خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

فرصت و لذت بندگی

سلام و عصر بخیر


روزها می گذردو ثانیه ها در گذر است

یکی دو تا کار رو تمام کردم و چی آسانی و لذتی بعد از اتمام کار به آدم دست میده

که ان مع العسر یسرا را تداعی می کنه

به ایتا سر می زنم

عکس پدر در گروه درسی اش و پیامهایی که فرستاده و درسهایی که ضبط کرده

خوشحالم که هست و پیام می فرستد و پری روز از نزدیک نگاهش می کردم

و با مادر شوخی و صحبت می کرد و خوشحالم که هر دوشون هست

و موقع خاموش کردن لبتاب عکس مادر از گالری می آید و خوشحال میشم که هست

و خبر رسیده است که در این روزهای کرونا عزیزان زیادی رفته اند حتی یکی را تعریف می کرد

که سه عزیز، پدر ، مادر و دایی از یک خانواده رفته است آنهم به فاصله چند روز و چقدر مرگها نزدیک

و چقدر همه چیز از روال خارج شده است

عمو با همان محبت و مهربانیتش دیشب زنگ زد با اینکه کار خاصی ندارد ، فقط احوال پرسی هست

اما صحبت و رد و بدل کردن صدا هست همیشه که این اوج مهر و محبت اوست

او بهشتی من است

از کودکی به فکرم بوده و دوستم داشته و چقدر بهش وابسته ام و چقدر دوستش دارم

و خوشحالم که هست و تلفن می زند

این بی برکتی روزگار رو دور تند ش افتاده، خیلی می ترسم که چشم باز کنم همین صدا را ولو از راه دور

هم نداشته باشم

و چقدر بعضی زندگی ها این روزها به سریال شبیه شده است

که احساس می کنی داری نقل سریال می شنوی

مثلا آقایی از آشنایان خیلی قدیم بابا و همسایه و همسفر ما

در حدود پنجاه و خورده ای سالگی که صاحب نوه هم هست ، خانه اش خراب شده و خانم این خانه

قهر کرده و همه وسایل را به خانه ی پسرش منتقل کرده و طلاق و تمام

و پسر این خانم هم همسرش پا به ماه رفته خانه ی پدر در مشهد و الان بیشتر از یک ساله که رابطه شکر آب

و دختر این خانم هم با دو تا بچه از داماد طلاق گرفته و شوهر رفته خارج

الان آقا رفته یک زن سی پنج ساله و سی و شش ساله گرفته و تشکیل خانواده ی جدید

و خانم و پسر بیوه و دختر بیوه اش و یک پسر نوجوانش در یک خانه ی دیگر دم خورن.

به همین خوشمزگی و همین راحتی خخخخخخ


و چقدر بی انتظار و بی مکث حادثه ها و رابطه ها و تغییر تحولات این چنینی رخ می دهد

 

و پدر  گفت: از دل فلانی خدا خبره که سرنوشت اولادهایش و پریشانی زندگی اش ، یک لحظه آرامش نمی گذارد

و با خودم فکر کردم و تصدیقش کردم که البته چنین هست و ما در شرایطش خوشبختانه قرار نگرفته ایم و ما

به جای او نیستیم که از دلش خبر داشته باشیم. و اولاد بد چیزی هست از نظر نگران کردن پدر و مادرها. خخخخخ


صدای چرخ و تولید از جوانان محل و منزل به گوش می رسد و چقدر درآمد عزت نفس و کار بالاترین تفریح مومن است


و زندگی های رقم رقم و شرایط مختلف دوستان و عزیزان و فاملین هست

و تا پخته شود خامی

زمان باید گذشت


دیگه ممنون نگاهتون

چی زیبا گفت:

آنچه در جستن آنی آنی

یک روزی یادم باشه آثار مولوی را همه شو مطالعه کنم

و چقدر به نگاه خدا و عنایت و فضل و رحمتش محتاجم

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و رستگار

خدایا ببخش گاهی بعضی آدما را قضاوت می کنیم

خدایا در عمل به وظایف مان بیش از بیش موفقمان بدار

خدایا قبل از مرگ بیدارمان کن که با چشم باز و فرصت جبران بمیریم

خدایا فرصت و لذت بندگی ات را بر ما ارزانی دار

الهی امین

یاعلی



نظرات 2 + ارسال نظر
راحله جمعه 18 مهر 1399 ساعت 22:06 https://khaneylimooie.blogsky.com/

من هم مثنوی رو از کتابخونه گرفتم. بخاطر کرونا مهلت کتابها رو یک ماهه میزنن. امید دارم بتونم بخونمش...

نگار یکشنبه 22 تیر 1399 ساعت 23:18

الهی

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی . . .


سلام
بیان شیوا و صداقت کلام و صمیمیت احوالتون پاینده ومستدام...

سلام و سپاس و سرود و ستایش بر سرور افزایی تان
یاعلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.