خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها
خدا   عشق    آرامش

خدا عشق آرامش

تک نگاشته ها و احساس های یک مرد از : زندگی و بندگی : خانواده سیاست آینده و خدا و زیبایی ها و دوستی ها

عصر یک جمعه ی پر

سلام 

بعد کلی گذران ثانیه ها 

نا خودآگاه و با یک حس غریب پر از نوشتن به سراغ پستستان خودم و دلم و عزیزان قشنگ زندگی ام می آیم 

از هفته ای که گذشت و کلی کارهایی که انجام دادم که قبلش حس انجام یا تصوری برای انجام ش یا بعد انجامش نداشتم 

شاید یک جایی گیر کرده ام و کارم پیش نمی رود چون به اندازه ی کافی انگیزه اش نیست 

و شاید یک جای دیگر را دلم می خواهد و می رود و می گردد و می خواند و مطالعه می کند و می آموزد 

دنیایی که قبلش نداشتم و اطلاعی و شناختی ازش نداشتم 

حس می کنم مثل حسین هر روز بزرگتر می شوم البته به گذر و رفتن به سمت بی نهایت ها که هیچ گریزی از رفتن به سویش نیست 

در پستوی خبرهای دورا دور خاله ای که به اسم خاله ی خانگی می خوانمش این روزها در میماستان ( همون بیمارستان) بستری شده است به تازگی

تصور رفتنش برام سخت است 

البته سن و سالی گذشته و اکثر که می شناسدش می گوید برای رفتن بستری شده است ( چون خیلی این طور آدمای هم سن و سال یا کمتر از او ) 

بستری شدن همان و رفتنش به آن دنیا همان ( لعنت به پزشکانی که با جان آدما بازی می کنند و بدون تخصص اسمشان را دکتر گذاشته اند) 


نمونه اش مادر خانم عزیز و مومنم که به حکایت دخترانش بعد از تزریق یک داروی کذایی سه سال قبل حالش وخیمتر شد و حتی حرف زدن را هم 

ازش گرفتند. 

خب بماند و به خدا واگذارشان می کنیم

عصر جمعه همراه دل امام زمان که امروز هم ظهور نکرده است یا امر ظهورش مقدر نشده است. 

و خبرهایی از دلخوری هایی که در گذر زمانه خلق می شوند و توقعاتی که از همدیگر دارند و با هم گفته و در میان گذاشته نمی شوند 


و از چهار شنبه که پدر از سفر امده است قشنگی های قشنگی رخ داده است، مثل زیارت صورت ماهش و ریش و موی سفیدش که به زیبایی اش 

افزوده است و چقدر غیر مستقیم و مستقیم اعلام با هم بودن می کنند و اینکه ادامه ی عمر را در کنار هم و در همنشینی هم بسازیم و زندگی 

کنیم و هلن فرشته ی خوب زندگیم هم همچنان راضی به خوب ترینهای خدایی . 


و این پدر و مادر بزرگ چقدر هوای نواسه ها حداقل زبانی و کلامی دارد و دنیای  پدر بزرگ و نواسه ها قشنگ و پر از محبت است. 


همان شبی که در خانه حاجی بودیم، دو بزرگواری از سرزمین کودکی و نوجوانی ام میهمان شدند و چقدر از گذشته و آینده و زمانه صحبت کردیم 

و چقدر یک عزیزش تغییر کرده بود موهای سفید و سرشار از حکایت و همان جهان بینی و روشن فکری که در جوانی داشت و من آن زمان زیاد 

ادبیات زمانه را درک نمی کردم 

ولی امروز خدا روشکر دنیایش و حتی پاسخ خیلی از انتقاددات و سوالهایش را می دانستم و حداقل برای خودم حل شده بود ولی خب 

شرم و وقت باعث شد که نگویم و فقط گوش کنم که دنیا و  انتقادات و سرگذشت و خاطرات او را بشنوم و شنیدم و گذاشتم که 

 حرف بزند و از کلامش و نگاهش به مسائل و موضوعات استفاده ها کردم 

و تا پاسی از شب صحبت کردند و گوش دادم و البته سر بزنگاهها یک پرانتزی و یک نظری انداختم که احساس نکنند 

در بحثشان نیستم و بحث را دو طرفه کنم. 


امروز هم یک کار خانگی را پدر و مادر تنها انجام داده است و نواسه ها را به قول خودشان زحمت نداده است . این هم شیرین بود که لطف دارند 

و هم برای دلگیر کننده که کاش در انجامش کمکش می کردیم. 


آمدم که بعد از مدتی بگویم که محرم عشق مثل باد گذشت با تمام شرایط کرونایی اش 

و بگویم که آنچه از من و شما ثبت است، خوبی و طراوت بخشی و رضایت بخشی برای خدا و به خاطر خدا و برای لبها و چشمهای قشنگی هست 

که به سوی من و شماست و ما را و حضور و وجود ما را ارزشمند و قدر دان می دانند. 


آمدم که بگویم از این خاله خانگی طلب حلالیت کردیم و به زودی روزی می رسد که کسانی از ما طلب حلالیت کند 

و خدایا چنان کن سرانجام کار 

تو خشنود باشی و ما رستگار 


ممنون نگاهتون 

پ. ن: 

دنیا پر از شور و غوغا و پر از قشنگی هاست هر دوش را داریم و هر دوش را می توانیم انتخاب کنیم. لطفا بهترین و قشنگترین هایش 

را انتخاب کنیم که خدا ما را قشنگ و قشنگ آفرین آفریده است. 

یاعلی 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.