خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

سراسر جهان و مهاجرت

سلام 

زندگی طعم خوب بردن و باختن است گاهی 

زندگی حس بودن و دوست داشتن و بردن است 

زندگی تک تک لحظه های پر از امید و اشتیاق و انتظار است برای خیلی چیزهایی که 

قرار است برای تو باشد 

و نوشتن زیباست چون با نوشتن آدم احساس می کند که دارد تخلیه و راحت می شود 

مثل خواهرانی که وقتی خبری دارند باید سریع به هم برسانند که خودشان راحت شوند دیدم که میگم 

زندگی قد کشیدن و انتظار ها و دلهره های تصمیم های بزرگ هست 

زندگی خوب شدن بیماری ها و نفس تنگی های دخترکانی شیرین زبان هست که بعد بستری خوب می شوند 

امروز تنبلی کردم و کتابخانه نرفتم و نشد که بنویسم و تدوین کنم 

اما شیرینی دیشب مطالعه  و باختن امروز با هم یر به یر شده است 

امروززززززززززز هم گذشت مثل زعفران هایی که کیلویی صادر و فروخته می شوند 

امروز یکی خوشکل کرده است و صورتش بازتر شده است 

امروز باز هم بگم که گذشت و انتظار برای برادری که دور از دخترکان خود است 

امروز با حسنا کلی برنامه داشتیم و چقدر شیرین است نارنگی خوردن و سیب پوست کردنش 

وقتی نگاه به نگاه گره می خورد مرور می شود هر آنچه در پس دوری هم داشته ایم و 

شوق و اشتیاق هایی که برای بغل کردن هم و بودن با هم داشته و داریم 

و چقدر مردمان محتاج و باختن هایی در زندگی هست که ما هیچ خدا رو شکر از آن نچشیده ایم 

امروز دخترکی از میماستان مرخص شده است 

خدا رو شکر که سالمیم و خدا رو شکر که محتاج دکتر و دوا و درمان نیستیم 

و این خانه در بهترین محله ی قم را ده سال است که ساکن هستیم و چقدر خدا مهربان است 

که رزق و برکت خودش را در دقیقه نود و مثل دانه های تسبیح به زندگی و رزق و درآمدمان 

حواله و نازل کرده است 

یادم هست که در دفتر خاطرات دوران نوجوانی ام در مشهد، و حتی در اوایل زندگی و ازدواجم 

چی کارها که ترسیم نکرده ام مثل سنگ قبری که در دفتر خاطراتم برای خودم با حداکثر سن امید به زندگی 

ترسیم کرده ام، یادم هست که در سال 1400 و خورده ای مرحوم خواهم شد 

و دو سال بیشتر به 1400 شدنش باقی نمانده است. و این خورده اش را خدا می داند 

نگاه به چهره ی پدر و مادر عبادت است خیلی سعی می کنم در هر فرصتی این عبادت را داشته باشم 

و چقدر گرم می گیرند، و اگر خانواده داداش کوچیکه بروند آلمان باز هم مثل سال های اول زندگی دوست دارم 

باهاشان باشم و نزدیک شان البته با مراعات حال شان. 

و چقدر زود دیر می شود 

امشب هم خواهد گذشت و هلن چقدر اهل بهشت و بهجت و بوسه و کنار بیشتر شده است 

خوش به حالش مسئولیت هایش در مقام یک زن را به نحو احسن انجام می دهد و سوالات قیامتش هم 

از همین مسئولیت ها خواهد بود 

و اما مسئولیت های من به عنوان یک مرد و مسئول مسلما سنگین تر خواهد بود  و خدا عاقبتم را بخیر کند 

و گلهایی که بزرگ می شوند و همه شون ناز حسنا به عنوان کوچولوی شیرین زبون و ملکه ی کوچک خانواده را می خرند 

و خدا چقدر رحیم و حکیم هست که همه چیز را در نهاد بشر و در هر سنی تعمیم وو تحکیم کرده است

و چقدر دوست دارم میلیونر بشم که به همه کمک کنم البته با مدیریت اقتصادی و اجتماعی و .... 

دلم برای خانواده ی دایی ام تنگ شده است، و یک پسرشان که جدیدا با خانواده به آمریکا رفته است 

و چقدر سراسر جهان را داریم فتح می کنیم و هر جایی و هر کشوری یک اسفندیاری هست 

با خانواده اش 

جد بزرگمان اسفندیار خدا رحمتش کند، شاید هیچ وقت فکرش را نمی کرد که یک روزی از زادگاهمان 

سراسر جهان از آمریکا و آلمان و استرالیا و .... سلاله ات رفته است و مهاجر شده است 

و این هست برادر که در هر جایی هستیم بنده ی خوب خدا یی باشیم که برای هر کسی امتحانات و دستور 

زندگی و بندگی گذاشته است 

و رنگ و نژآد و خانواده و نسب و قومیت و زبان همه  و همه فقط به خاطر شناسایی هست، نه برتری 

و اصل ملاک برتری به تقوا است 

خب فک کنم نوشته طولانی شد 

ممنون نگاهتون 

یاعلی 

نظرات 1 + ارسال نظر
حلی شنبه 2 آذر 1398 ساعت 23:02 http://Khaneylimooie.blogsky.com

اینقد حرفات زیاد بود که... دوس داشتم درباره همه اش نظر بدم،ولی نقدا، لطفا قرار هزارو چارصدت رو کاملا فراموش کن، و اصلا هم زیاد حرف نزدی. خیلی هم خوب بود ممنون

ممنونم
من فراموش کنم
اونی که باید فراموش نمی کنه
می بردمون اون بالا ها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.