد و رفت 

باید از درد نترسید، اگر باید عشق )


عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

( من فکر می کنم بوسه ها همیشه عشق آوره، نفرت برا چی بیاره؟؟  مگر داریم؟ ) 


شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست

می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق


پیله رنج من ابریشم پیراهن شد

شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق

فاضل_نظری، عشق

در مورد مصرع اخر فک می کنم خوب تموم نشده، 
چون وقتی پروانه به آتش پیوست و طفلکی سوخته 
خب چرا به پروانه نمی آید عشق؟؟ 
پروانه ی عاشق خودشو به آتش شمع می زنه 
حالا یا ازش نور بگیره یا خاموشش کنه که دیگه شمع نسوزه و نجاتش بده 
این هر دو فرض نور گرفتن و خاموش کردن سوز و گداز شمع هر دوش که 
کار خوبیه. پس چرا به پروانه عشق نمی آید. 
به نظرم شعر باید بهتر تموم میشد. ضمن اینکه در مصرع قبل میگه: 
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق 
خب پروانه به امر عشق سوخته ..... دیگه تکلیفش را انجام داده 
خب چرا تو بیت بعدی کار پروانه را نقض می کند و بد شو می گه؟ 
نمی دانم چی می خواسته بگه تو بیت آخر. 
از دست این شعرا که معنای شعرشون در بطن چمبه شون هست... 
کاش به پروانه احترام می گذاشت و مثلا این طور میگفت: 

پیله رنج کس ابریشم پیراهن شد

شمع حق داشت، به هر کس نمی آید عشق


خب اگر از تحلیل و هدیه ام خوشتون آمد 

می تونید اگر دوست داشتید به افتخارم  یک دست مرتب و منظم بزنید. 

ممنون نگاه و دستان و احساس قشنگتون 

یاعلی مددی 

نظرات 4 + ارسال نظر
سرو جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 16:48

همین خصلت مثبت نگری که هن در عین ارامش روحی و روانی شکنجه اور و ازار دهنده است. شکنجه اور به طعم لذت و ارامش. بعد ارامشش روح و روان فرد مثبت نگر است و شکنجه اش بماند.... یکی از کامنتهای قبلی حاوی نام فامیلی بنده است لطف می کنید اگر حذف کنیسد. سپاسگذارم. سبز باشید

سلام
مثبت نگری آرامشش را متوجه شدم، ولی شکنجه آور بودنش چطوری؟؟
چی بماند؟ کجا؟
ببخشید بازم متوجه نشدم کدوم کامنت و نام فامیلی شما کدوم هست؟
اول صبحی لطفا واضح بفرمایید

سرو جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 11:22

سلام تحلیلاتان عاشقانه ودقیق است .... عرضم به حضورشمادر کلام اخرم من هیچ قصد جسارت نداشتم و اصلا منظورم ساده لوحی نبوده که خود از این کلمه به شدت بیزارم . لطفا چنین برداشتی را از ذهن دور نمایید. . مثبت نگری خیلی هم عالیست ومنظور من از جنبه منفی اش سواستفاده و کج فهمی دیگران از نگرش ما نسبت انان و موقعیتهایشان است که ممکن است در شناخت خود شخص مثبت نگر نسبت به دیگران ذهنیت دیگری ایجاد کند. این خصلت فکر میکنم در خودم شاید بیشتر از شما باشد. من نه میتوانم این خصلت را تغییر بدهم و نه میتوانم غیر ان عمل کنم ... شاید اصلا مهم نباشد که دیگران چه فکر میکنند و واقعا هم مهم نیست...
بدرود

سلام
ممنونم از نظرتون نسبت به تحلیلم
:: می دانم شأن شما به دور از قصد جسارت است.
ببخشید شاید من درست متوجه نشدم، و هر دو طرف مثبت نگری و ساده نگری را مقابل هم ذکر کردم.
:: منم جنبه منفی و کج فهمی دیگران منظورم بود، و گفتم که باید مثل باران باشیم که بر همه یکسان ببارد ، شوره زار و دشت کارشان و محصولشان می ماند.
:: ببخشید متوجه نشدم کدوم خصلت در شما بیشتر از من است؟؟

:: دیگران در مورد چی چیزی چه فکر می کنند؟ در مورد رفتار ما یا چیز دیگر؟

ممنونم بدرود

سرو جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 11:14

حیدری:
سلام تحلیلاتان عاشقانه ودقیق است .... عرضم به حضورشمادر کلام اخرم من هیچ قصد جسارت نداشتم و اصلا منظورم ساده لوحی نبوده که خود از این کلمه به شدت بیزارم . لطفا چنین برداشتی را از ذهن دور نمایید. . مثبت نگری خیلی هم عالیست ومنظور من از جنبه منفی اش سواستفاده و کج فهمی دیگران از نگرش ما نسبت انان و موقعیتهایشان است که ممکن است در شناخت خود شخص مثبت نگر نسبت به دیگران ذهنیت دیگری ایجاد کند. این خصلت فکر میکنم در خودم شاید بیشتر از شما باشد. من نه میتوانم این خصلت را تغییر بدهم و نه میتوانم غیر ان عمل کنم ... شاید اصلا مهم نباشد که دیگران چه فکر میکنند و واقعا هم مهم نیست...
بدرود

سلام
ممنونم از نظرتون نسبت به تحلیلم
:: می دانم شأن شما به دور از قصد جسارت است.
ببخشید شاید من درست متوجه نشدم، و هر دو طرف مثبت نگری و ساده نگری را مقابل هم ذکر کردم.
:: منم جنبه منفی و کج فهمی دیگران منظورم بود، و گفتم که باید مثل باران باشیم که بر همه یکسان ببارد ، شوره زار و دشت کارشان و محصولشان می ماند.
:: ببخشید متوجه نشدم کدوم خصلت در شما بیشتر از من است؟؟

:: دیگران در مورد چی چیزی چه فکر می کنند؟ در مورد رفتار ما یا چیز دیگر؟

ممنونم بدرود

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 22:57

به نظر شخصی من شعر فاضل نظری هم عاشقانه است هم عاقلانه. در ان بیتی که میگوید عشق , درد را نیفزاید, عین واقعیت هست. بالاخره درد را از طرف بخوانی درد است.... ایا واقعیت دنیای عاشقی, یا حتی دنیای بی عشق همه اش مثبت انذیشیدن است؟
انجا هم که میگوید با گفتن راز دل بوسه یا به نفرت تبدیل میشود یا عشق....چیزی که من دریافتم ایسنت که مخاطب راز دلت کیست؟ عشق و راز دلی که از یک سمت ابراز میشود ... پذیرایش کیست؟ حقیقتا او مخاطب چنین راز دلی بوده و یا حقیقت راز دل را درک کرده؟ اینجاست که بحث عشق و نفرت پیش می اید......
در انتها هم که کار پروانه را شاعر نقض نموده شاید دلیلش تناقضاتیست که همیشه در عشق هایی چنین وجود دارد....
و یک سخن با شما: مثبت اندیشیدن و مثبت دیدن عالیست اما نباید در این زمینه از حد تعادل خارج شد و واقعیتها را در قالب مثبت اندیشیدن نادیده گرفت...
بدرود.

سلام
بیت عشق درد را نیفزاید را پیدا نکردم در نوشته ام. لذا نظری ندارم راجع بهش.
خیلی چیزها را از هر طرف بخوانی همان هست، مثل کمک، مثل داد، مثل ...
اینا که دلیل نمیشه که به درد زوم کنیم،
به نظر من واقعیت دنیا عاشقی همه اش مثبت اندیشیدن هست، چونکه آن زیبا کند شیرین بود. و این واقعیت هست.
دیگه اینکه: راز دل بوسه مثل باران هست و باید باشد، که در لطافت طبعش ملال نیست، در دشت لاله روید و در شوره زار خس.
وقتی چنین شد، دلیلی برای نفرت از شوره زار نیست، اون سهمش را برده همان طور که دشت، از گلهای قشنگ لاله سهمش را برده است.
::
نقضش قابل توجیه نیست، چون پروانه با سوختنش عشقش را ثابت کرده است. دیگه دلیلی نداره که دوباره عاشق سوخته را دوباره متهم کرد......
اگر می خواهد متهم کند غیر پروانه را متهم کند که سرگرم پیله خود شده است.
:: در پایان اتفاقا با مثبت اندیشیدن واقعیت ها را بهتر می شود دید، چون همه ی آدما فطرت پاک انسانی و عاشقانه و خدایی دارد، و جهان همه آیت و نگاه لطف خدا و پر از زیبایی هست.
مثبت اندیشی با ساده لوحی فرق داره.
آدم مثبت اندیش با نگاه قشنگش آرامش را به ارمغان می آورد ضمن اینکه از دسیسه های مریضان هم قشنگ آگاه هست
ممنونم از نظر مفصلتون
انشاء الله که توضیحاتم وافی بوده باشد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.