خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

آرام و ریلکسیشن باشی

سلام 

روز طبیعت بود و یواشکی و در خلوتی آروم و پاورچین با هلن و حسنا رفتیم باغ همشیگی مون 

که الان متاسفانه به دو نیم تقسیم شده است و درختا یا کنده شده یا اینکه دو قسمت شده است و وسطش زمین لودری شده است 

هم کمی گشتیم  و به درختان انار و انجیر سلام کردیم و هم خاطره های با هم رفتن های قدیم را مرور کردیم 

 و کنارش دو تا یا شایدم سه تا ساختمان شش یا هفت طبقه درست شده است که کلاه آدم می افتد وقتی نگاش کنیم اون طبقات بالا رو 

کمی خاک برای باغچه از اون کوشه ها آوردیم و الان باغچه را با خاک جدید روپوشونی کردیم و بذرهای مختلفی کاشتیم از جمله ریحون  و گشنیز 

و .... و چقدر امید قشنگ است که کی در می آید و خاک ها را نرم و مرطوب کردیم و نم نم باران 

و صبح ها هم کلی با جوادی و گفتار قشنگش حال و احوال داریم و البته نگران رساله هم هستم که مبادا دبه کنند که چرا دیر آوردی 

آخه اساتید نیستند و مسافرت و امضاء گرفتن موکول شده برای شنبه و ببینم می شود که چی پیش می رود 

دلم راستش به کار و نوشتن و تالیف نمی آید 

یک بنده خدایی از اقوام که آدم صاف و ساده ای بود، از قضا سنگ کلیه داشت، و خانمش هم چنین، 

حالا نمی دانم این توصیف درد سنگ کلیه انداختن را   کی به ایشون به درد زایمان تشبیه کرده بود 

و اون سالها ازش در مورد سنگ کلیه اش و مشکلاتش پرسیدم با تمام سادگی و اخلاصش توصیف می کرد که 

سنگم افتاد اما دردش بدتر از درد زایمان بود و ........خخخخخخخخخ 

به آرومی و با خنده بهش گفتم ببخشید من درد زایمان را تجربه نکرده ام که بدانم چقدر  این درد سنگ کلیه بدتر از درد زایمان هست

و یک شوخ طبع دیگه که با بنده خدا شوخی داشت بلافاصله گفت: ایشون که ( مرد هم بود) درد زایمان را می دانه چقدر سخته خخخخخخ 

و الانم که به یادش می افتم کلی می خندیم

اما در مورد نوشتن و تالیف هم بگویم که برای بعضی ها از درد زایمان هم شاید سخت تر باشه 

و البته از جانم براتون بگم که گاهی تالیف مثل درد زایمان میشه اگر چه خوشبختانه تخصصا تجربه اش را نخواهم داشت 

ولی کلی میگم که گاهی این طوری میشه 

و البته به روحیه و خیلی چیزهای دیگه بستگی داره 

و فقط آدم دوست داره فرار کنه یا بیاد وبلاگ یا بره فیلم ببینه یا هم یه کارها و شیطونی های دیگه بکنه 

اما یک درس در مورد تقسیم وقت و مدیریت زمان دیدم از فرادرس که باید اون کارهایی که اولویت داره را زودتر انجام داد 

که قاطی نکنیم  به همه کارها برسیم و چقدر قشنگ بود 

و دیگه اینکه تجربه من میگه که به کارهای دیگران خیلی کار نداشته باشیم ، بگذار ارام خودشون جلو بروند 

و حرص و حتی تذکر را حرام دیگران نکنیم ، قورد شان فدای سرم انشاء الله درست میشه 

و این بی خیالی گاهی تنها راه درست هست 

البته اینم بگم که همه چیز به طور معمولی روتین هست، البته شاید از پرتوقعی من هست که خیلی وقتا خیلی چیزها را ایده آل و در حد 

نهایتش اوکی می خوام . و این می تونه استرس زا و تشویش فکری ایجاد کنه 

مقتضای بعضی کارها صبر و ریلکسی و حفظ ارامش هست 

درست می شود همان طوریکه تا حالا درست بوده  درست هست

و خدا از بدتراش نجات بدهد 

و شیطان بزرگ همه نیروهایش را در عین الاسد جمع کرده، خدا از جنگ و درگیری نجات و خدا عاقبتمون را ختم بخیر کند 

و خدا اون دنیامون را خوب کنه و خوب برامون با تلاش خودمون رقم بزنه و ببخشه و درگذرد که حساب دقیق در پیش داریم 

و راه گریز و جبران هم تا قیامت بسیار کم است 

و خوشمزه گی اش هم این است که خیلی هم نزدیک و حتمی و قطعی هم هست 

ممنون که هستید و بهم دلداری می دهید 

یا حق و یاعلی 


نظرات 1 + ارسال نظر
راحله جمعه 19 اردیبهشت 1399 ساعت 23:58 http://khaneylimooie.blogsky.com

سلام مجدد. من همچنان نشستم میخونم. یه جا مهرداد نوشته بود که مدل نوشتنت رو دوس نداره. من هم پست هایی مثل همین رو خیلی دوس دارم. که در مورد اتفاقات عادی و روزمره هستن.

البته دوست دارم لابه لای مطالب عادی و روزمره نکاتی که خودم بهشون باور دارم و احساسم هست را هم بیاورم
چون اونها را برای عمل خودم و خواننده مفید می دانم.
چشم سعی می کنم کمی روزمره اش بیشتر باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.