خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

حی علی خیر العمل

سلام 

تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو 

این مصرع همین طوری خودش تشریف آورد. اما 

واقعا یعنی چی؟ این مصرع واقعا؟ ) 

از علامه گوگل پرسیدم یکی گفته که بنفشه از روی حسادت ( العیاذ بالله منها و منهما) پیچ و تاب می خورد به 

خاطر آن گیسوی مشک سای تو. 

اما از آنجاییکه از حسادت خیلی متنفرم، واقعا اول حسود را می کشد و بعد موجب آزار و ناآرامی دیگران 

می شود، این معنی را نپذیرفتم. اصلا . چی تعبیر ناصوابی  اه اه 

چی کاریه، که بنفشه ، به این قشنگی و نازنینی ، بخواد به طاعون حسادت مبتلا بدانیمش، 

اصلا به بنفشه نمیاد که حسود باشه. 

اصلا به هیچ کسی نمیاد که حسود باشه، همه اولا و بالذات فرشته و حوری و بی حسادتن. 

پس بیاییم و قشنگترین تعبیر مثبت و ناب را بیاوریم. 

بیاییم این طوری بگیم، که بنفشه چون همیشه دنبال خوبی ها و خوب بودن هاست

همیشه دوست دارد که زیباترین ها صورت و سیرت را داشته باشد و این که یک کار 

قشنگ و ناز و دلنشین را دوست دارد خودش هم داشته باشد و الگو گیری و سرمشق از خوبان و حوریان 

بگیرد، و کنار عطر بنشیند تا معطر شود. 

 بگوییم که بنفشه از طره ی مشک سای تو که این قدر قشنگ و پیچیده و نرم و ناز پیچ خورده است، 

بنفشه هم تاب می خورد و به ساقه و دستاش تاب می دهد و می پیچد و از طره ی مشک سای تو یاد می گیرد. 

این طوری هم خوش آموزی دارد و هم بنفشه دیگه دنبال خوبیهاست و هم طره ی مشک سای یار عامل و راهنما 

و معلم بنفشه هست. ببنین این طوری همه چیز قشنگ می شود. هم بنفشه و هم طره ی مشک سای یار 

و مسلما هم حافظ این منظورش باشه قشنگ تره . 

اما حیفم آمد ادامه ی شعر را اونهایی که قشنگ و ناز هست تقدیم تون نکنم. 


تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز

کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار

گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند

این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر

کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو

شاه‌نشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن

حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو


در این شعر قشنگ حافظ، از بعضی کلمات حافظ 

حال نکردم، مثل دریدن، و ملول گشتن و ... فقر و ... 

یک زمانی فرصت شد و طبعی خدا داد  به ما شاید شعری تقدیم 

کنیم که همش شور و شرار و شکوه و شعر و شعور باشد. 


آمدم که بگویم تا شقایق هست با شقایق باید بود و زندگی می گذرد 

اینم نقد به علی اسفندیاری سهراب سپهری، که چرا وقتی شقایق هست 

برایم سراغ زندگی، خب همون شقایق را باید .... زندگی رو میشه بعدا هم .... کرد. 

الهی توبه 

آمدم که بازم بگم دوستان از خوبی چی بدی دیده ایم که خوبی نمی کنیم؟ 

خوبی خوبی می آورد و عشق عشق می آورد و مهربانی مهربانی می آورد

جو ز جو روید گندم ز گندم. 

واقعا اگر این اصول ناب و ناز را قبول و باور و عمل و رفتار کنیم، 

خخخخخخخخخخخخخیلی از دغدغه های ریز و درشت زندگی مون 

حل میشه. 

تا باشد که عاشقانه ترین و صمیمانه ترین و ناب و ناز ترین و قشنگترین 

رفتار را برای عزیزترین ها و عزیزانمان داشته باشیم 

که تا عزیزان هست، عزیزشان داریم که ناگه ز یکدیگر نمانیم. 

این جهان کوه هست و افعال ما ندا 

چقدر میراث کهن و اصیل و ناب داریم، اما عمل نمی کنیم. 

حی علی خیر العمل را همیشه داشته باشیم. 

ممنون نگاهتون 

یاعلی 




نظرات 1 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 23:18

بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش
که بیگه از چمن آزرد و زود روی نهفت

جواب داد که ما زود رفتنی بودیم
چرا که زود فسرد آن گلی که زود شکفت

کنون شکسته و هنگام شام، خاک رهم
تو خود مرا سحر از طرف باغ خواهی رفت

غم شکستگیم نیست، زانکه دایهٔ دهر
بروز طفلیم از روزگار پیری گفت

ز نرد زندگی ایمن مشو که طاسک بخت
هزار طاق پدید آرد از پی یک جفت

به جرم یک دو صباحی نشستن اندر باغ
هزار قرن در آغوش خاک باید خفت

خوش آن کسیکه چو گل، یک دو شب به گلشن عمر
نخفت و شبرو ایام هر چه گفت، شنفت
پروین اعتصامی

سلام
ممنونم
شعرهای پروین قشنگه
خدا رحمتش کنه.
قبر تو صحن حرم حضرت معصومه علیها سلام هست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.